ایران و ترکیه مولانا را سلب تابعیت کردند
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۰۱    ۱۳۹۵/۳/۲۲ کد خبر: 116946 منبع: پرینت

مولانا جلاالدین بلخی از افغانستان و زادگاهش بلخ است وی خالق عظیم ترین آثار و ادبیات عرفانی، مثنوی معنوی و دیوان شمس، هست و اما حالا دو کشور ایران و ترکیه ریشه مولانا را افغانستان بریده و خیلی راحت باهم توافق کرده و اثار مولانا را در یونیسکو بنام کشورهای خود ثبت کرده اند و این مصادره، جفا و ظلم در حق افغانستان هست.

و جالب است که سازمان یونیسکو این ستم را قبول کرده و صحه گذاشته و این درست است که افغانستان مظلوم هست اماباید میراث های ادبی و علمی و شخصیت هایش را صرف به دلیل اینکه مظلوم است نباید بنام خود مصادره کرد و این شدنی نیست.

مولانا از افغانستان هست و اثارش باید بنام افغانستان ثبت شود و حکومت افغانستان با این رفتار و شیوه دو کشور اسلامی باید مقابله نماید و در سازمان یونیسکو اعتراض نماید و کسی نمی تواند ریشه مولانارا از سرزمینش ببرد.

کز نیستان تا مرا ببریده است / وز نفیرم مرد زن نالیده است.
افغانستان، نیستان مولانا است و این رفتار ایران و ترکیه به هیچ وجه قابل توجیه نیست. نگاه این دو کشور و بیرون کردن آثار مولانا و ثبت آن به عنوان میراث مشترک ایران و ترکیه در سازمان یونیسکو، غیریت سازی هست.

افغانستان نسبت به مولانا غیر و غیریت نیست مگر کسی با سرزمین خود می تواند غیر باشد مولانا برای افغانستان تبعه بیگانه نیست همانگونه که گفتم افغانستان سرزمین مولانا افغانستان نیستان مولانا هست. مولانا بر اساس منطق حقوقی و قانونی ایران تابعیتش با افغانستان خاک و خون است و کسی نمی تواند این تابعیت را قطع نماید.

اثار مولانا میراث سرزمین خاک و نیستان مولانا هست و یو نیسکو نمی تواند آن را برای ایران و ترکیه ثبت نماید مگر می شود میراث کسی را برای کسی دیگری داد. این منطق برای ایران که اشعار مولانا فارسی هست پس مال و میراث ایران باشد و اینکه ترکیه تاکید داشته باشد که مولانا از بدی روز گار ساکن آن دیار شد و در گذشت حال میراث فرهنگی و ادبی مولانا از ترکیه شده، قابل قبول و منطقی نیست و نمی تواند دو کشور سلب تابعیت مولانا را نمایند.

بهر تقدیر سلب تابعیتی در کار نیست میراث مولانا از وارثین حقیقی وی هست و یو نیسکو اثار مولانا را بعنوان میراث مردم افغانستان باید ثبت نماید. در گذشته امرای افغانستان در باره انتقال جسد سید جمال الدین کاری خوبی کردند من آن موقع آن را اوج کشش ناسیونالیستی می دانستم و نادرست و حالا که با چشم خود رفتار دو کشور ایران و ترکیه را می بینیم که این جفا و بی انصافی را درپیش گرفته معتقد شدم در انتقال جسد سید جمال امرای افغانستان عمل صالح انجام داده اند و کاری خوبی کرده اند.

نگاه این دوکشور برای تصاحب و تصرف اثار مولانا بما و مردم ما نگاه غیر خودی و غیریت هستند آنها مولانا را سلب تابعیت کرده و ازقلمرو افغانستان بیرون کرده و این دلیلش که اثارش را میراث مشترک خود شان گرفته و بین خود تقسیم کرده و ثبت یونیسکو کرده و یا می کند و این بیگانگی و غیریت سازی مولانارا قبول نداریم مولانا از افغانستان و این جغرافیا نیستان مولانا هست.

محمد ناطقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   اگر این دولت مردان باشد واین حکومت فاسد ... شاید همین ها خاک وطن را بین خود تقسیم کنند و در سازمان ملل هم ثبت شود چون کشوریکه صاحب ندارد. هر بلا سرش بیاید حقش است دولت مردان ما غرق در فساد وعیاشی و قدرت طلبی هستند آموقت همسایه ها میتازند ومیخورند
12سال کرزی... کشور را بتاراج داد بعد از آن این دونفر مزدور با آن معاونین .... غرق قدرت وچوکی هستند
دیری نخواهد بود که کشور تقسیم خواهد شد
بیمام از وردک

>>>   جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی ( متولد ۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش در افغانستان امروزی - وفات ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری قونیه در ترکیه امروزی ) از مشهورترین شاعران فارسی ‌گوی است نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌ است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته ‌است , پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد , وی به قصد حج به بغداد در (عراق امروزی) و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام در (سوریه امروزی) رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه در (ترکیه امروزی ) رهسپار شد و تا اواخر عمر همان‌جا ماندگار شد.

