چرا هویت ملی در افغانستان شکل نمی گیرد؟
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۱    ۱۳۹۹/۶/۲۳ کد خبر: 164792 منبع: پرینت

در اوایل قرن بیستم محمود طرزی تلاش مذبوحانه بخرچ داد هویت افغانیت را که یک هویت عاریتی از انگلیس ها است برای ساکنین افغانستان بحیث هویت ملی معرفی بدارد. وی تلاش می کرد یک ایده واردتی را بالای ساکنین افغانستان بحیث هویت ملی بقبولاند.

ایده محمود طرزی یک ایده ترکیبی اروپایی سیکولار و ملی گرایی مصطفی کمال ترکیه بود. اینکه این ایده تا چه حد خوب یا خراب بود یک بحث قضاوتی است ولی عیب بزرگ این ایده در قالب افغانستان معنی و مفهوم نداشت. محمود طرزی تحت تاثیر ملی گرایان هند و فاشیست های آلمانی، پدیده افغانیت را که معرف هویت قبیلوی و قومی قوم پشتون افغانستان بود بحیث هویت ملی ساکنین افغانستان پیشکش کرد.

بر اساس همین ذهنیت است که قوم و قبیله محمدزایی تا امروز در این خیال و خواب بسر می برند که ایشان نماد افغانیت بوده و زمامداری افغانستان میراث پدری این قوم می باشد. چیزی که این ذهنیت را روحیه تازه بخشید حمایت امریکا از این ذهنیت بعد از سقوط طالبان برای ایجاد یک افغانستان نوین بود. آنچه قضیه افغانستان را بزخم شادی تبدیل می کند این است که تلاش صورت می گیرد هویت های ساکنین افغانستان را نفی و همه را در محور همین ایده پشتون محوری متمرکز سازند. این هویت ظرفیت و توانایی جذب را ندارد.

ایده و مفکوره عبدالرحمن غرض تشکیل وحدت ملی پیروی از سیاست پیتر کبیر روسیه بود که بر اساس آن ساکنین افغانستان را باید با زور تابع ساخته و هویت برای شان تعیین کرد زیرا خود مردم قادر به تعیین سرنوشت و اداره خویش شده نمی توانند. سردار محمد داود مشهور به داود دیوانه تلاش می کرد هویت ساکنین افغانستان را به پیروی از نازی های آلمان زیر قیادت هتلر، آریایی تثبیت کند.

تمام نشرات و تبلیغات دوران خاندان آل یحی رنگ و بوی فاشیستی و سبک افغانی دارد که در آن فرهنگ پشتونولی فرهنگ ملی افغانستان جاه زده می شود. با روی کار آمدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان این گروه سعی بلیغ بخرچ دادند که هویت ملی ساکنین افغانستان را به پیروی از فکر و ذکر مارکس و لنین شکل دهد. ببرک کارمل بهترین وصف یک افغان را پیروی از سویتیزم شوروی قلمداد می کرد. بعد از سقوط حزب دموکراتیک خلق افغانستان اخوانی ها تلاش داشتند هویت ساکنین افغانستان را بر اساس نظر و خواست رهبری اخوان المسلمین از قبیل سید قطب و حسن البنای مصری در قالب فقه حنفی از قماش مکتب دیوبندی شکل دهند.

از زمان عبدالرحمن به بعد این ذهنیت از طرف نشرات سرکاری در بین ساکنین افغانستان پخش گردیده است که مسوولیت نارسایی ها و عقب مانی افغانستان را ملاها و ملاکان و سران قبایل بدوش دارند. این گروه طوطی وار تکرار می کنند اگر ملاها و خوانین اجازه دهند و همکاری نمایند، آنها خواهند توانست از افغانستان اروپا تیار کنند. در صورتی که ملاها و خوانین برای این گروه اوباش اجازه آبادی افغانستان را دهند و همکاری هم نمایند پس نقش این ها در آبادی و شکوفایی افغانستان چه شده می تواند؟ اصل گپ این است که عذر یک گوزوک آرد جو شده نمی تواند ولی روشنفکران افغانستان ملا و خوانین را مانع پیشرفت شان قلمداد نموده و به همین اکتفا می کنند.

