غنی خوب میداند که گزینهای غیر از انتخابات، دوام قدرتش را تضمین نمیکند. نه حزب سیاسیِ قوی دارد و نه کاریزمای قومی و مذهبی، تنها برگ برندهاش دستگاه حکومتی است که در اختیارش قرار دارد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۷ ۱۳۹۸/۵/۲۲ | کد خبر: 159782 | منبع: | پرینت |
تداوم غنی، قدرتِ دوبارهی طالبان؛ بازگشت به قتدار سیاسی پشتونها؟
«قسمت اول»
پس از حبیب الله کلکانی و ببرک کارمل، استاد ربانی (در دورهی مجاهدین) زعامت کشور را برای مدت کوتاهی به نمایندگی از تاجیکها بدست داشت.
دورهی طالبان حاکمیتِ بلامنازع پشتونهای مذهبی بود، دورهی پسا طالبانی امّا سیاست کشور بنابر مصلحتهایی بر تکثر قومی: پشتونها در راس، تاجیکها( در انحصار پنجشیریها و بدخشانیها) در درجهی دوم و هزارهها در درجهی سوم شکل گرفت.
بخلاف تاجیکها، هزارهها رشد و پیشرویِ بیسابقهای در سیاست داشتند، که برای پشتونها غیر قابل تحمل بود، ازبکها نیز...
میداندهیِ کرزی برای هزارهها و باجدهیِ او به سران قومی تاجیک و ازبک، امانِ پشتونها را بریده بود، شاید غنی همان کسی بود که میبایست موتور قدرتطلبی غیر پشتونها را کُند کند.
اشرف غنی، سیاستمدارِ تحصیلکردهی غرب و سکولار، اما با تفکرِ قویِ ناسیونالیستی جهتِ تصفیه حساب با سرانِ جهادی/مذهبی و غیر پشتونها وارد میدان شد. رییس جمهوری زیرک، خودخواه، تکتاز و حرفنشنویی که با تمام توان بر طبلِ تمرکزگرایی قدرت کوبید، او انسانیِ حرف نشنوی بود که از جانب مخالفانش به رییس جمهور دیوانه و روانی خطاب میگردد.
در قدم اول جنرال دوستم به نمایندگی از رهبری بیچون و چرای ازبکها خلع قدرت گردید. و داکتر عبدالله را بعنوان رییس اجرایی حکومت با کمترین صلاحیتها در کنار خود قبول کرد.
دست روی آقای دانش (مردِ قانون و ادب، بلهگو) گذاشت، دانش پیشینهی سیاسی، کاریزملی قومی و نفوذ مذهبی نداشت، شاید تنها معاونی است که با کمترین مسوولیت بعنوان نمایندهی یک قوم در ساختار حکومت جاخوش کرده است.
غنی حرکتهای مدنیِ هزارههای باسواد و تحصیلکرده را درهم کوبید، فرماندههای جنگیشان را یکی پس از دیگری به بهانههای گوناگون خانهنشین کرد...
تاجیکهای سرکشِ پنجشیر را از ساختار حکومت بیرون کشید، صلاحالدین ربانی نمایندهی سمبلیک تاجیکها گردید( چیزی شبیه دانش). فرماندههای جهادی پنجشیری یکی از پس دیگری سرکوب شدند.
وی از کودتاهای رنگارنگ جان سالم بدر برد، طرح از بین بردنِ حکومتهای موازی، به پایان عمر امپراطور شمال منتج گردید. قانونی، اسماعیل خان و... را خانهنشین نمود.
گلبدین حکمتیار (پشتونِ مذهبی) را برای مقابله با حزب جمعیت وارد معامله نمود، کابینهاش را با اکثریت پشتونهای کارکشته (از جمله اتمر) مجهز ساخت، جوانانِ تحصیلکردهی پشتون را از بیرون مرزها به کشور فراخواند.