>>>   ایرانی نام به سرقت برده شده اریانا یعنی کشور فعلی افغانستان است.ودر تاریخ کشوری به نام ایران وجود ندارد .

>>>   پارس ( ایران کنونی )در بسیاری از دوره ها جزءخراسان بزرگ( افغانستان کنونی )بوده است چون همیشه تحت سلطه حکومت حاکمان خراسانی ( افغانستان کنونی ) مانند غزنویان وسامانیان وخوارزمشاهیان وطاهریان و.... بوده است ودر تاریخ کشوری بنام ایران نبوده است.وجز یک یا دو حکومت محلی مانند زندیه دیگر حکومتی از پارس نبوده یا تحت اشغال خارجی ها چون اسکندر واولادش ومغولان واولادشان یا حاکمان غیر ایرانی چون صفویه وقاجار که ریشه مغولی دارند بوده است.ادعا ها بیشتر نشانه ضعف...ایرانیان را میرساند.

>>>   در آن زمان بلخ جزء ایران بوده و افغانستان اصلن وجود نداشته
عبدالواحد از خراسان

>>>   زبان اول افغانستان که پشتو است و تابلوی دانشگاه را پایین می آورند، چطور ادعای یک شاعر پارسی گوی دارند؟
مسلم است منطق ایران درست است چون زبان اول و رسمی اش فارسی است و بیشتر فارسی زبانان جهان در ایران هستند و همه جایش اسم های فارسی است و کسی آن را پایین نمی آورد.

>>>   ایران و افغانستان و تاجیک یک ریشه و فرهنگ و زبان دارند. ولی ترکیه ترک است . با ما فرق میکند

>>>   ایران و افغانستان یک روح در یک بدن بودند که انگلیس خبیث آن را دو نیم کرد اگر دوباره با هم متحد شوند انگلبس خبیث را ده تکه کنند و شرش بخوابانند
هرات جان

>>>   بـــهد ( پارس ایران کنونی .......
خوارزم شاهیان ازبکبکستانی افغانی بودند؟؟؟؟؟ امپراطوری های ساسانی هخامنشی هم افغانی بودند ؟؟ سکه های فلزی قدیمی که درنزد بعضی مردم یافت میشود وبنام قجری معروف است به چی معنی ؟؟
ما تاریخی نداریم که دران جای افتخاری باشد

>>>   هرکس مولانارا بهتر می شناسد ازان هاست ایرانی ها ده ها جلد کتاب درمورد مولوی چاپ کرده اند درترکیه بالای مرقدش تعمیر بزرگ ساخته اند اما درافغانستان کسی حاضر نیست صد افغانی از پول خودش بخاطر او مصرف کند مثلا والی قارون بلخ صرف با حرف های کمپاینی مردم فریبی میکند درحالیکه احتمال ندارد یکبار هم مثنوی خوانده باشد اما تظاهر به دفاع از افغانی بودن مولانا میکند
ر

>>>   نظردهنده سوم برایت بگویم این گفته شما از جهل و کمبود دانش شماست چون آریانا فقط در منابع رومی و یونانی ذکر شده و در منابع پارسی و عربی از قرن ها قبل تا کنون در منابع تاریخی ادبی کهن به زبانهای عربی و فارسی ، نام ایران آمده و در زمانهای ماقبل در دوره امپراطوری ساسانیان به زبانهای اوستایی ، پهلوی و سانسکریت ،نام ایران شهر و ایران ویچ ذکر شده است و محققان زبانشناس معتقدند آریانا همان نام ایران به زبان های رومی است چون در زبان های رومی لاتین مانند( ایتالیایی و اسپانیایی و رومانیایی )فونتیک و وزن آوایی کلمات به این شکل است که به آخر کلمات پسوند (نا) یا (نیا) یا (یا) اضافه میشود.

