تاریخ انتشار: ۰۹:۴۳ ۱۳۹۹/۷/۲۵ | کد خبر: 165166 | منبع: | پرینت |
سعودی ها ممکن بود دیگران را مدیریت کنند ولی خودشان علاقه و انگیزه ای به کار در ساخت و سازها و کار در کارخانه ها نداشتند. بنابر ان، ضروری بود که نیروی کار از سایر کشورها وارد شود. البته از کشورهای خاورمیانه یا کشورهایی مثل مصر، فلسطین، پاکستان و یمن. این چشم انداز وسعت نیازها و ساخت و سازها را افزایش می داد. زیرا برای این کارگران می بایستی مجتمع های عظیم مسکونی، مراکز خرید، بیمارستان، محل استقرار نیروهای انتظامی، کارخانه های تصفیه آب و فاضلاب، شبکه های برق، مخابرات و حمل و نقل در واقع، آخر خط، فرصت های دیگر برای بررسی امکان استفاده از فناوری های نوخاسته مثل دستگاههای تولید آب شیرین، سیستم های مایکروویو، مجتمع های مراقبتی های بهداشتی و فناوری های رایانه ای فراهم میشد.
عربستان سعودی برای طراحان و مهندسین و سازندگان فرصتی طلایی به حساب می آمد، زیرا اینبار کشوری در حال توسعه در پی مدرنیزاسیون خود بود و در عین حال منابع مالی واقعاً سرشاری داشت. باید اعتراف کنم که از این کار بسیار لذت میبردم. آمار درست و حسابی در عربستان، یا کتابخانه عمومی بوستون یا جای دیگری وجود نداشت که بتوان از آنها در مدل اقتصاد سنجی استفاده کرد. در واقع، دامنه کار یعنی تبدیل کلی و فوری کشور در چنین سطح بی سابقه ای آنقدر وسیع بود که حتی اگر آماری وجود میداشت نمی توانست کاربردی داشته باشد و بیهوده به نظر می رسید.
به هرصوت، هیچکس این نوع تحلیل های کمیتی را، دست کم در این مرحله از برنامه های عمرانی، انتظار نداشت. در نتیجه، برای نگارش گزارشاتم تنها به مدد تخیلاتم آینده ای شکوفان را برای سرزمین سعودی ترسیم می کردم. آمار عمومی برای ارزیابی مواردی نظیر هزینه تقریبی تولید یک مگاوات برق، یک مایل جاده، یا میزان آب آشامیدنی، فاضلاب، مسکن، تغذیه و خدمات عمومی برای یک کارگتر را در اختیار داشتیم و بنابراین هم نبود که این برآورد را با نتایج کاملاً مشخص محاسبه کنیم. وظیفه صرفاً ترسیم یک رشته طرح های قابل اجر {شاید بهتر باشد بگوییم قابل تصور و تخمین تقریبی هزینه ای مربوط بود.
اهداف اصلی هیچگاه از ذهنم به دور نبود: یعنی به حداکثر رساندن پرداخت ها به موسسات امریکایی و وابسته ساختن هرچه بیشتر عربستان به امریکا. مدت زیادی طول نکشید که متوجه شدم این دوهدف، در رابطه تنگاتنگ با یکدیگر پیش می روند و علاوه بر این تقریباً تمام پروژه هایی که به تازگی به اجرا گذاشته شده بود نیاز به سرویس و بهسازی مدام داشتند. این ساخت و سازها به لحاظ فنی آنقدر پیشرفته بودند که شرکت های مجری پروژه ها پیشاپیش می دانستند که کار نگهداری و راهبری و بهسازی پروژه ها را هم خود آنها عهده دار خواهند شد.
در واقع، به مرور ایام که در کارهایم پیش می رفتم، دو فهرست برای طرح هایی که درنظر گرفته بود تنظیم کردم. فهرست اول برای نوع قرارداد مهندیسی و ساخت و سازی که ما می خواستیم به دست بیاوریم، فهرست دوم برای توافقاتی بود که به امور مدیریت و خدمت در درازمدت مربوط می شد. شرکت های مین، بکتل روت و سایر شرکت های مهندیسی و پیمانکاران ایالات متحده برای ده ها سال منافع، هالیبرتون، استون و بستر عظیمی نسیب شان میشد.
