تاریخ انتشار: ۱۱:۵۳ ۱۳۹۶/۲/۶ | کد خبر: 132261 | منبع: | پرینت |
منطق زمان با برگشت حکمتیار از بازماندگان دکترین برژنسکی در افغانستان سازگار نیست.
ـ حکمتیار دیگر یک ایدیالوگ نیست. ایدیالوژی وی را طالبان در سال های 90 ربودند و حکمتیار از داشتن فکر برای افغانستان تهی شد. از این رو جایگاه فکری اش در جامعه افغانستان فرسوده و تکراری است. « زنان چادر بپوشند و مردان ریش گذارند » نمی تواند یک فکر سیاسی در جامعه امروز ما باشد.
ـ حزب اسلامی به عنوان یک حزب ارگانیک از هم گسیخته است و به شاخه های یاغی تبدیل شده است که از ساحه تاثیر حکمتیار گریخته اند. نسل جوان این حزب به کلی ناشناخته هستند. اگر این حزب را با حریف های دیرینه اش به سان جمعیت اسلامی، وحدت اسلامی و اتحاد اسلامی مقایسه کنیم، نسل جوان این گروه ها به گرایش های تازه، رو آورده اند و به نقد باورمندتر هستند.
در حالی که نسل جوان حزب اسلامی به سان رهبرش کهنه اندیشانه و خیلی آهسته می جنبد.
ـ مهره های اساسی حزب اسلامی، قدرتمدار شده اند تا شخصیت محور. آنها به منابع سیاسی قدرت چشم دوخته اند و در کنار و به دور ارگ و سایر گروه های فعال سیاسی می چرخند تا حاشیه رهبر فرسوده خود. آنها به دسپلین و قدرت رهبری حکمتیار کم باور شده اند.
ـ مردم اعتماد خود را نسبت به شعار «جهادیزم» که برگرفته از تاکتیک های دوران جنگ سرد است از دست داده اند. از سویی دیگر این روش را جهادیان داعش و طالب به بدنام ترین تاکتیک در جهان تبدیل کرده اند. این اصل مشروعیت حضور حکمتیار را در برگشت به صفر ضرب می زند.
ـ بازیگران اصلی جامعه جهانی، آمریکا، اروپا و روسیه از حکمتیار دل خوشی ندارند. از این رو به او به عنوان شخصیت آینده ساز نگاه نخواهند کرد. جامعه افغانستان که سخت وابسته به جامعه جهانی است به فعالیت های حکمتیار جواب نخواهد داد و وی به عنوان سیاستمدار منزوی و منفعل حفظ خواهد شد.
_ پاکستان، ایران و هند نیز حکمتیار را مهره بهدردخور نمی پندارند. گسست رابطه با ایران، هماهنگی آتشین پاکستان با طالبان و نفرت هند از اسلامیزم سیاسی این شانس را از حکمتیار ربوده است. حکمتیار بدون اسلام سیاسی که فلسفه سیاسی او را می سازد، سقوط خواهد کرد.
ـ نبود شش مولفه بالایی قدرت مانور را از حکمتیار گرفته است و برگشت وی هیچ تاثیری بر وضعیت سیاسی و امنیتی افغانستان به بار نخواهد آورد.
به باور من برگشت حکمتیار را باید یک «شکست» تلقی کرد. من با این تحلیلم همیشه با رهبران و سخنگویان حزب اسلامی مشکل داشته ام. آنها در بحث هایی که در رسانه ها داشته ایم می پندارند که با برگشت «رهبر» میلیون ها شهروند به جاده ها می ریزند، امنیت تحکیم می شود و برنده انتخابات می شوند. اما من با این ادعا به شدت مشکوک هستم.
ملک ستیز
>>> راكتيار چى وقت موفق بود كه حالا شكست بخورد ؟ ههههههه بجز قتل و ترور كدام كارى را كه نكرده.
ح ع
>>> دشمن ارامی یک ژورنالیست اجنت امریکا هستی
حسن
>>> چرا 15 سال پیش برنگشت ؟؟
>>> انشا الله که با امدن انجینر صا حب در وطن ارامی می شو د زیرا وی نیرو ها ی خا رجی را در وطن نمی خو اهد
>>> معتادان بغلان بهتر از مدنی های کابل است ....