در افغانستان هرگروهی که بقدرت رسیده درایت و کفایت لازم را برای اداره کشور نداشته است. برای این که این بی کفایتی خود را موجه جلوه داده باشند، حریف های سیاسی خویش را متهم ساخته و فغان سر می دهند. در حالیکه حکومت افغانستا شعار خدمت بمردم را می دهد ولی حفظ چوکی و منزلت در راس برنامه شان قرار دارد. آنها معتقدند جان نباشد جهان چه بدرد می خورد؟

قانون اساسی افغانستان تلاش می کند منافع قشر حاکمه را در راس قرار داده و برای مردم مکلفیت و برای طبقه حاکمه امتیاز تعیین می گردد. در قانون اساسی افغانستان کمتر مسوولیت حسابدهی حکومت مطرح می گردد یا حکومت هرگز خواستار یک اداره موازی و مستقل نیست که اعمال حکومت را زیر نظر گرفته بتواند. پارلمان بشکل نمایشی تاسیس می گردد ولی هرگز به فیصلجات و صدای پارلمان توجه نمی گردد. یگانه فیصله پارلمان که مورد تایید حکومت قرار می گیرد فیصله ایست که در تایید خودسری های حکومت باشد.

تغییرات همیشه از طرف حکومت ابتکار می گردد و ابتکار تغییرات از طرف مردم خیانت ملی جلوه داده شده و اگر سرکوب نگردد رد می گردد. در کشورهای پیشرفته این مردم است که ابتکار و پیشنهاد تغییر را پیکش کرده و حکومت مجبور به پیاده کردن آن است. اخوانی های افغانستان که شعار پیروی از قرآن بحیث قانون اساسی افغانستان اسلامی را دارند، حرکات و سکنات این گروه فاجعه افغانستان را بیشتر و درازتر می سازد. در حالیکه احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار از نگاه عقیده مذهبی هر دو اخوانی حنفی سنی مسلمان بودند ولی اختلافات هر دو نسبت به همدیگر بسیار بسیار عمیقتر از اختلافات شان با کمونیست های پرچمی و خلقی بودند. بعد از سقوط رژیم نجیب در کابل گلبدین بسادگی با شهنواز تنی و خلقی ها و احمد شاه مسعود با سران عالیرتبه پرچمی ها متحد گشتند ولی هرگز نتوانستند بین هم ایتلاف کنند.

عقیده و باور هر اخوانی در مورد اسلام پیروی از برداشت و تعبیر و تفسیر خودش از اسلام و قرآن است. در حالیکه این شعار طوطی وار تکرار می گردد که خدای ما یکی و قرآن ما یکی و اگر پیرو یک پیغمبر باشیم پس اختلاف چرا؟ غافل از آن که تلاوت هر آیه قرآن نزد هر اخوانی معنی و مفهوم خاص در قالب ذهنیت همان اخوانی دارد. وقتی یک طالب غلزی قرآن را تلاوت می کند پیغمبر در چهره ملا محمد عمر کور مجاهد در مغزش مجسم می گردد و وقتی یک اخوانی پنجشیری قرآن را تلاوت می کند عین پیغمبر در شکل و شمایل احمدشاه مسعود در مغزش مجسم می گردد.

طوری که نور محمد تره کی، نابغه شرق، بعد از کودتای زنجیر شکن ثور برنامه تربیه مجدد ساکنین افغانستان را مطرح ساخت، اخوانی ها هم از قماش گوناگون اسلام سازی دو باره حریف های خویش را مطرح می سازند. بر خلاف شیوه زمامداری مغول ها و ترک ها بالای حیطه ای که افغانستان را شامل می گشت، اخوانی ها بالای اختلافات بیشتر توجه دارند تا همزیستی. قبول که در قرآن آیات اختلاف بر انگیز نیز است ولی تاکید قرآن بالای پدیده وحت بیشتر است. اخوانی ها به آیات اختلافی بیشتر توجه دارند و آیاتی که همزیستی را ترغیب می کند،‌ هیچ توجه نمی کنند. اختلافات بین اخوانی ها که در افغانستان بشکل مجاهدین و طالبان ظهور کردند، بعد از ظهور طالبان در اواسط دهه ۱۹۹۰ عمیقتر گشت تا جاییکه طالبان جهاد را علیه مجاهدین فتوا دادند. اختلافات ذات البینی در افغانستان بخاطر کسب قدرت شدید بوده است ولی اختلافات بین گروه های مجاهدین شدیتر از اختلافات بین افراد قبایل سدوزایی و بارکزایی بوده است.