مانند رومانیا ،بریتانیا، آرمنیا ،آلانیا ،پرشیانا ،فرنسیا ،ترکیا، مکرانیا، کرمانیا، عربیا، اسپانیا ،ایتالیا ،گرجیا ، روسیا ،لیبیا، ایندیا(هند) ،چاینا(چین) ، منگولیا(مغولستان)و...
مثلا نام های (علی) و (فاطمه) و (ملکه) را (ایلیا) و (فاطیما) و (ملیکا)
تلفظ مبکنند.
اگر به گفته شماست ما باید همه کلمات خود را اشتباه بنامیم و از زبان های رومی پیروی کنیم !!!!
محقق تاریخ و زبان ،هرات جان

>>>   برای جاهلانی که میگویند ایران وجود نداشته توجه و تنبیه حاصل شود
ص. 30 ترجمه کتاب تاریخی التنبیه مسعودی به زبان عربی در هزار سال پیش (345 ق / 956 م.) چنین آمده است:
و ما عقاید ایرانیان و نبطیان را در باره تقسیم معموره زمین... آورده ایم و گفته ایم که آن ها نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را خراسان نامیده اند که خُر همان خورشید است و این نواحی را به طلوع خورشید منسوب داشته اند و جهت دیگر را که مغرب است، خربران نامیده اند که به معنی غروب خورشید است و جهت سوم را که شمال است باخترا و جهت چهارم را جنوب است نیمروز نامیده اند و این کلماتیست که ایرانیان و سریانیان که نبطیانند به آن اتفاق دارند.
در ص. 73 آن، چنین آمده است: پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل«فلات ایران» بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشاپور است و هرات و مرو و دیگر ولایت های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایت پیوسته است، همه این ولایت ها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می نویسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان های پارسی.

>>>   اگر یک بار شاهنامه را مطالعه کنید متوجه میشوید که بیش از هزار بار نام ایران و ایرانی
و ایران زمین در آن درج شده است و از بیشتر شهر های افغانستان و تاجیکستان و ایران و آذربایجان
و بلوچستان کنونی به عنوان ایران نام برده شده است.
هر آن شهر كز مرز ايران نهى- بگو تا كنيمش ز تركان تهى
از آباد و ويران و هر بوم و بر- كه فرمود كيخسرو دادگر
از ايران به كوه اندر آيم نخست-در غرچه گان تا در بوم بست
دگر تالقان شهر تا فارياب- هميدون ببخش اندرون اندراب
دگر پنج شهرست تا باميان- دگر مرز ايران و جای كيان
دگر گوزگانان فرخنده جای- نهادست نامش جهان پهلوان
دگر از در بلخ تا بدخشان- همين است ازين پادشاهى نشان
فروتر كه از دشت آموی و زم- هميدون به ختلان در آيد به هم
چو شنگان و چون ترمذ و ويسه گرد- بخارا و شهری كه هستش به گرد
هميدون برو تا در سغد نيز- نجويد كس آن پادشاهى به چيز
و ز آن سوكه شد رستم نيو سوز- سپارم برو كشور نيمروز
ز نزديک او باز خواهم سپاه- سوی باختر بر كشاييم راه
بپردازم اين تا در هندوان- نداريم تاريک ازين پس روان
ز كشمير و ز كابل و قندهار- روا رو سوی سند هم زين شمار
وزين مرز پيوسته تا كوه قاف- به خسرو سپارم ابى جنگ و لاف
فردوسی از تقسیم ایران زمین به چهار ولایت سخن میگوید:
چو نوشین روان این سخن برگرفت- جهانی ازو مانده اندر شگفت
شهنشاه دانندگان را بخواند-سخن های گیتی سراسر براند
جهان را ببخشید بر چار بهر- و زو نامزد کرد آباد شهر
نخستین خراسان ازو یاد کرد- دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان- نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذربادگان- که بخشش نهادند آزادگان
وز ارمینیه تا در اردبیل- بپیمود بینادل و بوم گیل
سیوم پارس و اهواز و مرز خزر- ز خاور ورا بود تا باختر
چهارم عراق آمد و بوم روم- چنین پادشاهی و آباد بوم

>>>   جواب نظر دهنده چهارم از زبان دیوان اشعار ناصر خسرو بلخی از قرنها پیش
از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان
گر جهل ترا درد کردی از تو
بر گنبد گردان رسیدی افغان
« ناصر خسرو »
ناصر خسرو قباديانی (سخنور سده‌پنجم هجری خورشیدی) سروده است:
برون كرده است از ايران ديو، دين را - ز بی‌دينی چنين ويران شد ايران
خاقانی شروانی (سخنسرای سده ششم خورشیدی) گفته است :
چون غلام تو است خاقانی، تو نيز- جز غلام خسرو ايران مشو

>>>   سنایی غزنوی (سخنور سده پنجم خورشیدی) سروده است:
تا در ايران خواجه بايد، خواجه «ايران شاه» باد
حكم او چون آسمان بر اهل ايران، شاه باد!