>>> دو شب و روز میشد که در زیر زمینی خانهٔ ما پنهان بودیم. خیرخانه را که پیشها«گُلخانه» میگفتند، کمکم تبدیل به دوزخ میشد. تُشلهها را در کف دستم فشار میدادم. دستم عرق کرده بود و تُشلهها بِلبِل میکردند. دوست داشتم یکساعت، فقط یک ساعت گلبدین راکت نزند تا بروم بیرون و همبازی هایی خود را پیدا کنم و تُشله بازی کنم.
اصرار داشتم که بیرون میروم. مادرم گفت:
«صدای راکتها را نمیشنویی؟
راکتهایی خوشهای مردم ره قتلعام میکنه.بیرون رفتن اجازه نیس».
امّا من به دامن فرید فکر میکردم. تُشلهها را در دامن فرید بزنم، بعد تُشلهی من اول شود، گُنده و سراج... پراق تو پوچ... اینها را همه زیرلب زمزمه میکردم.
یکساعت اما صدای راکت نیامد.
مادر... بیرون بروم؟
مادر با دلناخواسته گفت: برو!
از کنارش پریدم. حس کردم آیتالکرسی را میخواند.
بدو بدو رفتم کوچه. همسایههای که در کوچه ماندهبودند، یکی بعد دیگر از خانه بیرون میشدند.
فرید را دیدم. تا من را دید، چشم هایش برق انداخت. بدون مقدمه پرسید:
- چندتا تُشله داری؟
+ ششتا. تو چند تا؟
تا جوابم را بدهد، صدای وحشتناکی در کوچه پیچید. یک لحظه بوی خون، بوی باروت و بوی خاک را حس کردم. یک لحظه همهچه خاموش شد. خود را تا دهلیزِ خانه رساندم. مادرم تا دهلیز آمده بود و با دست سمت زیرزمینی را اشاره میکرد. نمیشنیدم که چه میگوید، تنهاحرکت لبهایش را میدیدم.
تا دو روز از زیر زمینی تکان نخوردیم. راکت بدون وقفه میآمد. گاهی این خانه و گاهی آن خانه را هدف قرار میداد. اما من بیخیال راکتها به فرید فکر میکردم؛ خدا میداند چند تا تُشله داشت؟!
روز سوم وضعیت کمی آرام شد. ششتا راکت خوشهای در کوچهٔ ما اصابت کردهبود. فرید را ندیدم اما پدر فرید را با چشم های ورمکرده دیدم که پتنوس/پطنوس حلوا را در دست داشت و خانهٔ همسایهها را یکی پس از دیگر تکتک میکرد.
فرید مُرده بود! جسد بدون سر او را دو روز پس از اصابت راکتها در گورستان پنجصد فامیلی دفن کردهبودند.
سه روز بعد سر فرید را از پسکوچهٔ همسایه کناریشان پیدا کردند...
طارق عظيم.
>>> ککککخخخ هاهاهاها این همان عقل مند ترین آناهاست ههخخخخ
فقد دور روز دیګر منتظر شوید هر کسی در بین شما به این اندازه مردم را متاثر ساخته توانست شما برحق هستید.
>>> اگر رسانه ها خاصیت ملی و وطندوستی را دارند، باید آمدن این .... را به کلی بایکوت کنند. حتی یک سطر در رابطه به آمدن او ننویسند. این خواهش من از افغان پیپر نیز است.
شما با نوشته های پی در پی تان درین سایت غیر مستقیم به این قاتل 65 هزار کابلی تبلیغ می کنید.
>>> اين كدام تحليلي نبود، حتي اطفال مهاجر هم ميدانند، كه حكمتيار بعد از شكست كودتاي جنرال رفيع و ياران حزب شان ، شكست داخلي و خارجي خورده است، و دادن پوست صدارت برايش در حكومت رباني مسعود هم يك خيرات گرو هاي ديگر جهادي بود، كه بعد از آن اعضاي مؤسس و مركزي حزبش هم به شكست رهبر شان اعتراف نموده و آهسته آهسته از وي دور شدند، مانند جدا شدن قاضي أمين وقاد زير نام حزب إسلامي، جدا شدن زمان مزمل، داكتر أنور و ديگرانش، و ثبت حزب إسلامي به رهبري داكتر ارغنديوال همه اش نمايانگر شكست حزب شخصي حكمتيار بود و است.
