تاریخ و انسان در واقع یکی هستند. تا انسان نباشد تاریخی مطرح نخواهد بود. زیرا تنها موجودی که هم «سازنده» و هم «شناسنده» تاریخ به شمار میآید انسان است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۵ ۱۴۰۰/۱/۲۹ | کد خبر: 166863 | منبع: | پرینت |
این پرسش در ذات خود مشکلی دارد که ناشی از پیچیدگی نسبت انسان و تاریخ با یکدیگر است؛ زیرا در تفکر جدید (modern) دو مفهوم انسان و تاریخ به یکدیگر بسیار نزدیک، همبسته و درهمتنیده هستند. در مقام توضیح این پیچیدگیِ ناشی از رابطه تنگاتنگ میان انسان و تاریخ، آن را میتوان به ایستادن انسان در برابر آیینه تشبیه کرد؛ زیرا انسان تا زمانی که در برابر آیینه قرار نگیرد خود را نمیبیند و خود را نمیشناسد. در همان حال تا چیزی در برابر آیینه واقع نشود تصویری شکل نمیگیرد؛ به عبارتی آیینهای در کار نخواهد بود. این همه همزمان صورت میگیرد و تقدم و تأخری میان آنها وجود ندارد. از اینرو است که گفتهاند تاریخ و انسان در واقع یکی هستند. تا انسان نباشد تاریخی مطرح نخواهد بود. زیرا تنها موجودی که هم «سازنده» و هم «شناسنده» تاریخ به شمار میآید انسان است. نیز لازم است توجه داشته باشیم که اگر تاریخ نباشد انسان هم معنایی نخواهد یافت، زیرا تاریخ سرگذشت انسان به شمار میآید. در همان حال معنای انسان به کاری است که انجام میدهد.
اگزیستانسیالیستها، به معنای «موجودیت» یافتن و بعضی «هویت» یافتن انسان دانستهاند. بدون شک طرح چنین رابطه دیالکتیکی میان انسان و تاریخ بیم پیش آمدن این پرسش قدیمی را خواهد داشت که اول مرغ به وجود آمد یا تخممرغ؟
در میان همه نگرشهای تاریخی تنها مکتب ایدهآلیسم آلمانی است که تا حدودی پاسخی صریح به این پرسش میدهد، زیرا بر این باور است که «تاریخ» انسانساز است. نامآورانی چون هگل و شلینگ به این باور بودند که هم انسان و هم تاریخ در تحولی پیدرپی و برگشتناپذیر به سر میبرند. در این فرایند که رو به تکامل دارد، در هر مرحله از تاریخ، انسان خاصِ همان مرحله را خواهیم داشت. بدین ترتیب انسان موجودی تاریخی است. چنین نگرشی انسان جنبه متافیزیکی ندارد.
بدینترتیب در مقابل متافیزیک ویگ می گوید، جریان تاریخ به معنای تحول در موجودیت انسان نیست بلکه «محیط فرهنگی و تمدنی پیرامون» انسان که عواملی چون تکنیک، ابزار، زبان، ادبیات، علوم و باورها را شامل میشود پذیرای تغییر و تکامل میشوند. بدون شک این تحول محیط جغرافیایی، فرهنگی و تمدنی بر شکلگیری موقعیت تاریخی انسان در هر عصری به نسبت دیگر عصرها تأثیر خواهد داشت.
به دیگر سخن، فاعل تاریخ، فاعل شناسایی تاریخ، موضوع شناخت تاریخی و غایت نتیجه شناخت تاریخی همه برآمده از «انسان» هستند. «انسان» هم تاریخساز است و هم مفسر تاریخی است که ساخته خود او به شمار میآید. از اینروست که کالینگ وود، مورخ بریتانیایی در قرن بیستم، میگوید: «تاریخ از آنرو علم است که انسانی است.
ثریا بها
>>> تنها تاریخ علم نیست،بلکه تمام چیز در طبیعت علم است و علم قبل از انسان نیز وجود داشته است و در موجودیت انسان نیز وجود دارد و بعد از انسان نیز وجود خواهد داشت.
منبع علم عبارت از انرژی است که شامل انرژی قوی هستوی و انرژی ضعیف هستوی و انرژی الکترو مقناطیسی و انرژی جاذبه است.
این چهار انرژی باعث ایجاد ماده که خود انرژی است،میگردد و از همین ماده موجودات زنده بمیان می آیند و این موجودات زنده غرض امرار حیات و تولید نسل.به عقل ضرورت دارند که خود عقل نیز ماده و داده های داخل آن است و موجودات زنده در طبیعت برای امرار حیات به مشکلات مواجه میشوند و برای رفع مشکلات و ادامه حیات تفکر میکنند و این تفکر سبب رشد و نموی مغز و ازدیاد داده های آن میشود و این خود سبب تکامل موجودات زنده میشود و تا انسان امروزی ادامه دارد و در آینده نیز با یکجا شدن هوش انسانی و هوش مصنوعی ادامه خواهد داشت و شاید هم هوش موصنوعی جایگزین هوش انسانی شود،اما دیگر موجودات زنده در روی زمین وجود خواهند داشت و با استفاده از عقل خود،علم ریستن و ادامه نسل را همیش خواهند آموخت و ادامه خواهند داد،تا زمانی که حیات در روی زمین وجود خواهد داشت.
