زاده‌ی جنگیم، آیا در جنگ خواهیم مُرد؟!
 
تاریخ انتشار:   ۰۶:۳۹    ۱۴۰۰/۵/۱۳ کد خبر: 167886 منبع: پرینت

برای روستا زاده‌ی چون من که در دهکده‌ی‌ کوچک میان دو تپه، در یکی از ولسوالی‌های دور دست‌ یکی از ولایت‌های محروم مناطق مرکزی زاده شده و ۱۲ سال عمرش را در آنجا سپری کرده است صدای فیر تفنگ، لشکرکشی و چور اموال و اعمال خشونت تازگی ندارد.
روستا زاده‌ای که تا ۸ سال دوران کودکی اش بیشتر از ده قریه دور و نزدیک خانه خودش را ندیده بود و فکر می‌کرد پهنای هستی یعنی همین دهکده‌های دور و نزدیک بهم، که خاله‌ها، کاکا‌ها، عمه‌ها و دیگر فامیل‌ها زندگی می‌کند و ماه یکی دوبار به خانه هم رفت و آمد دارند.

۱۲ سال زندگی دوران کودکی در دهکد‌ه‌ی مادری که یادم می‌آید، جنگ‌خانه به خانه‌ی احزاب سیاسی، صدای فیر تفنگ، جسد‌های که روزها در زمین‌های پیش خانه ما روی برف‌ها می‌ماند، لشکر کشی، بد رفتاری، خشونت و دزدی که افراد جنگ‌جوی این احزاب اجرا می‌کردند و در سال‌های اخیر فعال‌تر از آن زمان شده و این روزها وحشت بیشتر خلق می‌کند، مثل یک کابوس برایم آزار دهنده است.
که عاملان این تفرقه‌افگنی میان مردمان که منبر شریک و جوی شریک استند را هرگز نمیبخشم.

زمستان سرد برفی پر از دود و باروت که با دلهره‌گی و ترس بسیار همراه بود. جایش را به بهار سبز و شکوفا داد، بهار که در آن خواهر و برادرم با دیگر دختران و پسران جوان دهکده‌های دور و نزدیک در اولین انتخابات پس از سقوط دوره سیاه حکومت طالبانی کار می‌کردند.
انتخابات برگزار شد، قومندان سالاری و جنگ تمام شده بود.

اولین بار که برای ما قلم و کتابچه آورده بودند و خواهرم نیلوفر اولین معلم دهکده‌ای ما شده بود(هرچند که از برکت پدر خانه ما پر از کتاب، قلم، کتابچه و... بود) و من شعر های حافظ را از نعیم لالا و ضرب زبانی و جمع و تفریق را از داکتر مصطفا کاکایم یاد گرفته بودم اما رفتن به صنف هیجان و شوق بسیار به همراه داشت.
زندگی در دهکده کم کم روی خوشش را به ما نشان می‌داد، که ناگهان فصل خزان از راه رسید و جنازه پدر( محمد غدیر روشن‌بیگ معروف به کربلایی ثارنوال) پدر که چون کوه استوار بود مرگش همه مان را به خاک سیاه نشاند...

دوسال از مرگ پدر گذشته بود، در یک روز سرد برفی اوایل زمستان ۱۳۸۵ راهی شهر شدیم، آنچنان با عجله‌ و سراسیمه‌گی که حتی با دوتا عزیز ترین‌های زندگی ام خورشید و شکیبا نتوانستم خداحافظی کنم.
مسیر پر از خطر دزد، برف‌باری و سردی را همراه خانواده در یک موتر نوع‌فلانکوچ با ۸ نفر مسافر دیگر طی کردیم و بعد از سه شبانه روز به کابل رسیدیم.
تصورم در مورد کابل چیزی بود که مادرم قصه کرده بود.

"دختران جوان دامن های کوتاه تن شان می‌کردند، موهای شان را شانه می‌کردند دستکول و کتاب شان را گرفته دانشگاه می‌رفتند، آزادی بود کسی به نوع پوشش زنان کاری نداشت، ارزانی بود پدر کار می‌کرد و روزهای جمعه با همکاران پدر در باغ‌های اطراف کابل تفریح خانوادگی می‌رفتیم"

مادرم به همراه پدر در کابل، قندهار، ارزگان سالها‌ی دیر زندگی کرده بودند. دوستان زیاد داشتند و اوایل حاکمیت گروه تروریستی طالب که کابل را به سیاه‌چال بربریت و ویرانی فرو می‌برد پدر و مادر همراه دوتا خواهر و برادرانم دوباره به روستای مان پناه گزین می‌شوند که من به عنوان آخرین فرزند شان در آنجا متولد می‌شوم.
این‌روزها نیز نگران است؛ روزهای که در خانه نباشیم رنگ از رخش می‌رود.

مادر از جنگ طالبان، ویرانی خانه‌ها و کشتار مردم توسط مجاهدین در قندهار، تیرباران کردن زنان معلم و کارمندان دولتی توسط طالبان قصه می‌‌کند.
و اینکه چگونه خانه و کاشانه اش را در قندهار شبانه ترک کرده و فقط جان خودشان را نجات داده است.
از جنایت و راکت‌پرانی‌های گلبدالدین مشهور به قصاب کابل می‌گوید.
بغض گلونش می‌شکند و می‌گوید کاش آن‌روزها سر هیچ‌‌کسی تکرار نشود.
در حال که این‌روزها فجایع وحشت‌ناک تر از آن را ببار می‌آورد.

طالبان تروریست، دشمن آزادی و انسانیت موجودات خبیث که جز ویرانی و جاری کردن خون پیشه و هدف دیگر ندارند.

فاطمه روشنیان


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
جنگ
زاده جنگ
نظرات بینندگان:

>>>   در افغانستان چهل و دو سال میشود که جنگ است.
کسانی که نو تولد شده بودند حالا چهل و دوساله شدند و صاحب نواسه شدند،یعنی نسل سوم شان نیز در جنگ بزرگ میشوند.
کسانی که کودک و جوان بودند،یا بیچاره ها فوت کردند و یا هم در حال پیری و ضعیفی و ناتوانی و رنج و فقر و معلولیت جنگ و غیره زندگی میکنند.
هرچند فلسطینی ها در شرایط فعلی طولانی ترین جنگ را با اسراییلی ها دارند که تقریباً شصت سال میشود.اما جنگ فلسطینیان مقطعی است.یعنی یک بار شروع میشود و چند وقت دوام میکند و بعداً آتش بس میشود.
اما جنگ افغانستان بدون وقفه از چهل و دوسال بدینسو جریان دارد.

>>>   افغانسنان بدون جنگ را از یاد ببرید.
افغانستان مثل یک منقل طبخ غذا است که حد اقل روزانه ۳ بار در آن آتش شعله ور میشود تا غذای دیگران طبخ شود.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است