کمی از مسعود پند بگیرید
 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۱۰    ۱۳۹۶/۱۰/۷ کد خبر: 143831 منبع: پرینت

دراواخر برج ثور 1376 طالبان در اثر تباني با جنرال عبدالملک به ولايات شمال كشور مستولی شدند و گليم پر زرق و برق جنرال دوستم را برچيدند شهر مهم مزار شريف بدست طالبان افتاد طالبان و همدستان عرب و پاكستاني آن گروه وارد شمال كشور شدند. در ظرف ده روز ده ولايت شمال و شمال شرق به اشغال طالبان در آمد در برخي از نقاط ولايت بدخشان پرچم سفيد به رسم طرفداری از طالبان برافراشته شد و تنها دره پنجشير بود كه مقاومت مي كرد كه از پنج جهت مورد حمله طالبان قرار داشت و اندراب در آشفتگي به سر مي برد. پاكستان طالبان را به رسميت ﺷﻨﺎﺧﺖ و به طور رسمي پشتيباني خود را از آنها اعلام نمود. گوهر ايوب خان وزير خارجه آن وقت پاكستان اعلام داشت كه به زودي استاد رباني، جنرال دوستم و احمدشاه مسعود به وسيله طالبان دستگير خواهند شد.

در حاليكه استاد برهان الدين ربانى ریيس دولت افغانستان با عجله از تالقان خارج شد و به تاجكستان پناه برد استاد سياف در قندوز به سر مى برد و در محاصره واقع شده بود نيز با زحمت فراوان راهى تاجكستان گرديد. جنرال دوستم پيشتر از ديگران با همكاران نزديک اش به ازبكستان و از آنجا به تركيه رفته بود. سيد منصور نادرى رهبر فرقه ى اسماعيليه ذريعه يک هليكوپتر به ازبكستان فرار نمود. استاد عبدالكريم خليلى رهبر حزب وحدت اسلامى در باميان باقى مانده و يک فروند هليكوپتر در آنجا آماده بود تا ذريعه ى آن به خارج انتقال داده شود.

در چنين وضيعتي در پنجشير (مركز مقاومت) چه می گذشت؟ راه هاي پنجشير از مدت ها توسط طالبان قطع شده بود و نرخ گندم به في سير سيصد هزار افغاني صعود كرده بود، چندين هزار مجاهد از پروان، كاپيساه و شمال كابل در پنجشير به سر مي بردند. درپنجشير اكثر خانواده ها نان نداشتند. از توت و تلخان استفاده مي كردند و ميزان گرسنگي به حدي بود كه چند نفر دربيمارستان رخه پنجشير به علت گرسنگي چند روزه جان باختند.

براي مجاهدين توسط دو فروند هليكوپتر از تالقان نان پخته به پنجشير انتقال مي يافت و اگر آسمان ابر آلود مي بود اين كار هم صورت نمي گرفت در خزانه مسعود بيش از چند لک افغاني چيزي نمانده بود. چند هفته پيش از آن احمد شاه مسعود مي خواست براي پيداكردن مبالغي موترهاي سواري اش را در مزارشريف به فروش برساند و در جمع كثيري از قومندانان كه همه به فروش آن راي دادند صاحب اين قلم بدلایل مختلف با اين كار مخالفت نمود كه آن مطلب همين حالا در كتاب جلسات درج است و در نتيجه از فروش آنها جلوگيري بعمل آمد.

در چنين وضيعتي طبيعي است كه روحيه مردم تا چه حد پايین مي آيد همه روزه همراه با همكاران خويش كه در راس ما انجنیر محمد اسحاق قرار داشت. ذريعه يک جيب به دفتر مي رفتيم مردم نگران ديده مي شدند و دست ها به عنوان سلام به سختي بالا مي شد انجنیر اسحاق كه در مقاوت اش در برابر حوادث انگشت نما است و به شعر هم چندان رغبت ندارد درمسير راه اين بيت حافظ را زمزمه مي كرد:

شبي تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ماسبكساران ساحل ها

آن روز قرار بود سرمقاله اي براي هفته نامه پيام مجاهد بنويسيم خدا مي داند چقدر در كنار درياي پارنده قدم زدم تا سوژه اي بيابم اما گویي در آن روز همه سوژه ها مرده بودند. در جوار منزل ساده احمد شاه مسعود نظم و ترتيب محافظين برهم خورده بود. از دو اتاق فرماندهي مسعود كه در يكي از آن مخابره جابجاه بود و در ديگر آن شب چهارم جوزا 1376 جلسه اي مشتمل از سران جبهه پنجشير تحت رياست احمد شاه مسعود تشكيل گرديد. در هر چند دقيقه خبر تسليمي يک ولسوالي و يا يک منطقه از طريق مخابره به گوش مي رسيد طالبان راه سالنگ را شکافتند و قواي شان از دو طريق با هم وصل گرديد.

ملا عبيدالله وزير دفاع طالبان و يكي ديگر از فرماندهان مشهور مجاهدين در سالنگ كه تسليم طالبان شده بود ذريعه مخابره از مسعود مي خواست تا تسليم شود و مي گفتند مقاومت بيهوده است. پبشرفت سريع طالبان كشورهاي آسياه ميانه را وحشت زده كرده بود آنها در صدد تامين روابط با طالبان افتاده بودند.

استاد رباني از تاجكستان ذريعه تلفن به مسعود اطلاع داد كه سياست در اينجا تغیير كرده است و ديگر آماده همكاري نيستند، بايد در فكر نجات خود باشيد بدين معني كه بايد فرار كنيد. مسعود خليلي سفير افغانستان در دهلي، احمد ولي مسعود برادر احمدشاه مسعود در لندن و يک جمعي ديگري پيام هاي مشابهي مي فرستادند و به احمد شاه مسعود تاكيد مي داشتند كه مقاومت بيهوده است و بايد كشور را ترک كنيد.

افراد ارتباطي با رياست استخبارات روابط خود را با اين اداره قطع كرده بودند و رياست استخبارات طرحي را ترتيب كرده بودند كه در آن گفته شده بود تا مسعود از كشور خارج شود فهيم خان و برخي كسان در مواقعي با سياست هاي احمد شاه مسعود موافقت نشان نمي دهد قدرت را در پنجشير بدست بگيرد و از طريق تفاهم با طالبان از قتل عام در پنجشير جلوگيري شود.

درجلسه سران پنجشير تنها يک نفر مقاومت را بي فايده و زيانبار خواند. راه مذاكره وگفتگو را با طالبان پيشنهاد كرد اما بقيه آن را رد كردند و زيانبار دانستند ولي روشن نبود كه اين مقاومت به مقصد نجات كشور است و یا خودكشي مقصد ما از قدرت واقع بيني مسعود است. در حاليكه تعدادي از افراد سرشناس و همكار مسعود به خارج پناه برده بودند و مقاومت را يک امر بي ثمر مي خواندند مشوره شروع شد يكي قبل از مقاومت تخليه دسته جمعي پنجشير و رفتن مردم به تاجیكستان را مطرح نمود تا بعد مجاهدين با خيال راحت جنگ كنند به يقين تخليه دسته جمعي در آن شرايط نه ممكن بود نه مفيد. ديگري ختم هاي قران مجيد را در سراسر مساجد پنجشير را مطرح نمود سومي وجود زن و اطفال را در منطقه لازم مي دانست تا مجاهدين به سر سختي دفاع نمايند. آينده افغانستان به تصميم اين جلسه به ويژه به اراده احمد شاه مسعود گره خورده بود و گوش ميليون ها افغان انتظار تصميم او را داشت.

درجريان جلسه غلام رضا حدادي سفير ايران در امور افغانستان براي مسعود تلفن زد و در اولين پرسش گفت: آمرصاحب هنوز در داخل هستى؟ آمر صاحب با لحنى گرفته ناشى از چند شبانه روز بى خوابى اما مصمم در پاسخ گفت: چه فكر مي كنى؟ من بايد در ميان مردم باشم و در ميان آنها كشته شوم. سوال دوم حدادي اين بود: كه ما چه كرده مي توانيم؟ آمرصاحب مسعود گفت: مواد غذایى كنسرو شده هر چه عاجل از هوا بفرستيد ما مقاومت مي كنيم و همان شب از طريق راديو بى بى سى آمر صاحب اعلام كرد كه: اگر يک نفر هم باقى بمانم نه تسليم مى شوم و نه فرار مي كنم بلكه مقاومت مي كنم.

