از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
"دو شاه دوشمشیره واقعی (حاکمان جبار کنونی) در این سرزمین و در این عصر همزمان یکی در یک گوشه این مرزم بوم و دیگری هم در گوشه دیگر این خاک با دوشمشیر سر ها را میبرند، کوچه و پس کوچه های شهر؛ دهات و قریه و قصبات،... خلاصه در هر گوشه و کنار این وطن بی جان جوی خون جاری است، لکه های خون در امتداد شهر ها بطور آشکارا مشاهده میگردد؛ آه و ناله یتیمان؛ زنان کودکان؛ مادران و بیوه زنان همه و همه در همه جا تا آسمان ها بلند گردیده، مرده ها بی کفن و قبرستان ها پر گردیده اند و هیچ درگاهی هم دیگر وجود ندارد که به داد شان برسد تا حرف شان را بشنود و حد اقل زخم هی شان را مرحم نمایند.
معلوم است که مغز ها مسموم گوش ها کر و چشم ها کور شده اند، به دلیل اینکه این شاهان و حاکمان دوشمشیره مادر زاد دیگر حریفی به خود ندارند و حریفان ناقابل را به زمین کوبیده اند همه را را در میدان نبرد مات و مبهوت و از پا در آورده اند".

تعداد حریفان شرفباخته را خریدند و جبهه نیم بند را از درون توسط دستان ناپاک خودشان متلاشی نموده اند و تعدادی را هم به بسیار سادگی از سر را دور نمودند و سربریدند بدین حساب حکم زمان بجای رسیده است که باطل بر حق پیروز است....

متاسفانه تعدادی مبصرین، آگاهان سیاسی، روشنفکران مزدبگیر به درگاه این شاهان که با دو دست شمشیر بر دست سر ها را از هم جدا میکند تضرع دارند و از ایشان خواهان عدالت و انسانیت هستند ولی بیحبر از اینکه گرگان درنده تضرع را نمیدانند به کسی رحم نخواهند نمود و یکی را پی دیگری میدرند و این مرکز به گشتارگاه تاریخ تبدیل شده است. شمس تبریزی میفرمایند:
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خنديدن جلاد ز شيرين سخني نيست

اگر روزی عدل و انصاف انسانی درمیان آید؛ از همه اولتر باید این مرکز قتل و غارت، تجاوز سربریدن ها و به دار آویزان ها را (ارگ خونین) را به آتش کشید و حتی از بنیاد باید نابودش گرد؛ که مبادا روزی این مرکز دهشت به مقبره تفنگداران مادر زاد و شاهان تجاوز گر تبدیل گردد.
سابقا مردم به این معتقید بود که آرامش و سکوت سراسری انجام اش یک خیزش سراسری است؛ ولی متاسفانه زمان نشان داد که نخیر این سکوت مرگبار به سکوت ابدی تبدیل شده است.
ولی متاسفانه این وضعیت اسفناک موجود بیانگر این است که گاهی چرخ گردون باطل را برحق و برنده پیروزی میداند.

بخشی از سروده بانو هیلا صدیقی:
از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رای و نفس و حق، همه با قهر گرفتند.....

باعرض حرمت / داکتر عطا صفوی

>>>   شاه دوشمشیره اصلی هم که پدران من وتورا سربریده است واقعیتر از دیگران بوده است٫ اماماکور مغزان از درکش عاجز هستیم.وقتی به زیارتش دعا وصدقه میکنیم٫به یقین ارواح مطهر نیاکان شهیدمان بر ما لعنت میفرستند.
عاقل