محمود طرزی یکی از روشنفکران و سیاسیون افغان قلمداد می گردد. از وی خاندان بارکزایی ها بنام پدر مطبوعات در افغانستان تجلیل بعمل می آوردند. محمود طرزی سخت تحت تاثیر مصطفی کمال اتاترک قرار گرفته و مذبوحانه تلاش داشت از افغانستان یک شبه ترکیه بسازد، نی اینکه تلاش کند ترکیه را در قالب واقعیت های افغانستان جمع و جور کند. طرزی یکی از مخالفین سر سخت جنبش های اسلامگرایی بوده و در سرکوبی آنها از هیچ وسیله ممکنه دریغ نمی ورزید. وی را می توان یک افغان افراطی در قطب مخالف مثلا ملا محمد عمر کور در راه سیکولار سازی افغانستان پذیرفت. اگر افراط گرایی معضله افغانستان باشد، محمود طرزی یکی از این افراط گراها بود. محمود طرزی از نگاه قومی محمدزایی و متولد ۲۳ آگست ۱۸۶۵ و وفات ۲۲ نومبر ۱۹۳۳ بود.

عبدالحمید


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
هویت
طرزی
نظرات بینندگان:

>>>   چرا هویت ملی شکل نمی گیرد؟؟؟
چون متاسفانه مردم افغانستان در یک توهم بزرگ زندگی می کنند...چون هیچ کس در افغانستان جز اوغان حق ریاست ندارد...این اوغان ها با محرک کمپانی هند شرقی به اصفهان حمله کردند و اعلام خودمختاری کردند و همین طور انگلیس با کندن تکه خاک ها از ایران و تاجکستان قلمرو حکومت اوغان را بزرگ کرد و ما نیز به زیر سلطه ی اوغان رفتیم به طور کل بگویم ما در وطنی جعلی زندگی می کنیم کشوری که توسط انگلیس ساخته شد تا جلوی پیشروی شوروی را بگیرد اسمی که قوم اوغان منصوب کردند و پادشاهان و قهرمان های خونخواری که تمام اقوام به جز اوغان را با و کوب کردند...این خبر برایم تلخ تر از هر چیزیست ولی چه کنم که گپ راست این است برای حل مشکلات باید به شدت ریشه ای عمل کنیم....
جواد هزاره متولد پرتگال

>>>   چون افغانستان مانند امارات هویت ارضی و کشوری ندارد
احمد

>>>   هویت افغانی یک هویت ملی است که از پیدایش دنیا این هویت با عزت و پرغرو رایج بود و تمام دنیا از غیرت و همت والایی این هویت در هراس بود و است
قسمیکه همین هویت یکصدهشتاد کشور را همرایی اولاد هایی نامشروع اش که یکی آن شما اقایی صیغه هستید به زانو در آورد و همین هویت با سینه فراخ که دارد به میلیون خس و خاشاک را جا داده مانند اولاده چنگیز وقتیکه غیرت نبود و از قطره حرام به دنیا آمده باشد مانند عبدالحمید باز هر چه می‌گوید اگر واقعاً غیرت دارید و حلالی هستید در همان مملکت که هستید برایش پیشنهاد کنید که شما افغان نیستید و افغان نبودید وبه نام افغان پناه که داده‌اید دروغ بوده