جوانان تازهکار و بدون کارنامهی سیاسی/جهادی را در حکومت خود جایی داد، و در آخرین مورد دست روی امر الله (سیاستمدار زیرک) گذاشت، مشروط بر اینکه کارنامهی سیاسی/جهادی خود را کنار بگذارد، امرالله صالح دست از هویت قومی کشید و در قالب شخصِ «ملیگرا» بعنوانِ تاجیک بیدردسر، در کنار غنی ایستاده شد.
«قسمت دوم»
مقدمه: مسایل و پدیدههای اجتماعی چند بُعدی است، مسایل سیاسی نیز از این قاعده استثنا نمیباشد. عوامل گوناگونی در روندهای سیاسی نقش بازی میکنند، از جملهی آنها در کشور ما، مسالهی قومیت است.
۱_ برای فعلاً دو وضعیت قابل پیشبینی است: ۱_ برگزاری انتخابات و احتمال کامیبای تیم دولت ساز ۲_ صلح و حکومت موقت.
در سایهی انتخابات و صلح، رقابت بین دو نوع پشتون به نظر میرسد تا بین پشتون و غیر پشتون.
۲_ اشرف غنی از قوم غلجی و مشرقی زمین است (از جمله اتمر، محب، گلبدین...)، کرزی امّا اهل جنوب و از قوم درانی است (جنرال رازق اچکزی، جنرال قهرمان...) غنی در سیاست تصفیهگرایانه مشهور است، او نه تنها با غیر پشتون، جهادیها و مذهبیها تجربهی تصفیهگری داشته؛ بلکه با پشتونها نیز چنین تجربهی از او دیده شده است. غنی با اینکه پشتون است ولی درسخواندهی غرب است؛ در کنار حس ناسیونالیستی، به ارزشهای مدرن (ازادی، حقوق زنان، دموکراسی...) نیز اظهار پایبندی میکند. بدین منظور با رهبران مذهبی، جهادیان و رهبران سنتی پشتون روی خوش نشان نمیدهد و آنها نیز دل خوشی از او ندارند.
۳_ طالبانی که در مذاکرات صلح شرکت دارند، از جمله ملا غنی برادر (مغز جنگی طالبان و از بنیانگذاران تحریک طالبان در قندهار) از قدیم رابطهی نزدیکی با کرزی داشتهاند. ملا برادر با برادر کرزی در ارتباط بوده، رابطهی طالبان با درانیهای قندهاری بهتر جوش میخورد تا با غلجیهای مشرقی. مناسبت دیگر اینکه کرزی سنتیتر است نسبت به غنی و با روحیهی مذهبیها سازگارتر. طالبان اما در ایجاد دولت موقت بیشتر به سمت جنوبیها گرایش دارند تا به سمت غنی که سکولار مشرب و شرقیتبار است و پس از داوود خان، سران این قوم در حکومت بیشتر رنگ و بوی چپی و غیر مذهبی داشتهاند، از جمله حفیظ الله امین، ترکی و داکتر نجیب.
۴_ معادلات سیاسی پس از داوود خان تا زمان کرزی بیشتر به نفع غلجیها بود، پس از کرزی درانیها خود را خلع قدرت احساس میکنند. کرزی بدش نمیآیند تا بر موج طالبان سواری کند. غنی اما دو مشکل اساسی با طالبان دارد: ۱_ سیاست مذهبی ۲_ پررنگ شدن نقش جنوبیهای درانی و همدستی این گروه با رقیبش کرزی.
۵_ اگر احتمال به قدرت رسیدن آینده، گزینهای غیر از غنی و شخصِ مورد پسند طالبان و کرزی نباشد، سیاست قومی افغانستان به حاکمیت بلا منازع پشتونها و رقابت بین تیرههای این قوم تبدیل خواهد شد. اما مساله این است که در کدام گزینه، سهم دیگر اقوام در قدرت سیاسی پررنگتر خواهد بود.
