گوسفند فروش ها استعداد خوبی در سیاست دارند
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۳۵    ۱۳۹۷/۱/۱۱ کد خبر: 149189 منبع: پرینت

گوسفند فروش ها استعداد خوبی در سیاست دارند و با مهارت کامل معامله می کنند طوریکه آدم فکر می کند در بازار بورس لندن قرار دارد.

همین چند روز پیش رفتم منطقه گوسفند فروش ها که نقاش نام دارد و در کمپنی موقعیت دارند در همان ابتدای ورود به این منطقه و در میان خیل عظیمی از گوسفندهای چاق و لاغر و دنبه دار و بی دنبه بوی معطر پشقل ها همراه با نسیم گوارای کاه و یونجه و خاکبادهای موسمی را احساس می کنی این یعنی یکی از صحنه های دراماتیک فیلم های کلاسیک قرن هجدهم میلادی.

یکی از گوسفند فروش ها که از دور مانند بازرس گجت مرا زیر نظر داشت به من نزدیک شد و گفت: بچه حاجی بیا اینی گوسفند پاچه کلانه بریت بتم که سه سیر گوشت میته"... نگاهی خریدارانه به گوسفند کردم هنوز زیر دستان گوسفند فروش خیزک می زد و تلاش داشت از زیر دستش فرار کند که ناگهان گوسفند فروش به یک دست زیر شکم و یک دست دیگر پای گوسفند را گرفته به هوا بلند کرد و رو به من کرد و گفت: اینه سیل کو نام خدا گوسفند نی که بیخی گوساله واری اس به تو هشت هزار میتم، مفت مفت اس".

از گوسفند خوشم آمد گوسفند به سبک حامد کرزی یک چشمک به سویم زد و از دست گوسفند فروش خود را نجات داد و در میان دیگر گوسفندان رفت. گفتم هشت هزار بالا است و کمی دور شدم گوسفند فروش به دنبالم دوید: "بیادری چند خریداری مخصد تو بگو که دسلاف نکدم تا حالی یک گپ هفت و نیم هزار". گفتم: شش هزار خریدارم اما او با پیشانی ترشی گفت: گوسفند می خری یا بره؟"

هنوز قدم دیگری نگذاشتم که به زور از بند دستم کشید و پنجه در پنجه ام گذاشت: "خریدار استی، فیکس هفت هزار" سپس پتوی کهنه و فرسوده اش را بالای دست من و خودش انداخت قبول نکردم و دستم را به زور کشیدم اما او با اصرار انگشت شصت خودش را بالای انگشتم فشار دارد این را قبلا می دانستم که این روش ها از مهارت های گوسفند فروش ها است اما تجربه عملی آن را تازه تجربه می کردم.

حیران به سویش خیره شدم که انگشت دیگر زیر انگشتم فشار داده شد و صدایی آهسته از مرد گوسفند فروش را شنیدم که می گفت: "شش و نیم و گپ خلاص است" دو مرد دیگر نیز از آنسو آمدند و گفتند قبول باشه بیادر خوب معامله کدی برو که مفت خریدی... گوسفند نگاهی به من کرد و من نگاهی به او و می دیدم که چقدر راحت بین من و گوسفند فروش معامله می شد گوسفند را که بالا کردم تا درون موتر قرار دهم گوسفند همراه با لبخند ژکوند دم غروب پاییزی خود آخرین پشقل بازمانده از اندرونی اش را به سوی دیگر گوسفندان فیر شادیانه کرد و با من به سوی شهر روان شد.

مهدی ثاقب


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ثاقب
سیاست گوسفندی
طنز
نظرات بینندگان:

>>>   تبریک باشد

>>>   یک رای دهنده کم شد

>>>   محترم مهدی ثاقب بسیار شیرین وگوارا گفتی افرین وبارک الله دارد مدتها طنزی شیرین ودلچسب نخوانده بودم مرحبا دارد.
داکتر عبدالرب آچکزی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است