و اميدواريم كه اين بار باز با جنرال رفيع و شاه نواز طرح كودتا ننمايند، و بتواند تا دم مرگ با عزت و آرام زنده گي نمايد، و يكصد و هشتاد كتاب ديگر هم بنويسد، از دروغ و لاف بپرهيزد و خاطرات خود را غرض پند نسل جوان بنشر بسپارد.
>>> باید یاد اور شویم کسانیکه در این بیست سال مانند ضیا ایزک ولی ایزک و دیګر لنګ لاش ها را قدرت بودند چی کردند بدون چور وغارت. که مالا از ګلبدین. به نام های سوخته و فرسوده یاد میکنید همه ایشان ګل یک درخت هستند نسل جوان ایشان دزدتر از پدران ایشان است از سرګین هېچ وقت دیوار ساخته نمیشود.
>>> همانطوریکه در مقاله تذکر رفت، حکمتیار اکنون کاراییش را از دست داده و به یک محور بدرد نخور تبدیل شده است. سخنگویان این حزب نیز در خواب خرگوش بسر می برند. در حزب اسلامی نسل جوان وجود ندارد، نسل گذشته و قدیمی آن نیز از کارکرد های رهبر آن حزب دل خوش ندارند و بدین نتیجه رسیده اند که همرایی با او نتیجه مطلب به بار نمی آورد و مهمتر اینکه حکمتیار پسر کوچکش را به عنوان ولیعهد خود در حرب به طور غیر رسمی معرفی کرده که این در زاد خود باعث تنش ها در سطوح مختلف این حزب شده است. حزبی که دعوای اندیشه و فکر و خود را پیرو مکتب اخوان می گرفت در گیر مسایل ملوکیت مانده است. پسر کوچک حکمتیار نیز از شایسته گی قابل ملاحظه نسبت به برادران ناتنی اش برخودار نیست ولی چون حرف شنوی کورکورانه خود حکمتیار است به این خاطر مورد مرحمت شخص حکمتیار قرار گرفته است.
حکمتیار با استفاده از همان تکتیک های عوام فریبانه، کینه عمیق با سایر اقوام سایر در کشور دارد، تا حدی که دیگران را از خود کوچکتر قلمداد می کند. به به تفوق طلبی شونیستی قومی باور مفرط دارد . و اینکه با آمدن او افغانستان گل و گلزار میگردد، هرگز چنین نخواهد شد بلکه او بخاطر جابجای سازی فرزندانش در حکومت و دولت این همه تبلیغات را راه انداخته است.
در یک کلام : حکمتیار نه چیز بود و نه هست و نه خواهد شد.
رشید توفیق
>>> برادرعزیز ملک ستیز خودت را دین ستیز قلمداد کن زیرابه عقیده خودت چادرپوشیدن ویا ریش ماندن کهنه اندیشی نه بلکه این حکم خدا ورسول ان است با ماندن ریش وجادر ازفرهنگ می ماند نه این مفکوره غلط وپوج ماتریالستی خودت است ویا میخواهی زنان پاک عفت را به دامن شیطان به اندازی البته نظرخام وپوچ شمااست که باهم یکجا شدن حزب اسلامی وجمعیت ضعیف خواهد شدالبته قوی ترشده اند وقوی تر می شوند واین مفکوره ماتریالستی خویش رابه گورخواهی برد واین مفکورشمااست که شکسته ویه گورستان تاریخ دفن می شودخداکند باهمین چند کلیمه فهمیده باشی
>>> تصویری که در دل مردم حک نشود و مردم از دل و جان پذیرای آن نباشند، اینطور پاره و رسوا میشود.
در تاریخ کشوری دیده نشده است، کسی که هزاران هزار راکت بر سر و صورت شهر خود کوبیده و هزاران انسان اش را تکه تکه کرده باشد، تصویرش با این غرور در جاده های شهر جلوه آرایی کند.....
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است