>>>   (ای چرخ فلک مرا به چرخ آوردی):
در قرون وسطی مردم فکر میکردند که زمین ساکن است و آسمان همراه ستاره ها بدور زمین میچرخد.
(از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست):
هزاران سال قبل که مردم مردگان خود را دفن میکردند و بعضی قبر ها که تخریب میشد و مردم میدیدند که بغیر ار اسکلیت و خاک چیزی در آن نیست و اسکلیت را نیز میده میکردند ،به خاک تبدیل میشد،بنأ مردم فکر میکردند که بدن انسانها از خاک جور شده است و خدا آن را از خاک جور کرده است.
اما آسمان بدور زمین نمی چرخد،بلکه زمین بدور خود و بدور آفتاب میچرخد و آفتاب همراه با سبارات اش به اطراف مرکز کهکشان شیری میچرخد و کهکشان شبری بطرف یک مجوعه یی از کهکشان های دیگر و آن کهکشان ها بسوی کهکشان های بزرگتر.
وجود انسان از ارگان ها تشکیل شده است و ارگان ها از رشته ها و رشته ها از حجرات ث حجرات از تیزاب مورچه و تیزاب مورچه از مرکبات و مرکبات از عناصر و عناصر از اتم ها و اتم ها از هسته و مدار و مدار دارای الکترون ها است و هسته دارای پروتون و نیوترون و پروتون ها از ذرات کوچک کوارک ها و کوارک ها از ذرات کوچکتر دیگر و به همین ترتیب میرسیم به سرحدی که تنها انرژی باقی میماند.
در نهایت تمام ماده روشن و تاریک فضای کیهان بشمول بدن انسان،از انرژی تشکیل شده است که سبزده ملیارد و چهارصد میلیون سال قبل در اثر انفجار بزرگ بیگ بن به اشکال مختلف بشمول ماده تبدیل شده است.

>>>   کاملا این تبصره تان و شعر سروده بانو هیلا صدیقی با شرایط موجود در حکومت اشرف غنی احمدزی قومگرا همخوانی دارد وارگ را باید محل اعلام قتل گاه نام گذاری کرد دستور قتل مردم ما از داخل همین قتل گاه بنام ارگ صادر میگردد همین ارگ است که دشمنان خاک و مردم ما را ترو رستان طالبان را وقتیکه دستگیر میگردند در مهمان خانه ها بنام زندان نگهداری میکنند و پس از انکه فریب گردیدند مخفی و علنی بنام های مخلف و مناسبت های مختلف رها میکند تا صفوف ترورستان طالبان هم کیش و هم زبان ارگ تقویه گردد تا بیشتر قتل و کشتار مردم مارا کنند دشمن اصلی و رهبر طالبان ترورست در داخل همین فرمانده قتل مردم ما بنام ارگ است .

>>>   این داستان های ده هفتاد را به سبک پیشرفته اش جلوه دادی هیچ کس انروز را فراموش نخواهد کرد که در پوهنتون کابل در دیوارهای پوهنحًی طب جوانان بیگناه را در دیوار میخکوب کرده بودند ودر دستهای ایشان میخهای شش اینچ را زده و باز تیرباران کرده بودند پوهنحًی هنرها از تنبان وسینه بند های خون پرزنان بیگناه پر بود و زن بیگناه را در دروازه ورودی سینمای ده بوری بدون لباس آویزان کرده بود کجا بود این هم وطن صفوی که لسوزانه ان جنایت هارا محکوم می‌کرد محکوم نکرد بلکه بسیار افتخارانه آن اعمال غیر انسانی را انجام میداد باعرض حرمت از جلادان میخکوب و رقص مرده یاد آوری کن نه اینکه مرکز انسانیت را که برای تو ‌همانند تو انسانیت و انسان بودن را یاد می‌دهد به اتش میکشی باز هم از همان اعمال وحشی خود استفاده میکنی و شهر را آتش می‌زنی خود را آتش بر که نزد خداوند هیچ نشانه از انسانیت نداری

>>>   خداوند هرکه را دیده وشناخته برایش چیزی داده ، اگرقدرت در دست وطنداران صفوی باشد هیچکس درین وطن زندگی کرده نمیتواند ، همین حکومت از زمان کرزی تاکنون هرچه فساد غصب تقلب شده بیشترش از وطنداران صفوی بوده اند همین ها هستند که هر روز جبهه تبدیل میکنند ، هرجای لقمه چرب تر بود اینها مزدور همان هستند

>>>   اینهم نمونه دیگری از خیانت ....
میرداد نجرابی عضو مجلس نماینده گان و یکی از چهره های مقاومت ضد طالبان با حلقات ترویستی در کوهستان در ارتباط است. مشارالیه بر علاوه ارسال اطلاعات مخفی دولت و پارلمان به شبکه طالبان، برای آنان اسلحه خریداری می کند. معلوم نیست که میرداد سلاح را از نزد چه حلقاتی در کدام ارگان دولتی خریداری و ارسال می کند.