>>>   چرا صلح در افغانستان اجرا نمى شود; بخاطرکه هویت ملی (مدرن احساس اهداف مشترک شهروندى; کلمه "ملی" و ناسيونا ليسم هميش با جنگ وفاشيسم همرا ه بود ) در افغانستان شکل نه گرفت نمی گیرد و اگر بدين گونه سياست افغانپشتونى در جريان باشد تا ابد شکل نخواهد گرفت؟ در اینجا دلايل روشن وجود دارد که آنها مانع پيدايش نطفه٬ رشد و تکامل روند هویت ملی شود.
حاکمان افغانتباران پشتونيست هاى شيونيتى و افغانشده گان از زمان بقدرت گرفتن خان هاى افغان و ياپشتون در خراسان خاورى تا امروز خودشان را باداران و سرداران ملتها و مليت هاى ديگر قلمداد نمودند.
حاکمان افغانتباران پشتون حماقت را پيشه سياست حاکمانه و ظالمانه نمودند
لقب "خان" مغولى چنگيز خان را از تورکتباران تورانى به ميراث گرفتند. ارتجاعى بودن حاکمان افغانتباران پشتون در اين نهفته است که خود را يکبار "آريايى" ايرانى و يا آرينى و آريانايى و بار ديگر يهودى و بنى اسرائيلى ناميدند و پژوهشگاه که هزينه اش توسط وزارت خارجه دولت يهودى اسرائيل تمويل مى شودآب دهان پشتونان را مبنى بر خويشاوندى خونى به افغانه از خون تالوت و يا شاوول تحقيق "دن ا" مى کند و "جرگه" چنگيزخانى را يک پديده افغانيت و در سالهاى ١٩٦٠ ميلادى تغير افغانيت به پشتونوالى قلمداد مى کند. در لويه جرگه سال ۱۹۶۴ ميلادى اطلاق "افغان" را براى تمام ملت ها و مليت ها کشور تحميل نمودند.
همين چند جمله بالا را حاکمان افغانتباران پشتون مبنى بر حماقت سياست قوم و قبيله پرستى پى نه بردند نمى برند.
بدين معنى که "هويت پشتون و يا افغان" را سياست حماقانه حاکمان پشتون مغشوش ساختند و در بين خود اين قبايل و قبيله هاى چهار نامه (افغان ٬ پشتون٬ پټان و روهيله) هويت ملى شکل نگرفته است چه خاصا تشکيل روند "هويت فراملتى" يعنى "هويت شهروندى" با کلمه افغان نزد ملت هاى غير پشتون وحتى نزد پشتونان به هيچ وجه امکان پذير نيست.
پشتونان از ديگاه و بر پايه حقوق بين الملى يا حقوق مورد قبولى جامعه جهانى حق دارند تا به نام خودى خود يعنى پشتون (چون زبان پشتو نسبت هويتى به اطلاق پشتون دارد و نه افغان ٬ پټان و روهيله) بايد يک کشور مستقل داشته باشد. البته خيبرپختونخوا وجود دارد ولى اين يک صوبه ايالات کشور فدرال پاکستان ساختىگى وياقلابى است. از نام قلابى بيگانه "افغانستان" که در معاهده پاريس سال 1857 ميلادى بين امپراطورى برتانيه و ممالک شاهنشاهى ايران در پاريس از سوى همين سه کشور
اطلاق افغانستان به رسميت شناخته شد و آن در بخشهاى سلطنت درانى از دسترفته مناطق اشغالى احمدخان ازنبيره سدوخان که احمد خان اودال و يا ابدال نام کشور را خراسان و ايران ناميد است.
حاکمان افغانتباران پشتون از همان زمان تيمور شاه درانى (احمدشاه ابدال در خراسان نبود بلکه زيادتر در جنگ عليه هند بود و هميشه در غارت و ربودن زر وسيم بود و وضع اقتصادى خوبى براى صلح بين اقوام و قبايل پشتون يک اتحاد نسبى با پول قرانى و دينارى و سينارى رهبر خود نادرشاه افشار به گلوى حاکمان ملک الطوايفى به گونه خاندان ملتانى خود مى انداخت تا "سرطان" امکان دارد سالدانه یا لشمانیازس در گونه اش باعث مرگ اش شد) تا امروز قدرت سياسى را تقسيم عادلانه نکرده است.
فهرست طومارگونه مى توان بنگارم که حاکمان پشتون - توجه شما را مى خواهم حاکمان پشتون - با پندار و گفتار و کردار و رفتار بيگانه پرستى و لبيک به اشغالگران سه دوره بيگانه پرستى اول برتانيه انگليس - دوم روسيه شوروى و سوم کاکا سيم يانکى امريکه - سياسيت ملتسيتيزى٬ عليه ملتها و مليتهاى غير پشتون٬ زبانستيزى عليه زبانهاى تورانى و پارسي ستيزى و مذهب ستيزى عليه غيرحنفى و غيراخوانى غيروهابى و غير سلفى حاکمان و دودمان هاو سلطنت ها ى حاکمان افغانتباران پشتون ها با نظامهاى جمهورى ديکتاتورى سرخ و تاريک داودخان; نظام سوسياليستى احزاب خلق وپرچم شيونيتى و امارات تروريستى و دولت اشغالى امريکا با افغانتباران پشتونى بطور مهتر و افغانشده گان غير پشتونها بطور کهتر باعث عدم رشد وحدت و همبستگى و روحيه بين شهروندان و عدم اتفاق نظر به اهداف مشترک يعنى منافع همه افراد يا شهروندان باشد.
* صلح يک پديده داخلى است!
* استقلال يک پديده داخلى است!
* دولت و حکومت و پارلمان پديده هاى داخلى اند.
* وحدت ملى يک پديده داخلى است!
* هويت ملى يک پديده داخلى است!
پيگار و پيغور و رد سياست حاکمان پشتون منظورم است و نه مردم مظلوم پشتون کوچى که در شانه اش هاوان وتوپ وتفنگ است اشغاگر مثل نسل افغانه بنى اسرائيل اند. خانواده شاوول يا تالوت ملک بنى اسرائيل و شهرک سازى اين قوم اشغالگر فلسطين.
فهرست کارکرد ها ى حاکمان پشتون ادامه دارد.