اين صدا هزاران مجاهد را به شور آورد و مردم تحت ستم طالبان را به تعجب واداشت كه اين چگونه مردى است و راز اين استوارى چيست؟ براى دوام مقاومت در پنجشير يک چنين طرحى را مطرح نمود.

1. قطعه كوماندو راه هاى عقبى پنجشير در كران منجان و خاواک را ماين كارى نمايد تا دشمن از عقب حمله نكند.

2. قرارگاه هاى دوران جهاد كه در عمق دره هاى فرعى موقيعت داشتند دوباره فعال شوند.

3. خانواده هايى كه دواطلبانه مى توانند از پنجشير خارج شوند بايد تشويق گردند تا مواد خوراكى كمتر مصرف شود.

4. پل كوكچه در ولايت تخار منفجر گردد تا طالبان نتوانند به سوى مناطق ماوراى كوكچه پيشروى نمايند.

5. براى دوام مقاومت در پنجشير با علما و مو سفيدان مشوره صورت گيرد چون درصورتیكه مردم خواستار دوام جنگ نباشند بايد راه ديگرى را سنجيد كه فردا جلسه با اشتراک نمايندگان سراسر پنجشير تشكيل شد و همه به يك صدا گفتند: " همه مي ميريم ولى تسليم طالبان نمى شويم" و به آمرصاحب مسعود پيشنهاد كردند كه جوانان دست به حمله به شمالى بزنند و راه طالبان به سوى مناطق شمال را قطع كنند و مو سفيدان همه از داخل پنجشير دفاع مى دارند.

هفته نامه پيام مجاهد در آن شماره در برابر آمادگي جانبازانه مردم چيزى بهتر از شعر عبدالقهار عاصي نيافت و به ستايش از اين فيصله ى مردمى نوشت:

خيال من يقين من
جناب كفر و دين من
بهشت هفتمين من
ديار نازنين من
****
كوه و كمر غلام شان
چه آفتاب و آتشى
قيامتى قيام شان
چه مردمان سر كشى
به خانه خانه رستمى
به خانه خانه آرشى
براى روز امتحان
دلاورى كمان كشى
چه سرفراز ملتى
چه سر بلند مردمى
كه خاک راهشان بود
شرافت جبين منص
شهادت و مراد را
به گوش سنگ سنگ خود
چه سخت نعره مى كشد
گلوى سر زمين من

6. باجنرال عبدالملک تماس گرفته شود و پيش از اينكه نفوذ خود را در شمال محكم نمايند وي به قيام تشويق گردد چون تحليل اين بود كه ملک به اثر دشمني كه با دوستم داشت با طالبان يكجا شده درصورتيكه به سلطه طالبان راضي نيست ولي از اينكه اميراسماعيل خان را با 600 تن از مجاهدين تحت فرمان اش به طالبان تسليم داده شرمنده است او نمي تواند با اين جناح تماس بگيرد. براساس اين فيصله آمرصاحب در صدد تماس با عبدالملک برآمد و غفورزي اين تماس را برقرار نمود آمرصاحب او را به قيام تشويق نمود و از وي پشتيباني خود را اعلام داشت كه در نتيجه فرداي آن روز حدود سه هزار از افراد طالبان تار و مار شدند.

اين تصاميم درهيچ مؤسسه تحقيقاتي اتخاذ نگرديد و نه در كنار ساحل ها از سوي متخصصين طرح ريزي نشد بلكه در شرايطي ازجانب مسعود اتخاذ شد كه شرح آن گذشت و اين نه تنها ثبات و پايمردي بلكه مهمتر از همه قدرت واقع بيني ايشان را در دشواترين اوضاع به نمايش گذاشت آنجا بود كه به خوبي مفهوم واقع بيني را دريافتم و آن يكي از بخشش هاي الهي براي مسعود بود كه نظير اش ديگر سراغ نمي شود.