۶_ غنی خیلی خوب میداند که گزینهای غیر از انتخابات، دوام قدرتش را تضمین نمیکند. نه حزب سیاسیِ قوی دارد و نه کاریزمای قومی و مذهبی، تنها برگ برندهاش دستگاه حکومتی است که در اختیارش قرار دارد. طالبان اما ایدیولوژی مذهبیِ انعطاف ناپذیر دارند، چون انتخابات ساختار حکومت را سر و سامان میدهد و باعث تقویت ساختار فعلی سیاست میگردد، ایشان خوب میدانند که ورود ایشان در بدنهی ساختار حکومت دشوار است. بهمریزیِ این ساختار و تضعیف آن، راه را برای ورود در ساختار سیاسی و حکومتی راحتتر و کسب قدرتِ بیشتر را تضمین میکند.
۷_ بر فرض دولت موقت و پررنگتر شدن ایدیولوژی طالبانی در سیاست کشور، اقوام دیگر فرصت کمتری برای جای گرفتن در ساختار را خواهند داشت. ضمن اینکه چند وزارتخانه به طالبان داده خواهد شد، فرصت دیگر اقوام بخاطر قومیت، سابقهی جعادی و مذهب (تاجیک، هزاره و ازبک) کمتر خواهد شد.
اما در دوام قدرت غنی، بعنوان یک فرد ناسیونالیست، شاید سهمگیری بر اساس قومیت، فرصتهای کنی برای دیگر اقوام درنظر کرفته شود؛ ولی خوی غیر مذهبی و غیر جهادی بودن او، برای غیر مذهبیهایِ دیگر اقوام یک امتیاز است که در موجودیت طالبان به شدت رنگ میبازد.
شاید امر الله صالح نمونهی مناسبی برای این نسل باشد که تعاملات غنی را بهتر از دیگران دریافته است.
رسول عبدی
>>> تحلیل خوب و بحث برانگیز.
قسمی که مطرح شدن غنی و کرزی را در سیاست افغانستان می بینیم، متوجه می شویم که هیچ کدام از این دو سابقه ی تفکر و فعالیت سیاسی محسوس، علنی یا غیر علنی، در کارزار سیاست افغانستان ندارند و همچنان هیچ زمانی به حیث تئوریسین های تفکر قومی مانند روستار تره کی و غیره مطرح نبوده اند. هر دو نظر به موفق های بی ریشه بودن شان در قدرت پسا طالبانی گمارده شدند و فقط و فقط با پشتیبانی قدرت های خارجی به حیث فرد حفظ شدند و حفظ می شوند. در این دورانی که این دو به سمت رهبری دولت گماشته شدند، طبعن که یکی از وظایف عمده ی شان گسترده ساختن و تقویت آن سیاست های قومی از قبل موجود بوده که در نوشته ی شما بسیار دقیق و روشن نمایان گردیده است. حالا سوال این جاست که کدام دست های خارجی کدام جناح قومی را در این شطرنج پشتیبانی می کند و هدف نهایی شان چیست؟ زیرا مشکل است باور کرد که غنی تفکر غلجایی و کرزی تفکر درانی داشته باشند بلکه این غلجایی بازی و درانی بازی امروز بیشتر بوی علایق خارجی می دهد که مهره های مانند کرزی و غنی، مهره های بازی در این شطرنج سیاسی اند و به سهولت تعویض پذیر.
Kawa Shafaq
>>> عالی نوشته کرده اید!
ولی بعضی معادلات را در قالب یک سناریوی(پلان استراتیژیک و بلند مدت)در کشورهای بیرون طراحی میکنند و به مرحله اجرا میگذارند.
خوب است که عوامل تحریک را در نظر بگیریم و ببینیم طراحان در منطقه چی میخواهند باشد!؟
چهارمین سازمان استخباراتی جهان در همسایگی ما
نفت و سوخت همسایه دیگرمان
بزرگترین اقتصاد جهان همسایه دیگر مان
و...