>>>   فهرست جنايات و خيانت ها و قلدرى و دزدى و بازى دادن متواتر و تقلبات وجعلکارى وحذف نامهاى غير ڀشتونى و تغيير نامهاى مکانى و نهادى و فرهنگى زبانهاى غير پشتونى با زور و ظلم حاکمان افغان يا حاکمان پشتون در تاريخ کوتاه با نام "افغان" وبا پسوند پارسى" ستان" از طومار کتاب تورات ملک افغانه نسل ملک اقوام گريخته وگمشده شاوول بنى اسرائيلى يهودى درازتر شده است.
۱ تقلب مير ويس خان هوتکى : نام پدر اش امیر محمد باقر بود. افسر سويدنى به نام "کرمول فارسی" کتاب تاريخ در سال ۱۷۲۳ميلادى در لندن چاپ نمود.
۲ تقلب احمدخان ابدالى : انگار وى نام افغانستان را ماند. و خدمت يازده ساله اش زير رکاب نادر افشار شاه ايران پته خزانه پنهان شد . سکه بر زرکرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان اختراع شد.
۳ داستان ملالى بر گرفته از ژان دارک فرانسه تنصيف و جعل شد. نه شهرستان ميوند و نه ملالى در استان قندهار . وجودداشت. "ولسوالى" يک لغت است که پشتوتولنه در سالهاى پس از اصلاحات زبانى 1936 اختراع کرد لويه جرگه سلامخانه 1964 ميلادى - اصطلاحات ملى
۴ تغير نامهاى شهر ها و شهرستانهاى پارسى وتورکتباران به زبان پشتو در زمان گل محمد خان مومند يا مهمند. شهرستان چمن پسانا ۷۰ سال پس از خط ديورند به سالهاى ۱۹۶۰م به "سپين بولدک" تغير نام کردند. نام جاده ميوند هم در کتاب هاى خارجى مربوط سالهاى ۱۹۶۰مى شود.
۵ شهرهاى مملکت قندهار (جهان نما "ممالک ايران" کاتب چلبى دوران صفويان ۱۶۰۰ و نقشه ابراهيم متفکريان دوران اوايل افشاريه ۱۷۲۹احمدک کوچک پسر زمان خان نبيره سدوخان ملتانى هفت ساله بود.
شهرهاى مملکت قندهار در زمان سدوخان که جهانگير يعنى سليم پسر جلال الدين اکبر سدوخان را به قندهار فرستاد و شاهنشاه ايران عباس اول ويا بزرگ وى را حاکم قندهار مقرر کرد: مملکت قندهار شهرهاى گوناگون داشت: شهرِ کُهنه یا تگین آباد٬ زورشهر٬ علی آباد یا بینی کَی٬ شهرِسیاه‌ریگان ٬شورتوغَی ٬ شهر صفا ٬ شیرآباد٬ فرخ‌آباد و شهر سفا و شهر قندهار.
کتاب مغزن جغرافيه دنيا. جلد چهارم چاپ سال ۱۸۷۷ميلادى
نخست خواجه خضر خان ، پسر اول "سدو خان" فرمانده شهر صفا قندهار و پس از آن پسر دوم "سدو خان سلطان موداد خان فرمانده شهر صفا انتصاب شد.
احمد خان ابدالى نواسه دولتخان (از نبيره نوادگان مستقیم "سدو خان" ) مى باشد.
حاکمان افغان تباران و افغانشده گان با دانش و مداد بيگانه ايد . اسلحه شما زور اسلحه توپخانه و شمشير اند ما دانشمنديم و چون دانايم توانايم ز دانش دل پيرما برنا (جوان) است. ما جوان ايم شما حاکمان پشتون ناجوان ايد.