>>>   حکیم ابو القاسم فردوسی:
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

>>>   ایران زمین موطن اصلی تمام اقوام ایرانی فلات ایران است تاجیک و هزاره و کرد و لر و بلوچ و پشتون و فارس و آذری و مازنی و گیلکی و طالشی و پامیری و...
برادران ایران وطن همه ماست خداوند انگلیس لعین را رسوا کند که وطن ما را تکه پاره کرد و میان ما اختلاف و تفرقه انداخت
به قول فردوسی که آتش در این بوستان انداخت که چنین خوار شدیم
ایران زمین بدون هریک از اقوام آن شیر بی یال و دم و دست و پاست که روباه پیری چون انگلیس آرزوی آن را داشت ایران فقط مخصوص تاجیک ها یا هزاره یا فارس ها نیست ایران وطن کرد ها هم هست وطن بلوچ و افغان هم هست و ... افتخار همه ما این است که مسلمانیم و همه بیگانه ستیزیم و زیر بار کفار رفتن بر ما ننگ است

>>>   در دایره المعارف آریانا آمده است:
« واژه هایی «افغان» و «پشتون» در افغانستان در اغلب موارد به گونه مترادف به کار رفته اند.
به تدریج نویسنده گان دیگر نیز این اسم را ثبت و ظبط کردند و بر دایره ی نفوذش افزوده شد تا جایی که در قرن دهم هجری نام قسمت بزرگی از قبايل پشتون اين منطقه شد و تمام قبايل ابدالی آن را در بر گرفت. در قرن دوازدهم اسم تمام قبایل پشتانه ی «افغانستان» اعم از ابدالی و غلجائی گردید. و در سده سیزدهم، وسعت معنایی آن به اندازه ی شد که عنوانی برای تمامی ملت افغانستان اعم از تاجیک، پشتون،بلوچ،هزاره و غير آن گشت و جايگزين نام پيشين « خراساني» گرديد.
واژه پشتون از مفاهیم « پکت» و «پکتویکی» مشتق شده است که این دو نام از جمله نامهایی اقوام یازده گانه آریایی است که با واژۀ پشتون مطابقت دارد.
در آثار قدیم شرق میانه واژۀ «افغان» و «پشتون» هیچگونه تفاوت را نمی پذیرد.
فارسی زبانان افغانستان نیز این قبیله را بنام « افغان» یاد می کنند تا «پشتون».
مردم عوام تاجیک آنان را « اوغان » و مردم هند به آنان «پتهان» می گفتند.»

>>>   میر غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نگاشته است که واژۀ « افغان» در قرن دهم معرب «اوغان» بود و در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسنده گان پدیدار شد و به تدریج مفهوم آن وسیع تر شده میرفت تا در قرن هژدهم حاوی کلیه پشتون هایی کشور گردید.
« افغان »، نخستين بار در قرن چهارم هجری درباره ی برخی از قبايل پشتون منطقۀ شرق خلافت اسلامی در آثار نويسندگان مسلمان استعمال شد.
کاربرد واژه « افغان» به مفهوم « پشتون» در کتاب هایی « حدودالعالم»، « تاریخ یمینی»، و « تاریخ بیهقی» نیز آمده است.
به عقیده برخی ها هنگامیکه بخت نصر این ملت (پشتون ها) را زیر فشار اسارت گرفت آنان از درد و اندوه زیاد آه و فغان میکردند که از همان آوان به این نام یادمیشوند.
به عقیده بر خی از مؤرخان دیگر، این واژه در نخست«اغوان» سپس «اوغان» و با مرور زمان به شکل«افغان» در آمده است.

>>>   از قیود هراس، آزادم؛ بنده‌ام عشق را و دل‌شادم
تیشه بر فرق خویش می‌کوبم، جان شیرین‌به‌دست؛ فرهادم
قصد دارم مخاطبم باشم، درد خود را به خویش واگویم
با مزاج تو گر نمی‌آید، پنبه و گوش؛ گفتِ استادم
ای من‌ام! ای مخاطب دردم! ای‌که گم کرده‌ای نشانت را
ای من! ای بی‌شناسنامه‌ترین؛ ای تو هم‌سرنوشت و هم‌زادم!
آریایی‌تبار، یعنی تو! رفته تاریخ، از فراموشت
آریایی‌تبار، یعنی من؛ برده تاریخ، اینک از یادم
چون گلوی پرنده خونین‌است، پنجه‌های برادرش طوفان
سرخْ‌مست از غرور نادانی، گشته‌ام طعمه، اوست صیادم
پای لُچ کرده بهر آزارم، دیو جهل و تعصب و ظلمت
مادرم را به فحش می‌بندند؛ میهنم را، زبان و اجدادم
تیغ، مانده‌ست گزمه بر جانم؛ تا بگویم که بنده افغانم
من مگر ننگ دارم از نامم، من مگر بی‌اساس و بنیادم
شهرت مادرم قمرگل نیست، هرکه نامی براش بگزیند
شهرت مادر من ایران است، آریاناست خاک آزادم
گفته‌ای: داغ می‌روی شاعر! هرچه باشد برادر ماهست
خوانده‌ام من برادرش عمری، خواهرم هم نخواند این آدم
جگرم سوخته‌ست از تبعیض، زین سبب قوغ واژه دَر دادم
زین سبب گُر گرفته‌ام چون‌که؛ می‌دهد تکّه‌تکّه بر بادم
باید از پای خویش برخیزم، کشورم نام کشورم باشد
ورنه پامال هر سگی هستم، ورنه بی‌پاسخ است فریادم

