کاکا جان یک گیلاس او یخ بگی!
او گریه کنان و با صدای لرزان و کودکانه اش از تو کمک می خواهد تا لقمه نانی را برای خود و خانواده اش بیابد 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۲۷    ۱۳۹۰/۵/۶ کد خبر: 24982 منبع: پرینت

روزی از کناره جاده ای با هزار فکر و سودا که نمیدانم راهی کدام کار بودم یکباره صدای حزین طفلکی که می گفت! کاکا جان یک گیلاس او یخ بگی، یک روپه است، مرا به خود کشاند! بله این صدای کودکی است که در گوشه سرک در گرمی طاقت فرسای شهر کابل با بشکه ای فرسوده مشغول فروختن آب است و صدای هزاران مثل او است که در کوچه ها پس کوچه های شهر کابل و ولایات افغانستان هر لحظه به گوش ات طنین می اندازد و تو بی تفاوت از کنار او می گذری و من نظاره گر محض ام !

او گریه کنان و با صدای لرزان و کودکانه اش از تو کمک می خواهد تا لقمه نانی را برای خود و خانواده اش بیابد، البته او این راه را برای خود انتخاب ننموده و هیچ دخالتی در این امر نداشته که در سرزمینی به دنیا بیاید که ارزش و قدر او را نداند، بل سرنوشت نکبت بارش او را وادار ساخته تا این چنین التماس کنان آب بفروشد.

کودکی دیگر در گوشه ای از همین سرزمین از سوی حیوان صفتان که در سیمای آدمیت اند با نهایت بی رحمی و شقاوت مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، و کودک دیگر در همین خطه از سوی جلادان تاریخ به دار آویخته می شود، کودک دیگری اجازه رفتن به مکتب و مدرسه اش از وی سلب می گردد، کودک دیگر با بسته انفجاری آدم کشان حرفوی به پارچه های خون آلود گوشت تبدیل می شود همچنین کودک دیگری در گوشه ای از همین سرزمین به جرم کسب علم و دانش با تیزاب استقبال و با مسمومیت راهی درمانگاه ها می گردد.

بلی این کودکان قربانیان خاموش و بی صدایی اند که انفجار و انتحار رهروان بهشت !!! این سرنوشت را به آنها هدیه داده اند، پدرش را، برادر بزرگش را و یا هم مادرش را راهیان بهشت یا به زبان ساده همان طالبان دد منش و دیو صفت از وی ستانده اند.

طبق گزارش که سال پار منتشر شد در حدود 45000 کودک خیابانی و یا کودکان، با سرنوشت مشابه فوق الذکر، تنها در شهر کابل وجود دارند که با انجام کارهای شاقه مانند موتر شویی، سگرت فروشی، اسپندی گری و گاهی هم تکدی گری، پلاستیک فروشی مصروف اند اما من و ما، بی توجه به آنها به زندگی روزمره خویش ادامه می دهیم و حتی لحظه ای به این نمی اندیشیم که آینده این کودکان چی خواهد شد چی تعداد آنها قربانی خواسته های ددصفتان قرار گرفته و به روسپی گری روی می آورند و چی تعداد آنها شکار قاچاقچیان انسان و باند های مواد مخدر می گردد و چی تعداد دیگر از سر ناچاری تن به تکدی گری میدهد، روزی و روزگاری آنها نیز پدری داشتند که تا پای جان کودکان خویش را دوست داشتند و برای آنها زحمت می کشیدند اما پرونده قتل او را ملا عمر در آنسوی خط دیورند امضاء نمود و با فرستادن انتحاری ها، انفجاری ها، وی را به پارچه های گوشت تبدیل نمود و کودکانش را به این سرنوشت دچار ساخت؛ زرعجم قاتل بود که از کشتن انسان لذت می برد و ده ها مثل او سرنوشت این کودکان را اینگونه رقم زده اند که با دیدن آن اشک بر چشمان انسان با عاطفه و احساس حلقه می بندد.

به راستی این کودکان چرا به این وضعیت دچار شده اند آنها که اکنون نیاز دارند بدون دغدغه ای روزگار در آغوش گرم فامیلش به دنیای پر رمز و راز طفولیت اش به بازی های کودکانه مصروف باشند و به مکتب و تعلیم خویش ادامه دهند، چرا به وضعیتی دامن گیر شده اند که مجبور اند از بام تا شام برای بدست آوردن لقمه نانی عرق بریزند و التماس کنند.
مگر تفاوت او با کودک که در کاخ مجلل ایبت آباد پاکستان زندگی می کرد و کودکی که اکنون در پیشاور و کویته با هزار ناز و نعمت زیر چتر حمایت آی اس آی زندگی می کنند چیست؟
آیا او این سر نوشت را اختیار نمود که در افغانستان تولد شود و ملا عمری از آن سوی خط دیورند با فرستادن زرعجمی از مدارس و مراکز تربیوی تروریستی و انتحاری مولانا فضل الرحمن، دیوبندی ها و حقانی، سرپرست و یاورش را از وی بگیرد و او را یتیم در این زمانه بیرحم در عالم از اندوه وغم رها کند؟
آیا او محکوم به این است در سرزمینی زیست نماید که، گروهک تروریستی زیر نام اسلام مکاتب را بر روی وی مسدود و دروازه های مدارس دینی را ببندند (مسدود نمودن مدارس دینی در ولسوالی چک میدان وردک از سوی گروه طالبان مؤید بر این ادعا است). یقیناً که او این سرنوشت را برای خویش اختیار ننموده اما جبر زمان وی را به این وضعیت دچار ساخته است.