علاوه بر وجه کاملاً اقتصادی، عربستان به نحو دیگری به ما وابسته میشد. مثلاً، مسلمانان محافظه کار خشمگین می شدند، اسراییل و سایر کشورهای همسایه نیز احساس خطر می کردند. توسعه اقتصادی این کشو احتمالاً باعث رشد یک صنعت دیگر می شد: صنعت حفاظت از شبه جزیره عربستان.
شرکت های خصوصی در این امور و همچنین صنایع دفاعی و نظامی ایالات متحده می توانستند امیدوار باشند که پیمان های نان و آبداری منعقد خواهند کرد و در پی آنها، قراردادهای درازمدت خدمات و نگهداری نصیب شان خواهد شد. حضور چنین شرکت هایی در عربستان مستلزم اجرای مرحله دیگری از پروژه های مهندسی و ساختمانی شامل فرودگاه ها، پایگاه های موشکی، پادگان ها و تمام امکانات زیربنایی مربوط به این تسهیلات میشد.
گزارشهایم را در پاکتی مهر و موم شده از طریق پیک اداری خطاب به «وزارت خزانه داری-مدیریت پروژه ها» ارسال میکردم. گاهی اوقات با دیگر اعضای گروه ملاقات می کردم، یعنی باروسایم و نئیب رییس مین، چون پروژه در مرحله تحقق و بررسی بود و هنوز از سوی JECOR هم پذیرفته نشده بود، محتاطانه با صدای خاموش بین خودمان، آن را SAMA خطاب می کردیم. SAMA به عنوان بانک مرکزی عربستان سعودی هم بکار برده میشد. گاهی اوقات، نماینده وزارت خزانه داری امریکا هم در جلسات ما شرکت میکرد، ولی من به ندرت سوالی مطرح می کردم.
به طور عمده به توضیح کارهایم، پاسخگویی به اظهار نظریات شان و عمل به درخواست های شان اکتفا می کردم. نایب رییس و نماینده خزانه داری به خصوص از ابتکار من برای تنظیم موافقتنامه های درازمدت خدمات و نگهداری خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند.
بر اساس این ایده یکی از نایب رییسان عبارتی را در اشاره به پادشاهی سعودی ساخت که اغلب از آن استفاده می کردیم: «گاوی که تا غروب بازنشستگی میتوان دوشید.» ولی در ذهن من به جای گاو، همچنان بز تداعی می شد. طی این جلسات فهمیدم که رقبای ماهم روی ماموریت های مشابهی کار می کنند و در نهایت همه روی ماموریت های مشابهی کار می کنند و در نهایت همه ما به انعقاد قراردادهای نان و آبدار امیدوار بودیم.
فرضم بر این بود که مین و سایر موسسات با پذیرش ریسک کوتاه مدت و پرداخت هزینه های کارهای مقدماتی، وارد گود رقابت میشوند تا بخشی از شیرینی را به دست بیاورند.
باتوجه به اینکه عدد مندرج در برگه حضور و غیاب روزانه و ساعت کار به حساب هزینه های عمومی بخش اداری شرکت منظور مییشد، فرضیه مرا به شکل قاطعانه تری تایید می کرد. اتخاذ چنین روشی در مرحله ارایه پیشنهاد تحقق و تنظیم اکثر پروژه ها متداول بود. در مورد حاضر، هزینه اولیه برای سرمایه گذاری از ارقام متعارف بسیار بالا می رفت. اما نایب روسای مین، از برگشت سرمایه گذاری بسیار مطمئن به نظر می رسیدند. صرفنظر از وجود رقبا، برای همه ما مسلم بود که کار به اندازه کافی برای همه وجود داشت.
علاوه بر این، باتوجه به تجربه حرف های طولانی ام، می دانستم که پاداش به مشاورینی تعلق می گیرد که رویکرد و طرح شان مورد پذیرش وزارت خزانه داری قرار گرفته باشد. بهترین پاداش ها نیز به مشاورینی تعلق می گیرد که طرح شان به مرحله اجرا درآید.