گسسته عرض شد ولی عوامل بیرون قابل تشویش است.
داخلی ها که سالها همینگونه سپری کردند.
Dawood Aziz
>>> عبدالله علیزاده طالبان هم به این پی بردن که حکومت تک قومی برایشان مشکل ساز خواهد بود
شاید از اشخاصی که به زور بی ۵۲ آمدن زیاد استفاده نکنند
ولی در بین خودشان در رده های بالا از دیگر اقوام هم خواهد بود تا بعد از به قدرت رسیدن طالبان آنها هم از دیگر اقوام نمایندگی کنند
>>> شهید شدن همه ضد طالبانيان "تاجدران پارسى زبان شرقى آريانا" (نقل قول هرودوت گذشته نگار عصر دارا ) هرودت تاريخ نگار و جهاننما ساز يونان قرن پنجم قبل از میلاد مسیح زمان هخامنيشيان (هفت قرن پيش از ميلاد تا سوم پيش از ميلاد ) :در کتاب سوم بند 91 و در کتاب هفتم بند 66" در اصل نوشته به زبان يونانى - ترجمه و کامنتار ازسوى يوزف بلکيسلى چاپ کامبرج لندن(انگليسى) سال 1854 پيشگفتار و ارزيابى کتاب در مقايسه به ترجمه هاى آلمانى و اکادمى علوم مجارستان اصل نوشته هاى يونانى هرودت را چاپ کرده که "تاجيک" مردمان باستانى پارسى زبان شرقى هستند و در جاى ديکر تاجيک که تاج و يا "کرونا" (يونانى و لاتين) کرون Corona تاج و هم پول شاهى يا رويال ريال معنى مى دهد. کران و يا قران واحد پول که تا سال 1973 در هندوکش (از پيشوند خارجى ستان ام استفاده نمى کنم يعنى افغان که جمع فغان مى شود من نمى دانم که پشتون چرا نام کاذب افغان را دور نمى اندازد) مروج بود.
خلاصه احمد شاه مسعود و ربانى و ديگر
"تاجدران" يعنى تاجيکان از عقل سياسى خود استفاده نکردند و در امنيت جان خود فرض پروردگار را انجام داده نتوانستند.
رييس امنيت ملى صابون "بوي يک" افغانشده زير امر و لياف کرزي گک و شال و پتول احمد زىک رودهخشکگک جان قهرمان ملى و رهبر ربانى را نجات ندادند.اکنون حقيقت آشکار شد. بلى تاجيکان مشهور اند که عقل شان پسان مى آيند. شهید شدن را بخود آسان ساختند. شهيد شدن کار آسان نيست و شهداى زمان شجاعت اسلامى از اهل بيت گرفته تا شهدان کربلا تا چشتيه شريفه وطريقات اسلامى بسيار دشوار بود?
احمد مسعود دل ات جمع باشد عقل خودات هم بسيار ساده است. ولى شهادت را کار آسان نسازيد. چه خوب بود که در خواب تان بعوض "قبله گاه" (معمول در کابل) تان برادر و رهبر آسان شهيد تان مى آمد که براى تان آگاهى مى داد که سر حاکمان اوغان اعتماد روا نيست. چه عملى شما را بيدار کرد?
باد و يا شمال صحبگاهى?
فال بين خواب شده دو بار اعلان درگذشت اش را شنيديم.
بخاطر کشته نشوى بهتر است در ساز اتن زي ها رقص کن!
شهادت را مفت و خوار و آسان نساز و ما را احمق!
>>> غنی نه حزب سیاسی دارد نه قومی فکر میکند نه افراد مسلح دارد ولی چیزی که دارد قلوب و حمایت مردم که حال همه را خوب تجربه کرده اند و به غنی حساب میکنند و خیلی به جاهم است که باید حساب کنند
>>> ظلم پشتون ها باید تمام شود فارسی زبان اکثریت است و ازبکها هم با فارسی ارتباط دارند پس لاجرم فارسی زبان اول باید باشد باید یک رئیس جمهور فارسی زبان بیاید نه پشتون ....