بناءً می طلبد که سازمان های خیریه، افراد متمول، هموطنان خییر و تجارت پیشگان کشور، فکری بر سرنوشت این قربانیان بی صدا بکنند و نگذارند که آنها را چرخه ای روزگار به انحراف بکشاند با ایجاد مراکز تعلیمی و تربیوی این کودکان را از وضعیت اسفناکی که دارند نجات دهند.

نویسنده: جمشید آرش


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   جناب آقای جمشید آرش!
با این مطلب تان اشک هایم را جاری ساختید آقای آرش من نتوانستم که خود را کترول کنم. هنگامی که مطلب شما را مطالعه میکردم کودکان آب فروش، پلاستیک فروش و..... افغان در نظرم میگذشتند و ایشان را با کودکان کشوری که من فعلاً برای موقت در آن زنده گی مینکم مقایسه میکردم . واقعاً کودکان افغانستان بسیار بسیار خوار هستند.
موضوع را که شما برای نشر انتخاب نمودید بسیار مهم و قابل توجه است که باید دولت مردان ما با آن توجد جدی نمایند. اما ای کاش توجه نمایند.
با تاسف فرارون باید بگویم که کودکان که شما از آن ذکر نمودید در سرزمینی زاده شده اند که دولت مردان آن به فکر خود هستند نه به فکر ملت.
از آغاز کار پارلمان کشور ما تقریبا یک سال میگذرد. در طول یک سال وکلای محترم ما به فکر این هستند که مبادا وکلالت را از دست بدهند و همچنان نظر به تعصبات قومی که دارند با یکدیگر برخورد فزیکی نمایند.
ولی ایشان کاری که به نفع ملت افغانستان باشد انجام نداده اند و اگر داده اند بفرمایند برای موکلین شان گزارش دهند.
برادر محترم آرش: درد دل زیاد است ولی کجاست گوش شنوا و کجاست کسی که برای حل این معضلات کار کند
به امید روزی که کودکان ما مانند سایر کودکان کشور های همسایه و حتی جهان زنده گی مرفع داشته باشند البته با فامیل های شان.
ناصری
از .......

>>>   واقعآ جمشدی جان عزیز چیزی که نوشته اید واقعیت دارد خدا وند ( ج ) خودش بر سر ای کودکان افغانستان رحم و شفقت کنند آمین........

>>>   وقعاً درد آور است من طاقت خواندن را حتی نداشتم خداوند به اطفال بی دفاع کشور رحم کند وبه سرمایه داران نیز توفیق نیک اعطا فرماید آمین

>>>   اقای جمشید ارش
به خدا قسم ما را به گریه انداختی

>>>   آقای آرش تشکر فراوان از نوشته زیبا و عاطفی شما من هم نتوانستم جلو اشکهایم را بگیرم
هادی رحمانی کابل

>>>   جمشید بلند آواه قلمتان روان باد عزیز!!!
حق با شماست،مضمون که بازگوه واقعیت ها باشد بدون شک بالای احساسات و روان انسانهای با احساس،وطن دوست و خیرخواه اثر مثبت خویش را میگذارد،از خواندن مطلب فوقتان اشکم جاری شد شاید مثل من دها تن دیگر هم.
فرخنده و سبز باشید...
ر.ش.مسافر

>>>   هر آنچه كه ما امروز مي بينيم مسولش فقط خود ما هستيم
وتنها تغيير دهنده اش فقط خود ما هستيم ونه هيچ كس ديگر.
با تشكر فيروز صالحي.
سپاسگزارم إز اينكه قلب هايي را روشن ساختيد

>>>   خداوند جاهلان طالب را اگر قابل هدایتند هدایت کند و گرنه نابودشان بگرداند.

>>>   هر آنچه كه ما امروز مي بينيم مسولش فقط خود ما هستيم
وتنها تغيير دهنده اش فقط خود ما هستيم ونه هيچ كس ديگر.
با تشكر فيروز صالحي. سپاسگزارم إز اينكه قلب هايي را روشن ساختيد.
كم تر از زره نه اي پست مشو مهر بورز
تا به سر چشمه ي خورشيد رسي چرخ زنان

>>>   از سایت اطلاع رسانی خواهش دارم اگر عکس بزرگی از این کودک آبفروش دارند ، لطفاً درج کنید. بنده می خواهم در آلمان آن را به مدعیان دروغینی که غرب را عامل بدختی مردم افغانستان می دانند، به آنان نشان داده و از ویرانگریهای طالبان و همسنگرانش که منابع و درآمدهای ملی را نابود کرده اند بحث و تبادل نظر کنیم. ممنون