>>>   رودکی سمرقندی سخنور نامی قرن چهارم از نخستین سخن سرایانی است که خراسان و ایران را چونان نام یک کشور پرداز نموده است. او در ستایش ابو جعفر احمد بن محمد سامانی در قصیدۀ «مادر می» او را شاه خراسان و مفخر ایران توصیف می کند. ناگفته پیداست که پادشاهی سامانیان بیشتر در فرارودان در شمال خاوری فلات ایران متمرکز بود.
خسـرو بر تخت پیشگاه نشسته- شاه ملوک جهان امیر خراسان
شادی بوجعفر احمد ابن محمد- آن مه آزادگان و مفخر ایران

>>>   شرف‌الدین عبداللّه شیرازی در تاریخ وصاف (تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار) که از قدیمترین منابع در باره دوره ایلخانان ، به زبان فارسی است حدود هشتصد سال پیش در حق شمس الدین کرت از سلاله های غوری آورده است که «مصداق این دعوی آن است که سال ها است که تا گوش جان و جان گوش به آوازه جود مخدوم ملک اسلام شهریار ایران، خسرو بر و بحر شمس الحق و الدین که روزگار امر و نهی او را رام باد و جریان افلاک مرام شف و مروج گشته....»
در سال 818 هجری قمری چون بنای قلعه دارالسلطنه هرات (حصار اختیار الدین) را گذاشتند، بر کتیبه کاشی آن قصیده یی نوشتند در مدح شاهرخ که این سه بیت از آن است:
ایا پادشاهی که بر روی دفتر- کلامی نیامد ز مدح تو خوشتر
شهنشه الغ بیگ و سلطان براهیم-که هستند شایسته تخت و افسر
یکی را نشانده است بر تخت توران- دگر کرده از بهرش ایران مسخر

>>>   ای برادر تاجیکستان هم خراسان تو است
گر خراسان تن بود این پاره جان تو است
در بخارا و سمرقند و خجند و وخش و چاچ
ریشه فرهنگ اجداد درخشان تو است
کابل و بلخ و هرات و گنجه و مرو و حصار
همچو شیراز و سپاهان است، ایران تو است
مرز و بوم آریانا مرز و بوم حکمت است
گر فرو پاشیده است خاک پریشان تو است
ذره-ذره خاک اورا جمع می باید نمود
قطره قطره آب پاکش اشک چشمان تو است
رستمی باید که باشد حافظِ ناموس و ننگ
ورنه داغ بی وفایی نقش دامان تو است
شاعر: بهروز ذبیح الله از تاجیکستان

>>>   خیام ، مولانا وحافظ بلخ ونیشابور
مرو بخارا وسمرقند وکمی انگور
حافظ بخارا را به ترکی ، داده اما نصر
ازبوی جوی مولیان رودکی مغرور
خیام در ده قرن با بهرام درگیر است
من با خودم ، با عشق ، با اندوه حتی گور ...
تنها سنایی درمیان باغ خوشحال است
شهنامه ی منثور دردست ابو منصور
آینه ها تصویر دنیای ریا هستند
پیچیده بیدل را درون حاله ی از نور
بیدل میان واژه ها آرام می گرید
صائب که رقصیده است بین واژه ها مسرور
شرح پریشانی شکایات دل وحشی است
وقتی که غم را آشکارا می کند مجبور
با فرخی تنها پری رویان خوشحال اند
چون کاروان حله وقتی می رسد از دور
پیر هرات ونقش های از کمال الدین
شبها که می آید کلیم از سرزمین طور
حرف خدا را ذره ذره شعر می گوید
سرمست از حرف خدا با بربط وتنبور
چون مولوی صد قونیه با شوق می رقصد
صدقرن دیگر می زند شعرش به جانم شور

>>>   در تارخ حکومتی به نام ایران نیامده حاکمان همه خراسانی بوده پس مفاخر ان هم متعلق به خراسان زمین یعنی افغانستان کنونی میباشد.

