تاریخ انتشار: ۱۷:۳۴ ۱۴۰۰/۴/۳۰ | کد خبر: 167745 | منبع: | پرینت |
در پنجاه و سومین سالگرد شهادت علامه بلخی، دریغم آمد که از آن آزادمرد مجاهد فی سبیل الله و یگانه دوران یادی نکنم.
هرچند "گنجایش بحر در سبو ممکن نیست" و نمیتوان حق بلخی را با نگارش یک کتاب هم ادا کرد، چه رسد به نبشتن چند سطر، اما باید سهم خود را در بازشناسی آن علامه شهید و پیشتاز مبارزات آزادیخواهانه ادا کرد.
بچه بسیار خُردسالی بودم که آن بزرگوار آخرین سفر بیادماندنیش را در هرات سپری میکرد. بتازگی پس از تحمل چهارده سال حبس، از زندان دهمزنگ آزاد شده و به هرات آمده بود. مردم علم دوست و قدردان هرات از ایشان چنان استقبالی کردند که گفته بود در تاریخ اسلام، پس از استقبال مردم نیشابور از امام رضا علیه السلام، از هیچ کسی چنین استقبالی نشده است.
عصرها در تکیه خانه عمومی حضرت ابوالفضل[میرزاخان] منبر میرفت و روشنگری میکرد. پدرم مرحوم حاج شیخ غلام سرورجبرئیلی مرا با خود می بردند. چون طفل بودم سخنانش را نمیفهمیدم اما حرکاتش، صدای گیرایش و خطبه آغاز منبرش، هنوز در حافظه ام باقی است.
اهل علم و دانشگاهیان میگفتند هرروز چندین سخنرانی در مجامع مختلف علمی و مردمی داشته، اما تمام حرف هایش تازه و هدایتگر بوده. بلخی چنان محبوبیتی در بین اقشار مختلف کسب کرده بود که همه پروانه وار گِرد شمع وجودش می چرخیدند.
شخصیت علمی و مبارزاتی علامه بلخی در افغانستان محدود نشد. در سفری که ایشان به ایران و عراق داشته، دیدارها و سخنرانیهای مهمی در حوزات قم و نجف داشته و دیدارها و مذاکراتی با مراجع طراز اول همچون مرحوم آیت الله العظمی حکیم و مرحوم امام خمینی و... در نجف داشته و راهکارهای زیادی در جهت وحدت مسلمین و نجات از یوغ استعمارگران ارایه میداشته که مورد تحسین و توجه خاص آن بزرگان قرار گرفته است. امام خمینی ایشان را سیدجمال الدین ثانی خوانده و مراجع و بزرگان ایشان را مورد تفقًد فراوان قرار داده اند.
به گمان بنده مشکل اصلی در کار مرحوم بلخی این بوده که از جامعه و زمان و محیط خود، فرسنگ ها جلو بوده و خیلی ها درکش نمیکردند و چه بسا که بجای حمایت، به رقابت منفی و دشمنی می پرداختند.
مشکل دیگر این بوده که هرچند ایشان یارانی در هرات و کابل و بلخ داشته، اما فرصت ایجاد تشکیلات پیدا نکرده و به تنهایی به جای همه کار میکرد. او خودش یک اُمّت بود.
اگر دست های خبیث و جنایتکار، او را از ملت افغانستان نمیگرفت، یقیناً بسیاری از تحولات نامیمون و عواقب شوم و مرگباری که ما چهل سال است گرفتارش هستیم، پیش نمی آمد و تاریخ تحولات معاصر افغانستان به گونه دیگر رقم میخورد.
امروز بیش از هر زمان به فکر و همت و تلاش و فداکاری و فهم و درایت و آزادگی و علم و عرفان بلخی نیازمندیم. بویژه بی اعتنایی اش به دنیا و مال و ثروت و مقام. او در راه اهداف والایش سر از پا نمی شناخت و جان عزیز را در این مسیر در طبق اخلاص گذاشت.