>>>   ا قای جمشیدی! مر حبا
اظفال عزیز ما که سرمایهرد بزرگ کشور فقیرما هستند .در همجوشرایط ناکواری بسر می برنند .به ملیارد ها دالر که دراین کشور مصیبت زده سرازیرشده به راه نامشروع وناروا به مصرف میرسد . عناوین مصارف را چه واژه های زیبا چون انکشاف -باز سازی -ترقی- اگاهی -دادخواهی -حقوق زن -.حقوق بشر-صلح تعلیم وتر بیه امثال اینها را به کار می برده اند . درست که یک مقدار کارهم شده اما کار همه د لسورانه نبوده ویدر اینده این سر مین مردم ان درد اساسی را دوا نکرده . از ده یک به مصرف نرسیده .قسمت زیاد این پول ها به اتش کشیدن ابا دی ها و از بین بردن نسلها انسان شده وحیف ومیل وخوش گزرانی انجو ها وتکه داران شرکت های ساختمانی شده
امروز منرل خرایه اش راچپه مکند فردا اسمان خراش به ظبقه پنج وشش رسیده .ا خلاق وفرهنگ اموزش به فرهنگ متزل تما شی سریال انحرافی مبدل گردیده .کمتر سرمایه به بهبود وضعیت تعلیم وتر بیه ا طفال صورت گرفته درمسایل دینی مکاتب توجه نما یشی وتبلقاتی صورت گرفته بر علاو ان دید هگاه مسولین تغلیم و تر بیه کشور تعصب امیز می باشد .
اولاد این نسل مطابق شرایط و ایچابات تاریخ باشد اولاد مسلمان وظن پرست باغرور و ازادیخواه باشد . نه وطن فروش بی غیرت -چاپلوس ومعامله گر .

م ه کو هی از میمنه

>>>   فقر در افغانستان بیداد می کند و غرب و همپیمانان داخلی با بی رحمی تمام مواد خام و ارزشمند ما را به تاراج می برند .
و کسی نیست که بگوید چرا چون به طالب بودن متهم می شوید .افغانستان در حال غارت است و ما افغانها مثل اینکه نامی خواهیم بیدار شویم .در جواب نفری که میگوید غرب عامل بد بختی کشور نیست بفهم که طالب هم از طرف غرب حمایت می شد و میشود .
میلان سویدن

>>>   آی کاش همه نویسندگان مانند آقا جمشید آرش با احساس باشند و در درد های جامعه و بخصوص کودکان بیگناه ما را در نوشته های خود تبلور دهند.
آن یکی چون گلبیدین و ملاعمر میکشد و میدرد و این یکی چون آرش درد نظر همگان را به نا همگونی های جامعه بی عدالت ما که فساد همه وجود اش را منتن کرده, جلب میکند. کسانیکه از خون مردم فصر های مجلل شیر پور را برای خود و اهل و بیت خود درست نموده اند به هیچوجه نماینده مردم در پارلمان نیستند.کاش همه انسان های با درد و مبرا از جنایت دست بدست هم داده و راه بیرون رفت از این مخمسه فعلی پیدا کنیم.
با احترام تیمور پویا کابل

>>>   متاسر شدم
خیلی خبر بد بود
احمد
نه/9 ساله

>>>   اوه اوه

>>>   به امید آنروز که دیگر این چنین اخبار ها را نشنویم و نخوانیم
مهدی کلاغ نیوز 18

>>>   همه وهمه نتیجه جنگ های خانمان سوز سه دهه درکشور مان است که سرمایه معنوی کشورمان به این سرنوشت مبتلا گردیده اند. اما قرار آمار بدست آمده از نهاد های خیریه درافغانستان بیشتر از 220 دفتر وجود دارد که صرفاً بخاطر اطفال دستفروش وموترشوی ... غیره از دولت افغانستان جواز کار اخذ نموده اند اما این نهاد ها نیزدرحقوق این اطفال نازنین غدر وظلم مینمایند.
فضل من الله فضلی از بغلان

>>>   تشکر از همه خوانندگان عزیز که با ارسال نظرات نیک شان به من جرأت بیشتر دادند تا قلمم را روان تر به حرکت در آورم
جمشید آرش

>>>   سلام به همه خوانندگان این مقاله درد ناک وسلام به نویسنده این مقاله،آقای جمشید آرش. من اصلا ازدست گریان این مقاله را درست خوانده نتوانستم. واقعا مقاله بود که همه واقعیت هارا بیان کرده بود.به امید انروزیکه اطفال این وطن ازین بدبختی ها رهایی یابند.
سیدثاقب الله گوهری

>>>   خوب زشت و زندگی ار چند باهم میرود
زنده باد آن دل که زین ویرانه خرم میرود
در قیامت بر سر ابلیس هم خواهد نرفت
آنچه اینجا بر سر اولاد ادم میرود
عبدلقهار "عاصی"


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است