در گزارش قید شده است که علت همکاری میرداد با طالبان، سرخورده گی از وضعیت و پر رنگ شدن این تصور است که طالبان به زودی قدرت را در دست می گیرند. گزارش می گوید که وی می خواهد خودش را حفظ کند. اما نکته قابل نگرانی در همکاری میرداد با طالبان این است که وی در باره زمان و آماده گی های نیروهای امنیتی جهت حمله به تاسیسات طالبان جزئیات را قبلا جمع آوری کرده و قبل از شروع عملیات قوای امنیتی، آن را در اختیار طالبان قرار می دهد.
در بخش دیگر گزارش گفته شده است که حاجی فرید تگابی یکی دیگر از اعضای پارلمان قبلی که در میدان هوایی بگرام برای امریکایی ها کار می کرد، و مواضع و مخفی گاه های طالبان را برای آن ها کروکی می داد؛ اکنون در دفاع از طالبان در داخل فعال شده است.

>>>   موفق باشید
تا ملت ما گوسپند است تین گرگان وحشی عیس میکنند.
اگر احیاناً روزی این ملت آدم شد و بالغ شد آنروز برای یک هفته در خیابان ها می ایستند تا بادار و مزوور هردو گور شانرا گم کنند.
در غیر آن سگ های رمه در حال مذاکره هستند تا برای دریدن استخدام شوند.

>>>   صفوي جان بخيالم كه قصه تان مفت است، تنها اگر نامت را تبديل نمائي و هم چنان به دين ترامپ درآئي، و يا اينكه تنها تمايل جنسي تانرا تغير داده و گروهي از همجنسگرا ها را تشكيل نمائيد، باز ميشود كه امريكا و اروپا براي حفاظت تان اقدامي نمايند. در غير آن تا ابد بايد دبر تان آماده تصادم همين دو شمشيري ها و دو كيري ها باشد، و دردش را بايد متقبل شويد.

>>>   نه صلح امکان دارد و نه هم اوغان انسان شدنی است و نه از تقلب، عوامفریبی، و تمامیتخواهی دست بردار است۰ یگانه راه نجات فقط تجزیه کشور بدو حصه بین اوغان ها و اتحاد قوم های غیر اوغان میباشد و بس۰ در غیر آن قوم های غیر اوغان برای همیشه در آتش جهالت اوغان خواهند سوخت۰
بگذارید این اوغان بین خودشان هرچه میخورند بخورند۰ قوم های غیر اوغان تمام مشکلات کوچک بین تان را کنار بگذارید و یکسره حساب تان را از این تمامیت خواهان متقلب انتحاری انفجاری فاشیست جدا کنید و ملک خود را و آینده فرزندان خود را بسازید۰