كتاب فاتح جنگ سرد به نوشته عبدالحفيظ منصور از دوران مقاومت

مجيب الله خالد اديب


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
طالبان
مسعود
نظرات بینندگان:

>>>   Lalzad
استاد عطا یا عبدالله؟
============
مسایل عمیق و جانسوز سیاسی را نمی توان با پند و اندرز های اخلاقی حل کرد!
-----------------------------------------------------------
* در شرایطی که استاد عطا مسایل عمیق سیاسی و استخوان سوز اجتماعی را در مورد عبدالله مطرح کرده و کارکرد های او را از آغاز تا امروز به شمارش گرفته؛ تعدادی از جیره خواران درگاه عبدالله و عده ای از دوستان نیک اندیش ما آگاهانه یا ناآگاهانه کوشش می کنند آن را یک «مسئله داخلی جمعیت»، «کدورت در بین دو دوست» و یا «موضوع داخلی و نزاکت های شخصی» در بین «دو همسنگر و یار سابق» توجیه نموده و آن را «تضعیف جبهه مقاومت گران و عدالت خواهان» قلمداد کنند...

* ایکاش این دوستان به عوض این همه پند و اندرز های اخلاقی، حد اقل یک موضع گیری درست یا عملکرد مثبت عبدالله در جریان ده سال گذشته را به رخ مردم بکشند... صرفنظر از اینکه استاد عطا بزرگترین اشتباه خودش در زندگی را بالا کشیدن این «مار آستین» می داند و شاید دهها انتقاد دیگری نیز بر او وارد باشد!

* بیایید صادقانه اعتراف کنیم که ما «همه» در انتخاب عبدالله مرتکب اشتباه جبران ناپذیری شده و تمام امکانات و داشته های خود را در سبد این «مار آستین» گذاشته و نابود ساختیم... ولی می گویند:

«هر وقتیکه از کوچه خطا برگردی، ثواب است»!

* از اینکه استاد عطا می تواند این بار سنگین مبارزه و مقاومت را به سر منزل مقصود برساند یا نه، در جریان عمل خواهیم دید... مقاومت یا تسلیمی او سرنوشت و آینده خودش را می سازد!

* اما کسانی که در موضوع استاد عطا و عبدالله خود را «بیطرف» اعلان می کنند و آنرا «اختلاف بر سر امتیاز» می دانند، نیز باید بدانند که جامعه را نمی توان با شعار های کتابی و آیدیال های فکری تغییر داد؛ بلکه باید در سرنوشت آن «سهم عملی» گرفت، حتی اگر اشتباه کرد:

«فقط کسانی اشتباه نمی کنند که هیچ کاری نمی کنند»!

* فعلا گزینه دیگری جز استاد عطا نداریم!

>>>   چی فلم و چه بازی گران ... اخرش چی شد .. دایرکتران و فلم سازان هر چه خواستن بالای هر دو جانب اجرا کردن... و به هدف خود رسیدن ... مقاومت گران چون راهی دیگر نداشتن برای زندگی شان ..مبارزه کردن ... نقش های شان را بهتر بازی کردن در این جنگ ها نه بورد و نه قهرمان حقیقی بود ! این ما هستیم که سوژه های به خود خیاطی میکنیم ... ولی حقیقت این است که در افغانستان یک نظام نسبی مو جود بود چون حملات .. انحصار و و استعمار غریزه طبیعی انسان ها است بنآ دشمنان خارجی در کمین بلعیدن یک بخش از زمین بود .. انها وضعیت افغانستان را زیر نظر داشتن ... در اینجا چند بچه فلم با مغز های پوچ گویا که حکومت داود خان مستبدد است فعالیت های مخرب را آغاز کردن چون درک شان به اندازه طفل های ۶ ماه بود .. در چنگ دشمن افتادن .. تجهیز شدن .. تنظیم ها شدن .. هدایت شدن .. خلص که بهترین ابزار شدن و از هر سو شتافتن به تخریب .. قتل .. بی عفت کردن خواهران و مادران شان ... نام اش را گذاشتن جهاد .. هر کدام قهرمان شدن .. خلد بن ولید شدن .. سیاست مدار شدن .. و به مثل همین ها گروه دیگر علیه اینها .. تنظیم و تجهیز شدن .. مبارزه اغاز شد هر کدام نماز میخواند .. قهرمان بودن .. وطن دوست .. با مردم خود بودن .. تا به اخر زندگی فرار نمیکنن .. دیگه گروه ساخته شد ..‌ باز دیگه گروه ساخته شد .. خوب قهرمان ها داشتن .. دیگه گروه ساخته میشه باز دیگه و باز دیگه ... ما هم تحسین میکنیم ستایش .. قهرمان .. همینطور روان است و روان و روان و روان نه ارمان داشتن و نه رسیدن و نه میرسند و نه میرسیم و نخواهم رسید ... همین حقیقت است و هر چیز از ان فلم سازان و دایرکتران .. ما هم سرگردان .. و پی گمشده های خود .. قهرمانان خود .. لقب دهی و تندیز سازی و باز هم از ان انهاست که میسازند و میخندن همین حقیقت است و همین است!
درک .. و منطق!