شهید بلخی میتواند برای امروز و فردای عالمان و جوانان و دانشگاهیان ما، الگویی بی بدیل و هدایتگر و نجات بخش باشد. بسیار شایسته است که این مجموعه ها شخصیت بلخی و ابعاد مختلف، ناشناخته و مهجورش را بازخوانی و بازشناسی کنند و چراغ راه آینده شان قرار دهند.
بر روح بلندش هزاران درود و هزاران سلام.
احمدعلی جبرئیلی
>>> مردم
فقط کسی را رهبر فکری و مذهبی وسیاسی خود بگزنید که از کوخ به کاخ نرسیده باشد و تا پایان عمر خودش را وقف هدف اش کرده باشد.
اگر یافتید به من هم خبر بدهید.
>>> جناب مرحوم مغفور علامه سعادتملوک تابش کتابی دارند تحت نام علامه شهید سید اسماعیل بلخی و اندیشه های او؛ دوستانی که می خواهند علامه شهید بلخی را بیشتر به شناسند می توانند به کتاب موصوف مراجعه نمایند.
سهیل
>>> "به گمان بنده مشکل اصلی در کار مرحوم بلخی این بوده که از جامعه و زمان و محیط خود، فرسنگ ها جلو بوده و خیلی ها درکش نمیکردند و چه بسا که بجای حمایت، به رقابت منفی و دشمنی می پرداختند." بطور نسبی شاید، مگر مشکل بزرگ این بود و تا هنوز است که ما مردم گوسفندی نمی خواهیم زور مندان را آزرده کنیم (شوله ته بخور و پرده ته کو!). همین حالا آوازه های است که ما نفت نداریم (پول نداریم)تا بپا خیزیم و همینکه پول و یا حامی پیدا کردیم پلوهای چرب نصیب می شویم و خمار می گردیم و همچنان نباید حامی را دلسرد سازیم.
" اگر دست های خبیث و جنایتکار، او را از ملت افغانستان نمیگرفت....." حالا بیا ببین که همین دست ها سردمداران اسلام شده اند و برای سیالداری حتی طفلان شیر خور را هم به حج و کربلا میفرستند تا از القاب پس نمانند!!!
آتش خاوری
>>> سید بلخی بیشک در فکر وحدت مردم افغانستان بود . کتابها و اثار بیشمار دارد اما اثار و نوشته های ایشان هیچگاه در دسترس مردم طور گسترده قرار نگرفته بود.
فراموش نباید کرد که مبارزه در راه رفاه عامه با تغییر نظام و یا بر کناری یک شخص مشکل اساسی را حل نمیکند. برای رهایی توده ها از زیر بار ظلم و ستم بیعدالتی های اجتماعی و اقتصادی کار پیگیر و مبارزه دوامدار با یک پلاتفارم وسیع مشتمل بر اهداف مشخص اقتصادی در میان توده ها بکار است . تا حمایت سرتاسری مردم از جهش ها وجود نداشته نباشد کوشش ها ناکام و حتی وضع بدتر از ماقبل میگردد. بخصوص در جامعه ای ما که اکثریت از نعمت سواد محروم بودند و هنوز هم استند. بودند شخصیتهاییکه برای اینده ای پر سعادت خلقهای افغانستان شب و روز زحمت کشیدند ولی طومار استعمار جدید و طبقات حاکم در تبانی با روحانیون مرتجع چنان ضربات هولناک بر اندیشه هایشان وارد کرد که ارمان های والای شانرا چون سید بلخی با خود به گور بردند.