>>>   مطلب خیلی جالبی بود و‌بنده را به یاد شعر شادروان لاهوری انداخت که میگوید
« خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش بدست خویش بنوشت
باآن ملت سرو کاری ندارد که دهقانش برای دیگری کشت»
پس باید گفت که از ماست که بر ماست. هر که وارد این مملکت شد نصف ما علیه آش شعار دادیم و نیم دیگر مان کمکش کردیم فارغ از اینکه بفهمیم هدف طرف خیر است یا شر.
زمانه‌ های قدیم وقتی عراب همین قیس بن لیث بعد ها ملقب به «شاه دو شمشیره» را که به خاطر دزدی و غارتگریش بیرون از خلافت وقت و در حال گریز ‌و فرار بود طی یک توافق به این مرزو بوم فرستاده شد. تا این ملت را یا مسلمان سازد ویا زیر تیغ قرار شان دهد و هر آنچه را بدست میآورد غنیمتش باد. خلافت وقت بدین باور بود اگر این جانی و غارتگر بتواند کابلیان را مسلمان و وادار به باج دادن به خزانه خلیفه کند چه بهتر از این واگر هم توسط کابلیان کشته شود ما چیزی جز یک لشکر دزد و غارتگر را از دست نداده ایم. بلاخره میفهمیدند که در هر دو صورت برد از آن خلیفه و خلافت است. اما چیزی که آخر اتفاق افتاد بهتر از آنی بود که فکرش را کرده بودند هم دزد جانی و همراهانش که سال‌ها در تعقیب شان بودند از بین رفتند و هم کابلیان رو به اسلام آوردند. به این گویند «هم خرما و هم ثواب» و بیشتر از آن اینکه قیس بن لیث چپاولگر مبدل شد به شاه دو شمشیره و اولین شهید اسلام در کابل. ‌ و به مردم کابل و اطراف آن لقب سوته مسلمان را دادند. شما را به خدا سوگند حقیقت را بگوید ، بعد از این که این سرزمین به این دین به اصطلاح مبین مشرف شدند چی چیزی جز درد و رنج و تجاوز نصیب شان گردیده. شاید نزد کسانی بدون مطالعه عمیق بنده کافری بیش نباشم اما بخدا سوگند که این اسلام بجز سرزمین عراب به هر جای دیگری که رسید آنجا را خراب و ویران کرد. پس بیاید بنام دین و مذهب هم یگر خود را نکشید.

>>>   داکتر صفوي!
از خاکي مګر خاک تو از من است
من افغانم که بنامم این وطن است
نه لیلا است نه مجنون همه دروغ است
عنصری اند ګر دوست است یا دشمن است
اینجا شاه کلکانی سواد زن را بی ننګی ګوید
این انصاف است؟ کی سقاو کی شمشیرزن است!
پروفیسور
افغان هوتکي

>>>   افغان هوتکی جاهل جان شما افغان ها اثلا شعر و وزن و قافیه و نثر و نظم و ادبیات را نمیشناسید شعر و شاعری و عقل و عاقلی در این خراسان زمین نزد حکمای تاجیک و هزار فارسزبان میبوده و میباشد بهتر است با سر هم کردن کلمات نا مفهوم آبروی خودت و قبیله ات را بیش از حد به باد مدهی.

>>>   ای اوغان!
اگر تو کدام اثر و یا کدام نشانی تمدنی ات را آوردی و یا ثابت ساختی که قدامت آن بیش از 350 سال باشد؛ مطمئن باش که من پس از این هرچه را تو بگویی، هرچه را تو بخواهی و هرچه را که تو نیک بشماری من آنرا بی درنگ و بدون تردید خواهم پذیرفت و با تو دیگر سر ستیزی نخواهم داشت!
اگر نمیتوانی مطمئن هم هستم که نخواهی توانست.
قبل ازینکه بحث بجایی بکشد که آنگاه دست نوشته ها، سنگ نوشته ها، آثار علمی، فرهنگی و تاریخی تعیین کننده صاحب وطن اصلی باشد، و ثابت کند که اوغان کیست!؟ چه زمانی کشف شده است!؟ چه مکانی در چه زمانی افغانستان نام داشته است!؟ و آنگاه که ثابت شود قبل از اوغان چه کسانی بر خراسان حاکمیت داشته است!؟ و همینگونه ده ها نشانی و ثبوت دیگر؛ این تو خواهی بود که بایستی کشور من (خراسان) را به خودم بگذاری و خودت به عنوان یک مهاجری که در قرون نهم تا دهم به سرزمین من (خراسان) پناه آورده بودی یا آرام و بدون مزاحمت با من و هم میهنان گرامی ام، زنده گی کنی، و یا از همانجایی که آمده ای برگردی! به حق و موجودیت دیگران احترام قایل باش تا دیگران نیز کم از کم هم که شده تو را به عنوان مهاجر نه بلکه به عنوان هم میهن و برادر بشناسند.
پس حد و اندازه ات را بشناس!

مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است