بنا برآن عقل مختص به تاریخ و انسان نمیشود ،بلکه همه موجودات زنده.نظر به ضرورت شان دارای عقل کم و بیش هستند و ازین عقل خویش در حیات روزمره خویش استفاده میکنند.
>>> خانم بها!
هگل شما(با فلسفه کله ملاق خود) در همان زمانی زنده گی میکرد که هنوز "پرسش قدیمی که اول مرغ به وجود آمد یا تخممرغ" سوال بی پاسخ و بزرگی بحساب میامد. مگر حال این سوال طنزی است که بین شاگردان ابتدایی ردوبدل میشود. همه میدانند که تخم مرغ در بیرون و آنهم در داخل پوست کلسیمی خود و بدون دخالت خروس القاح نمیشود و تخم القاح نشده هم تنها بدرد شکم های ما میخورد.
"از رابطه تنگاتنگ میان انسان و تاریخ، آن را میتوان به ایستادن انسان در برابر آیینه تشبیه کرد" با این جمله شما پخته موافقم، زیرا انسان وجود واقعی و تصویر در آیینه انعکاس وجود است مگر مجازی. بزبان دیگر تصویر در آیینه یک تاریخ موقتی انسان است که با رد شدن انسان از برابر آیینه تاریخ هم وجود ندارد. حال تاریخ های مانده گار مانند قصه یی، کتبی، ویدیویی و....همان تصویر آیینه در خاطره، کاغذ و یا نوار فیلم است و همیشه مجازی (راست به چپ و چپ به راست). و همچنان با ز هم خاطره، کاغذ و یا نوار فیلم بمثابه وسیله انعکاس وجود خارجی اند و نه تصویر مجازی. از همین سبب است که تاریخ میتواند جهلی باشد زیرا مجازیست مگر انسان همیشه واقعی است.
تاریخ های جهلی روز بروز از پرده می افتند و رسوا میشوند،به پایین کشیدن مجسمه هایی قهرمانان دیروزی و جنایتکار امروزی در امریکا و اروپا ثبوت روشن مدعاست. در اخیر اگر تاریخ انسان ساز میبود این قهرمانان تاریخی باید برای همیشه قهرمان می ماندند.
آتش خاوری
>>> از قدیم گفته اند گذشته چراغ راه آینده است . تاریخ و گذشته باید تجربهً و درس عبرت ملل و جوامع بشری باشد، کسانی و دولتمردانی که از تاریخ درس عبرت نگیرند، تاریخ تلخ و فقر و عقبماندگی و خشونت را دوباره تجربه خواهند کرد.
آنکه ناموخت از گذشت روزگار --- هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.
>>> خانم بها:
انسان موجود اجتماعی است . انسان میتواند در جامعه زیست کند زیرا انسان محصول جامعه تابع جامعه و در نهایت موجود ماهیتا اجتماعی است. و جامعه از گردهمایی انسانها بوجود امده است و مشخصات انسان به مثابه موجود اجتماعی عبارت از توانایی در ساختن ابزار کار و تغییر دادن محیط زیست بوسیله ای همان ابزار بوسیله ای تفکر . از بحث منشا طبیعی انسان در اینجا میگذریم زیرا مبحث طولانی است.تاریخ بشریت که انسان سازنده ای ان است با مقوله های : نیرو های مولده مناسبات تولیدی شیوه تولید پایه و روبناگره خورده است پس انسان بر اساس قانون تحول و تکامل نقش مرکزی را در ایجاد تاریخ بشری دارد و اینرا اندیشمندبزرگ کارل مارکس بنام مراحل مختلف یا فرمسیونهای اجتماعی و اقتصادی تقسیم بندی و نامگذاشته است ...هر مرحله یا فرماسیون در بر گیرنده همان مقوله های فوق الذکر است بخصوص روابط میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی...تاریخ بشری نه طبیعی توسط انسان در اثر همین روابط قلم زده شده است طوریکه خانم در پاراگرافاخیر نوشته ای شان ذکر کرده اند که فاعل تاریخ انسان است ...درست و به جا است با مضاعف مطالب فوق...
>>> هیچ کدام بلکه اوغان تاریخ را جعل میکند
>>> از این که از مباحث حول افغانیت به مباحثه حول انسانیت رشد و تکامل یافتیم بسیار خوشحال هستم!
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است