>>>   به هر حال کشوری یا حکومتی بنام ایران در تاریخ نیامده نمیتوان شعر یا یک متن ادبی را سند قرار داد چون در ان ابهامات واشکالات زیادی در ان هست ضمنا بیتر حاکمان بخصوص حاکمان ودولتهای در دوره ان مفاخر مورد مناقشه خواستگاهی خراسانی داشته وبیشترآن مفاخر وادبا ودانشمندان متولد خراسان هستند پس بنا براین پارس ( ایران کنونی )جزء قلمروخراسان ( افغانستان کنونی )بوده وحتی سعدی وحافظ نیز جزء ادبای افغانستان میباشند .

>>>   مولوی بلخی بوده بلخی هست وبلخی خواهدماند وآثارش معلول تفکرخوداوست ازجمله مثنوی معنوی .
برای مثال آیامغولستان می تواند بگوید صدهاتن ازدانشمندان ایرانی قرن 7و 8زمان هولاکو.ایلخانان جزءمفاخرمغولستان است چراکه ایران آن زمان دراشغال مغولستان بود؟!!
شیوا.بلخ

>>>   نام اریانا نام قبلی خراسان بزرگ یا افغانستان کنونی بوده.اگر اریانا فقط در منابع اروپایی امده وبه معنی ایران هست چرا این نام روی پارس گذاشته شده است. ؟ ایا این به معنای سرقت نیست؟

>>>   سلام
به جواب دوستی که از شعر فردوسی درجهت تثبیت نظر خویش استفاده کرده است : باید اظهارنمود که اگر منصفانه توجه شود از همین اشعار چنین برمی آیدکه ایران که فردوسی از آن سخن میگوید بخش عمده آن همین سرزمین های امروزی افغانستان است ویا اینکه یک بخش ناچیزی آن جزیی قلمرو کشور فارس امروزی میباشد.
فردوسی دراین اشعار از بلخ ، بخارا ،تالقان،فاریاب وغیره به عنوان ولایات درجه اول وبا اهمیت ایران نام برده که این امر بیانگر اهمیت ومحوریت این ولایات درایران قدیم است ودرواقع ایران همین ولایات وحواشی آن بوده است و واستان های که امروزه بنام ایران یاد میگردد نقش محوری نداشته اند بلکه جزیی نواحی ایران آنروز بوده اند.
بنابراین باید اظهارنمود برادران فارسی زبان مان درایران از شرایط ناهموار سؤ استفاده کرده ونام ایران را که میراث مشتر ک همه مردمان این خطه بود به یغما برده اند.
البته با عرض پوزش با ید گفت که این حرکت نوع سرقت فرهنگی وتاریخی بود که این دوستان مرتکب شده اند.
سهرابی

>>>   جواب آقای سهرابی از خراسان ایران گرفته تا پارس و اهواز و اصفهان و خزر ، قم و آذربایجان و ارمینیه و اران منطقه کوچکی است؟؟؟!!

>>>   جواب نظردهنده ای که گفته این نام چرا روی پارس گذاشته شده است اولا ایران سیاسی امروز فقط شامل پارس نیست بلکه مازندران و آذربایجان و بخش غربی خراسان و سیستان و مکران را هم شامل میشود ثانیا کسی شما را منع نکرده از نام ایران بسیاری از کشورها که با دست استعمار تجزیه شدند هم چنان نام های اصلی خود را دارند مانند کوریای شمالی و جنوبی ، سودان شمالی و جنوبی ، اوستیای شمالی و جنوبی ، یا آلمان شرقی و غربی که با هوشیاری به هم پیوستند اما بر هیچ کس پوشیده نیست حاکمان افغان نه تنها با نام ایران بلکه با نام خراسان هم ستیز دارند و برای همین یک نام جعل انکلیس را بر روی آن گزاشتند تا نام خراسان و سیستان تاریخی محو شود اما ما این نام ها را زنده گزاشتیم و همچنان نام استان های ماست.
رضوی مشهدی

>>>   در زمان حکومت کرزی یک گروپ هنرمندان ایرانی برای کنسرت آمده بودند که دران کنسرت هزاران جوان کابلی شرکت کردند یکی از اداره چیان کنسرت گفت: وقتی شما میگوئید مولانا از شماست آیا یکتن از شما حاضراست شعری ازمولانارا که درحافظه داردبخواند ؟؟؟ ازان جمع بزرگ یک جوان هم یافت نشد که یک شعر بخواند وهمه خاموش ماندند ، موضوع بعد کلانتر شد وبه وزارت وسفارت رسید ، کدامی حاضر است صد افغانی از پول خودرا برای ساختمانی بنام او مصرف کند؟؟؟ همه از ما حرف است وبس!