۶ تقلب پته خزانه حاجت تفسير نيست داکتر زبان پشتو فطرت با دانش خود افشاگرى نمود
۷ تقلب تعداد جمعيت پشتون: پشتون را هميشه در پندار و گفتار اکثريت قلمداد کرديد واما در کردار و رفتار اقليت ناچيز خود را با زور بيگانه گان خارجى و اشغالگران اکثريت نموديد.
۸ تقلبات پى در پى در تاريخ افغان
۹ تقلبات پى در پى در انتخابات
چهل و دو سال است که حلقه خبيثه کمک اقتصادى و سياسى ونظامى باداران افغانه و اشغالگران افغانستان قرار دارد - دولت- کشور درماننده ايکه بدون سيروم و شير گاوميش اروپا و بويژه کاکا سيم امريکادر شيريان اش جريان است واز نابودى دولت حاکمان پشتون ونام هميشه کاذب ومنحوس اش جلوگيرى مى کنند و افغان افغان و داد و فرياد مى زند که مستقل است بلى مستقل در زير سايه و وابستگى و اشغال دايمى چهل کشورهاى يهوديت و اسرائيل پرست بخاطر اسرائيلى بودن و اقوام گمشده اسرائيلى از دو رنگ حاکمان کثيف افغانه يعنى دولت حاکمان پشتونى نکتايى پوش و طالبان چتلپوش پشتونى حمايت مى کنند.
خوب مستقل هستيد که روز استقلال تان معلوم نيست . هر کشوريکه روز استقلال دارد يعنى وابسته بوده و نامستقل بوده است.
از قرن نوزده ودر هردهه ها سرنوشت حاکمان پشتون در لندن و پاريس و مسکو و بن و واشنگتن و عربستان٬ اسلام آباد و قطر تعين مى گردد.
سرنگون باد دولت ائتلافى حاکمان پشتون دولت حاکمان پشتونى نکتايى پوش و طالبان چتلپوش پشتونى.
در سرخرابه هاى هر دوجريان بيگانه پرست دولت غنى- عبداله طالبانيسم دولت که با رستاخيز تمامى مليتهاى گوناگون در همايش هاى گوناگون مناطق زبانى و مليتى کمان رستمى فدرالى دولت شهروندى هندوکوهان و اسم افغان حذف شود. براى يک ستان آزاد و آباد وشگوفان بدون افغان و فغان و ناله و فرياد و گريان
سرنوشت ملتهاى کشور خراسان سابق در سرزمين قلب آسيا در استانهاى هندو کش تعين مى شود و نه در قطر يا در کشورهاى بيگانه.
مليتهاى گوناگون اين بوم رستم و سندوخت و توراندخت اسپنديار و بهمن و آذرنوش دقيقى بلخى و سنايى غزنوى و مولا رومى و جامى خراسانى سرنوشت خود را در همين خطه باستانى ايرانزمين مى سازد.
من نام ستان نامنهاد با پسوند بيگانه افغان رانام تحميلى مى شناسم نامگذاراش همان نام که يک اسکاتلندى هند برتانيوى بنام مونت استوارت االفنستيون بود. او در صفحه 125 کتاب چاپ سال ۱۸۴۲ می نویسد که "افغان هانام عمومى برای کشور خود ندارند. من همين مناطق ايکه است که در خراسان نام بردم ساده افغانستان
کتاب مونت استوارت الفنستيون : "گزارش سلطنت کابل" چاپ لندن.