اگر ما جامعه ای دموکراتیک و دموکراسی واقعی میخواهیم باید محدوده ای افکار ما مشتمل بر تمام اقشار و گروه ها باشد و هم احترام به عقاید انها. ما تا به امروز در دعا خوانی ها و مساجد و تکیه خانه ها در خطابه ها ی خویش صرف به خود و به مسلمین و مسلمات فکر میکنیم و از این دایره خارج نگردیده ایم . وقتی ما خدای عالم میگوییم پس ذات اقدس الهی تنها در محوطه ای مسلمانان ختم نمیگردد...در غیر ان باز همان تعصب گرایی و تفوق طلبی ادامه خواهد یافت.
چرا مهاتما گاندی در مبارزه علیه استعمار انگلیس موفق شد بخاطر انکه او همکار با تمام گروه هاییکه روحیه وطنپرستی و ازادی طلبانه داشتند بود.برای او هندو و مسلمان دو چشمان بینای او بودند..برای او کمونیستهای هند پشتوانه ای زحمتکشان هند بوده و برای او هر انسانی که روحیه ازادی طلبانه داشت از ارزش بلند برخوردار بود. نفی یک گروه بخاطر سلیقه ای شخصی به معنی نفی تمام کارکرد ها میباشد.
در طول تاریخ قدیم و معاصر افغانستان متاسفانه روحانیون مرتجع وسیله ای خوب سرکوب توده ها بوده اند بخصوص در جامعه ای سنتی افغانستان ..
کارت خطرناک حکم تکفیر همیشه بر سر ازادیخواهان ووطنپرستان چون شمشیر داموکلس اویزان بوده است...و ما شاهد حوادث چهل سال اخیر کشور ما میباشیم.
مردم لوکوموتیف انقلاب اند ...در ایران برای طرد و خلع شاه از قدرت همه ای گروه های وطنپرست سهم عظیم داشتند ولی انجام ان برای اکثریت قاطع ملت خیلی ها گران تمام شد ...و سید بلخی از همصحبتان نزدیک ایت الله خمینی بود.
عرض احترام
ارزگانی
>>> با در نظر داشت احترام و حرمت بی پایان به شخصیت سید بلخی باز هم باید گفت که ما هزاره ها دنبال کسی استیم که نیم ذهنش به افغانستان و نیم ذهنش به ایران متوجه بود. اما شخصی که در بین مردم هزاره و ازمیان مردم هزاره برخاسته سالها مبارزه نموده صرف بخاطر انکه عضو حزب چپی بود محکوم است و حتی هزاره به نام او شرم میکنند. این شخص سلطان علی کشتمند است.
کشتمند به زبانهای فرانسوی و انگلیسی بلدیت داشت. فارغ پوهنتون کابل واقتصاد دان خوب در هنگام صدارت او برای اولین بار جرکه هزاره ها تدویر یافت.به همکاری رهبری حزب کشتمند توانست فرصتهای خوب برای برادران هزاره دستیاب کند. گناه او این بود که عضو حزب بود و محکوم به تکفیر.
حتی هزاره ها در هنگام بازنشستگی اش او را در منطقه کارته سخی ترور کردند که به اهتمام و کوشش دولت نجیب الله دوباره صحت یاب گردید.درد و رنج هزاره را بهتر از کشتمند کسی دگری نمیفهمید و برای او راه حل کشتن ظاهر یا داود نبود بلکه برای او راه علاج تغییر سیستم از ریشه بود .متاسفانه که مذهب در رگ و ریشه مردم ما چنان نفوذ کرده است که هر شخص و رهبری از شهر قم ایران بیاید یا از مدرسه های پاکستان به سادگی میتواند در روح و روان مردم نفوذ کند ولی افراد دگر که در علوم سیاسی تبحر دارند نمیتوانند جای پا داشته باشند.
علی مزاری نیز پرتاپ شده ای شهر قم در بین هزاره ها بود به همین خاطر کار هایی از او سر زد که خلق هزاره را شرمسار نمود و تا هنوز چوبکی
های موصوف از او به مثابه ای قهرمان ملی یاد میکنند...
وقس و علهذا
عوض علی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است