>>>   ا او که گفته نام ایران فقط در اشعار و آثار ادبی است؟ برادر خوب شد برای شما چند نمونه تاریخی ذکر شده اگر نمونه های بیشتر میخواهید اثر التنجیم دانشمند بزرگ ابوریحان بیرونی را بخوانید که ایران و حدود آن را متعین کرده و آن را یکی از هفت کشور بزرگ جهان ذکر نموده است در کنار توران و هند و چبن و روم و مصر ،اما خوب است تاریخ های غربی هم چون هرودوت را بخوانید از تواریخ عربی که تاریخ ایران پر است آثار تاریخی به زبان های سانسکریت و پهلوی و اوستایی هم درباره ایران موجود است اول مطالعه کنید بعد نظر دهید، کتیبه های بسیار از زمان مادها و ساسانیان و هخامنشیان هم باقیمانده است که تاریخ شناسان غربی خود به آن اعتراف دارند

>>>   خود غربیها اذعان دارند نام آریانا فقط در منابع رومی و یونانی به کار رفته و فقط هم مشمول خراسان نبوده چنانچه نام تاریخی کشور آذربایجان فعلی(اران) را هم آریانا ذکر میکنند و مردم آن را آریانوی مینامیده اند.
در دانشنامه ویکیپدیا آمده
'' اَرّان، سرزمینی در قفقاز که حدود آن در دوره‌های مختلف تا اندازه‌ای متغیر بوده است و نام آن را جغرافی نگاران به شکل‌های گوناگون آورده‌اند. در نوشته‌های مؤلفان یونانی و رومی عهد باستان و سده‌های میانه، نام این سرزمین به صورت آلبانیا و آریانا و نام مردم آن آلبانوی و آریانوی آمده است. ''

>>>   زانجا بسوی خانه چنان باز شد که شد
رستم ز درگه شه ایران به سیستان
با لشکری گزیده و با ساز و با سلیح
آراسته چنان که به نوروز بوستان
این همی گفت خدایا دل من شادان کن
به ملک زاده ایران ملک شیر شکر
حشم و لشکر، بیدل شده بودند همه
از غم وانده دیر آمدن او ز سفر
میر یوسف پسر ناصر دین
لشکر آرای شه شیرشکر
چون شه ایران والا به نسب
با شه ایران همتا به گهر
آنکه بر درگه سلطان جهان
شیر نر درکشور ایران زمین
از نهیبش کرد نتواند زیان
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست
کوسخن راند ز ایران …
از دیوان فرخی سیستانی شاعر قرن پنجم از شهر غزن
وی در دیوان اشعار خود بیش از هفتاد بار ایران و ایران زمین را ستایش و تمجید کرده است وی زابلستان را از استان های مهم ایران میشمارد

>>>   در مورد نام ایران
ایران تا قبل از دوره ساسانیان پارس نامیده می شد و در این دوره ایران نامیده شد.این کشور البته شامل ایران کنونی و بخش های وسیعی از سرزمین های دیگر از جمله افغانستان در محدوده مرزهای کنونی بوده است.در مورد کتاب فردوسی دوستان افغانستانی توجه کنند که شامل دوبخش اساطیری و تاریخی است.بخش اساطیری مربوط به پیشدادیان و کیانیان و بخش تاریخی عمدتا ساسانیان و بخش کمی مربوط به اشکانیان است بنابراین این نام نه تنها
جعلی نیست بلکه سابقه تاریخی روشن و مستندی دارد.
خواننده چهارم نشریه هم فراموش کرده اند که در زمان هخامنشان و ساسانیان محدوده فعلی کشور افغانستان جزء متصرفات ایران بوده و در زمان صفویان نیز بخش غربی
افغانستان ودر زمان افشاریه تمامی افغانستان جزء متصرفات ایران بوده است .در ضمن شما که به ریشه نژادی حاکمان کشور ایران در گذشته توجه نشان داده اید حتما می دانید که سلطان محمود غرنوی هم ترک تبار بوده است و پایتخت طاهریان هم در نیشابور ایران بوده است.
{تهرانی}