>>> در قدم اول از آن دزدان نامبرده اید که بدون دزدی .... دیگر کاری نداشت .... غسل جنابت خود را یاد نداشت و دایم چتل و بوی ناک میگشت و تمام عمرش در دزدی و بچه بازی گذشته بود کارمل کمونست وطن را به شوروی فروخت وبلاخره همان شوروی مردار اش کرد چون ادم اهل نبود ربانی که سوانح خوب از دوره ابتدایی مکتب ندارد وطن را به تول شلغم به امریکا فروخت که فعلا چوب در درون خودت زده رایست شما کولی ها به عزت ابروی خود نمیفهمید عزت شما را همین پشتون ها نگاه کرده میتواند وبس ولی بعضی خود فروش های شما از همان کولی گری خود بر نمیگردد و تن فروشی را افتخار میداند و شخصا شما کولی نوجوان بهتر است به پیشه پدری تان رونق دهید از اینکه در بین ملت افغانستان تفرقه اندازی نماید ولی بدانید که مردم مانند شما به زودی تن فروش نمیشود
>>> تداوم غنی، قدرتِ دوباره طالبان؛ اقتدار پشتونها؟
بلی! خراسانی!
>>> به رب الافغاننين قسم که حاکمان اوغان منافق و تقلب کار و جعل کار و خاين جاهل و جانى و خاکفروش و ضد انسانيت ضد زن اند به زنان و کودکان وجانوران خود "حيوان" مى حيوانک مى گويند.
واژه افغان نه تنها یک واژه قومی است بلکه معنى ناله و فغان و آه افغان و فرياد مى دهد.
افغان نام کاذب است
پشتون نام صادق است
پټان نام صادق است و
روهيله نام صادق است
خو در صورت جور شدنى نيست
...ن فقط توانست وحشت افغان بذودد!
>>> همه سر به سر تن به جنگ آوریم
به از آن است بگزاریم افغان از قدرت خارج شود
>>> این بار زوال پشتون ها به دست خودشان اتفاق می افتد.
>>> به نويسنده متن!
شما خيلي خوب تشريح كرده ايد نوشته تان قابل تقدير است اما يك چيزيكه اينجا اشتباه نوشته شده اصطلاح نشنليست است كه اكثرا در افغانستان اين اصطلاح بيجا بكار ميرود و فكر ميكنم متوجه نشده ايد يا به عجله نوشته ايد اشرف غني را ناسيوناليست خوانده ايد در حاليكه غني از كوچه نشنليستي گذر نكرده و يك رسيست يا نژاد پرست مطلق است نه ناسيوناليست يا نشنلست. اگر غني نشنلست ميبود به نفع كشور بود.
نشنلست بار مثبت دارد و براي ميهن پرست ها در كشور هاي مختلف دنيا اطلاق ميشود و معني اش ملت گرا است ولي در افغانستان نفهميده يك ادم قوم پرست كه همانا اصطلاح درست برايش رسيست است را نشنلست يا ميهن دوست مينامند. هدف من اينجا از غني يا كسي ديگري نيست بحث من بالاي استعمال نادرست اصطلاح نشنلست است. اميدوارم نويسنده هاي محترم متوجه شوند. شما اگر تمام صفحات مجازي را پر كنيد و بنويسيد كه اشرف غني نشنليست است شما بطور نفهميده به نفع او تبليغ نموده ايد. واضحا اين اشتباه شما به نفع وي تمام ميشود و تمام دنيا او را ميهن دوست فكر ميكنند.
مردم ما متاسفانه معني اين اصطلاح را درست نميفهمند و بيجا انرا استفاده ميكنند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است