>>>   سلام حقیقت این طور بود وقتی کابل سقود کرد طالبان پروان راگرفت حرکت کرد طرف دره غوربند که ازکوتل شیبر ازبالای مردم هزاره عبور بکنند طرف سمت شمال چون دره پنجشیر را مسعود می پرانی کرده مسدود کرده بود سالنگ را جنرال دوستم اما طالبان باتمام قوا به دوآب ودره شیخ علی وولسولی سرخوپارسا به هرصورت طالبان جنگ را بامردم شیخ علی ودره ترکمن درداد جهان وآسیای میانه فکر نمیکرد که حتی یک روز جلو طالبان را این مردم بگیرد به همین خاطر کشورهای آسیای میانه نیروهای شان را آماده باش قرار داده بودند ازروز که جنگ مردم هزاره با طالبان درگرفت طالبان را نه تنها شکست ندادند بلکه طالبان رااسیر گرفتند تانگ زیو وتجهیزات مهمات شان را گرفتند طالبان هرسه روز نیرو عوض میکرد وهرروز هم تعرض داشت اما مقاومت بی نظیر ادامه داشت در تاریخ باید نوشته شود وحق این مطلب ادا گردد که طالبان ازبالای مردم هزاره به سمت شمال راه نیافت بلکه باشکست اسماعیل خان به سمت شمال راه یافت ...بریم به تخار ادامه ماجرا

>>>   بریم به تخار سمت شمال وخصوصا مزار امن بود چون بدست جنرال دوستم ووحدت بود سه جناه وحدت دوستم ومسعود باهم جنگی اما مخالف طالب بودند خلیلی مسعود دوستم یک اتحاد را تشکیل دادند اما چه شد تا اون وقت انوری. اکبری وکاظمی واستاد عطا درمحدوده دوستم ووحدت رفته نمیتوانستند. با این توافق این ها به شهرامن ومجلل مزار شریف داخل شدند وطرفداران خود شان را مصلح کردند وشهر امن مزار هرجومرج شد چنان ناگهانی سقوط کرد که حتی دپلمات های ایرانی قادر به فرار نشدند .اما جنرال ملک را مسعود بزرگ وپشتبانی کرد تا دوستم را بزند واسماعیل خان را گوشمالی بدهد که دوباره شاخ نشود مسعود دراین صلح بادوستم وخلیلی صادق نبود به علت تکبر وغرور. این شد که سمت شمال تا کشم بدخشان سقوط کرد وبامیان هم متاسفانه دراثر یک خیانت ومعامله سقوط کرد ومجاهدین دره شیخ علی وترکمن هنوز مقاومت میکرد. سر انجام محقق دربلخاب دره صوف مقاومت میکرد وپنجشیروبدخشان مقاومت میکرد مجاهدین حمله کردد ولسوالی کشم وکلفگان آزاد شد مولوی ظاهر تسلیم مسعود شد وتخار آزاد شد ...بااحترام. نتیجه اینکه ء


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است