نام اين کشور از سوى استعمارگران خارجى برتانيه وروسيه واکنون امريکا بابا و چهل دزد اش دفاع مى شود.

آيا خداى ناخواسته شهروندان کشور هندوکش اين قدر نادان اند که نمى دانند که بابا امريکا و چهل دزد اش در فاصله زمانى سال ۱۹۷۹تا ۲۰۲۰ که چهل ودوسال از انقلاب اسلامى شده ايران را حلقه خبيثه تحريم ها اقتصادى و سياسى و نظامى قرار داده و ايران بزرگ شده مى رود که سه ميليون شهروند کشور نامنهاد افغانستان که توليد از استعمار گران است آيا خداى ناخواسته ايران مستقل ايران بزرگ ايران مدارااين قدر حماقت مى کنند که تعبه افغانستان از مرزکاشغر تا بغداد عجم و شام را حمايت مى کند.
نياز به انديشه است..
کمک استعمارگران حلقه خبيثه حقارت و وابستگى و بى ننگى را بازتاب مى کند.
عدم کمک استعمارگران چرخه خيريه خودآگاهى خود رسانى و خودکارى را و رشد علم و دانش وخودسازى و بومى سازى چرخه صعنت و کارسازى را و استقلاليت و خودکفايى را رشد مى دهد.
راه آهن که هرات و خراسان را باز وصل مى کند اما "مرز" يا به گفته اوغان "سرحد" بين کشور نامنهاد "افغانستان" از قرن نوزده بدين سو بادران حاکمان اوغان يعنى انگليس برتانيه مرزکشى نمودند. قطار هاى بارکشى و مسافرى راه آهن بايد در مرز گمرکی مورد بررسى قرارگيرند. راه آهن پررنگ بودن پيوند تجارتی و بازرگانى افغانستان و ايران که محمود طرزى پدر زن امان اله خان در روزنامه سراج التواريخ نگاريده بود "که خاک پاک ما يکى از اجزاى ممالک ايران بود" بى کفايتى ايالات متحده امريکا با چهل دزدان اش و دولت دستتشانده اش را شرمنده ساخت.

>>>   ای خدا شاهد باش چه بندگانی داری
افغانیزم هایی که در جهان اینقدر خودخواه متکبر و قوم پرست تر از آنها پیدا نمیشود
او پشتون عقل تو کجا است؟
او پشتون میگوید هویت افغانی از پیدایش دنیا در این جهان وجود داشت !!
ادعایی که هیچ بشری نکرده است
اما برای پشتونیزم هیچ بعید نیست چون دروغ گویی و تقلب برایش چون آب خوردن راحت میشود!
آیا حضرت آدم ابوالبشر و حوا هم افغان بود؟!
آیا انگلیسی که خودش صد و پنجاه سال پیش نام افغانستان را اختراع کرد هم افغان بود؟!
آیا این که مشهور است افغان یک قبیله از قبایل است برخی میگویند زیر مجموعه آریایی بود برخی هم میگویند اول هندی بود برخی هم میگویند قبیله گم شده یهود !
اما آیا هندی و ایرانی که تمدن های اولیه جهان باستان بودند یا یهود هم افغان بود؟.
افغان در جهالت دروغ گویی و قوم پرستی و آدم کشی و هر جرم و جنایت مقام اول را کسب کرد به همین علت کل مردم جهان افغان بود هرکس به این دنیا قدم گذاشت اولتر همه افغان بود!!
خدایا ما که نام افغان را خوش نداریم اما چنین افغانیزم های روان پریش را شفا بده که محتاج درمان هست.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است