>>>   بجای دعوا بر سر مولوی بلخی آثار آن را بخوانید شعر زیبایی درباره رمضان سروده است که تقدیم میشود / علوی اصفهان
می‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام
گر تو را سودای معراجست ‏بر چرخ حیات
دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام
هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را
چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام
چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور
خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام
چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود
پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام
چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر
بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام
خدمت‏خاص نهانی تیز نفع و زود سود
چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام
ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد
آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام
در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل
هست ‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام
گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن
لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام
لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام
سنگ بی قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد
لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام
شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی
چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام
بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کند
نیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام
خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجی که بخت
می‏نهد بر تارک سرمای مختاران صیام
خنده صایم به است از حال مفطر در سجود
زانک می‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام
در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود
همچون حمامت ‏بشوید از همه خذلان صیام
شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل
نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام
هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم
تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام
شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن
تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام
قطره تو، سوی بحر کی توانی آمدن؟!
سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام
پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم
زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام
خویشتن را بر زمین زن درگه غوغای نفس
دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام
گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت
لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام
ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می‏زهد
هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام
گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویشتن
هست ‏سر نور پاک جمله قرآن صیام
بر سر خوانهای روحانی که پاکان شسته‏اند
مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام
روزه چون روزت کند روشن دل و صافی روان
روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام
در صیام ار پا نهی شادی کنان نه با گشاد
چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام
زود باشد کز گریبان بقا سر بر زند
هر که در سر افکند ماننده دامان صیام

جلال الدین مولوی بلخی

>>>   شعر زیبای مولوی برای رمضان را میگزارم برادران تا فرصت هست از این ماه خیر و برکت و مغفرت استفاده کنیم و برای هم دیگر دعا کنیم هر دو ملت برادر پیروز شوند و در برابر مستکبرین متحد باشیم
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهء لقمه های راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر

>>>   بعضی از ایرانی ها در اختلاس مالی یدی طولای دارند.
بنازم که این امر پیشرفت خارق العاده کرده و اکنون به اختلاس فرهنگی و تاریخی ارتقاء یافته.
این پیشرفت عظیم در عرصه اختلاس را به کلیه اختلاس کنندگان و تاراج کنندگان فرهنگ و تاریخ تبریک و تهنیت می گویم.
باشد که باز هم شاهد اختلاس های از این دست باشیم.

>>>   آخ که چه خوب میشه ایران بزرگ دوباره تشکیل بشه-اون موقع دیگه با هم دعوا نداریم-حدود ایران هم معلومه همون جایی که فردوسی اشاره کرده و امپراطوری هخامنشی حکمرانی می کرد
مهدی-فرزند ایران بزرگ

>>>   بعضی از افغانستانی ها ...
ولی هیچ جای سه نقطه نمیگزارم چون حاضر نیستم کسی را که هم وطن دانم بدگویی کنم ولی این دوست ما مغالطه میکند مولوی از ایران‌بزرگ بود و مشاهیر ماست

>>>   با سلام
من یک ایرانی هستم و به برادران افغانو حرفهایی که میزنن توجه بسیاری کردم
هرکسی عقیدهء خودش را دارد
هیوقت به هم توهین نکنیم
ما همه فارسی زبان هستیم و باید کنار هم باشیم
مولانا نه ایرانی هست نه افغان بلکه یک شاعر جهانی هست
حال بگذریم که زیاده روی و تند روی در حرف زدن و نوشتن خیلی به سود دوستی دو کشور نیست
ما همگی انسانیم و باید انسان بودن رو بیاموزیم . . .
^_^

>>>   عـلــــــوی اصفهانی بهترین حرف را گفتی ، براستی که اصفهان نیم جهان ،
(ر )

>>>   نمیدانم دعوا سر چیست همه ما بر سر چیزهایی جروبحث میکنیم که هیچ سندی بر این تاریخ ها نیست همیشه تاریخ را قوم غالب مینویسد.بعد هم کی میتواند ثابت کند که از چه قوم ونژادی هست. انکه میگویند من پشتو هستم وچه انکس که میگوید اریا هستم وهزاره وازبک .تمام اقوام فعلی مختلط از چند قوم هستند. و طی تاریخ حملات وتجاوزاتی بر این سرزمین چه ایران وافغانستان شده ویا اختلاط قومی از طریق ازواج ها ی قومی شده واصلا قوم خالصی وجود ندارد خصوصا بعد از حملات قوم مغول اریایی ها ذربه های زیادی خوردند وحقیقت این است اریایی های فعلی چه در در ایران وافغانستان مختلط قوم مغول واریا میباشد چه قبول کنیم یا ان را پنهان کنیم نمیشود از ان همه جنایت که مغولها بر اریاییها نمودند این واقعه را رد کرد چون خود ما در تاریخ به ان اعتراف کرده ایم .

>>>   پشتو هم خود آرییایی است و زبان های پشتو و بلوچ از جمله زبان های آریایی ایرانی است

>>>   از کاربر " محقق تاریخ و زبان ،هرات جان " بابت اطلاعات تاریخی که در مورد تفاوت تلفظ نام ها در زبان رومی،یونانی و فارسی دادن تشکر میکنم خیلی جالب بود.
محمد از ایران


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است