در اتاق کنفرانس خصوصی اداره یا در آپارتمان که به پارک عمومی بوستن مشرف بود، خودم را طی هشت ماه حبس کردم. البنه، به دفعات و هر دفعه برای چند روز به شکل فشرده کار می کردم و در آن مدت روی آن مرحله خیالی پروژه، کار می کردم. کارمندانم همگی ماموریت های دیگری داشتند که بدون من از عهده آن بر می آمدند. گرچه به طور ادواری سرکشی و کنترول شان می کردم. به مرور زمان، موضوع از حالت محرمانه بیرون آمد. افراد بیشتری پی می بردند که طرح بزرگی در ارتباط با عربستان سعودی در حال اجرا است. بر هیجانات افزوده میشد و شایعات دهان به دهان می چرخید نایب روسا و نمایندگان خزانه داری هم بی پرده تر صحبت میکردند.
به اعتقاد من، دلیل این امر این بود که به مرور زمان جزییات توطئه بیشتر رو می شد و آنها نیز به اطلاعات بیشتری دسترسی پیدا می کردند.
محمد صدیقی
>>> تا اینجا کدام چیز خاصی در رابطه امریکا و عربستان که غیر قانونی باشد،سراغ ندارم.
عربستان نفت دارد و در بازار بین المللی هم به امریکا و هم به سایر کشور ها میفروشد و پول آن را هم بین اعضای خاندان سلطنتی آل سعود توزیع میکنند و هم یک مقدار آن را برای ساخت و ساز تاسیسات عام المنفعه و خدمات و سرمایه گزاری در بخش های اقتصادی سرمایه گزاری میکنند و هم یک مقدار اش را در بانک های خارجی ذخیره میکنند و بعد از تأسیس شرکت آرامکو،شرکت مشترک نفتی عربستان و امریکا که حدود دو تریلیون دالر ارزش دارد،حدود پنج فیصد سهام آن در بازار مالی نیویارک به فروش رسیده است.
اما خورد و برد از پول های نفتی معلومدار در عربستان وجود دارد.
چند وقت پیش محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی،تمام اعضای خاندان سلطنتی را که در خورد و برد این پول ها سهم داشتند،در هوتل شریتون در ریاض حبس کرد و تا وقتی که پول های دزدی شده را یک مقدار اش را ندادند،رها نکرد.
اما جالبتر چیست؟
خود محمد بن سلمان ولیعهد یک جلسه بزرگ تشکیل داد و ساخت یک شهرک جدید در عربستان را بنام نیون خبر داد که صد ها ملیارد دالر مصرف دارد و یک تعداد خارجی ها را بنام روسای شرکت های مختلف دعوت کرده بود تا در کار ساخت است شهرک همکاری کنند و با آنها قرار داد های ملیارد بالای امضا کردند.
حالا این که این شرکت ها واقعاً وجود دارند،معلوم نیست.
بهرصورت پول ها تحت نام این شرکت ها به حساب های مخفی انتقال میکنند و این حساب ها متعلق به محمد بن سلمان است.
مثلی که حامد کرزی سنگ تعداد شهر کابل جدید را گذاشت و پول های تخصیص ایندشهرک را به حساب های خود انتقال داد و یا اشرف غنی که سنگ تعداد ادارات جدید دولتی را در دارالامان گذاشت و پول ها را به حساب خود انتقال داد.
اما درین میان رییس جمهور بیچاره امریکا از گنکره درخواست پنج ملیارد دالر برای ساخت دیوار مکزیک کرد،اما کنگره برایش پول نداد.
خوشبختانه موضوع ویروس کرونا بمیان آمد و رییس جمهور امریکا از کنگره در خواست سه تریلیون دالر برای جلوگیری از عوارض ویروس کرونا به بخش های اقتصادی امریکا کرد و کنگره نیز موافقت کرد و رییس جمهور امریکا در موجودیت باس های اقتصادی در قصر سفید این سند را امضأ کرد و همه اشتراک کنندگان که سر پا ایستاد بودند با کف زدن های دوامدار از امضأ این سند توسط رییس جمهور امریکا استقبال کردند و شعار میدادند:
زنده باد ویروس کرونا!
در اروپا نیز کشور های اروپایی به رهبری انگلا مرکل،سند کمک یک تریلیون ایرویی را از بودجه اتحادیه اروپا امضا کردند و بین خود تقسیم کردند و آنها نیز شعار میدادند:
زنده باد ویروس کرونا!
اما این که این ویروس کرونا چطور پیدا شد و دلیل اش چه بود که پیدا شد،یک داستان جداگانه دارد که نمیخواهم درینجا بنویسم.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است