«سماع جاودانه» دولتمردان افغان، با ساز پاکستان!
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۱۷    ۱۳۸۹/۴/۶ کد خبر: 11665 منبع: پرینت

((نوشتار زیر بنابر احترام به نویسنده منتشر شده است))

یک جمله از حضرت عیسی ع نقل شده که فرمود:« درخت را از میوه اش بشناسید.» خوشبختانه جرگه مشورتی صلح هم برگذار شد و با قطعنامه طالبان پرورش به پایان رسید و فرمان آزادی عده ی از طالبان صادر شد و عده دیگر هم صادر می شود و اسامی طالبان نیز از فهرست تروریستان حذف خواهند شد و مقامات آینده کشور با مشوره یا فرمان طالبان معرفی خواهند شد اما عبرتهای داشت که نباید فراموش کرد.

رسانه ها و تلویزیونهای افغانها که ماشاء الله به تعداد جنگ سالاران رو به فزونی است و هر کدام بلندگویی فرستاده شده از کشوری است عمدتا به پخش رقص و آواز مشهورند که همه از میوه های«ملنگ پرور» حکومت فعلی هستند و رقص و آواز آن نمادی از رقص دولتمردان این کشور هست و افغان ساده دل که با شنیدن صدای هر دهلی که از دور و نزدیک می شنوند به رقص و پایکوبی پرداخته و باور می کند که کشوری داریم به علاوه آزاد وامنیتی، دموکراسی و پارلمان و آزادی بیانی که در منطقه بی نظیر هست و کمترین سندش همین پخش برنامه های شاد و رقصهای تلویزیونی است که در زمان طالبان و مجاهدان نبود چرا که در زمان مجاهدین جز صدا و صفیر مرگبار و ویرانگر موشکهای خارجی را و شعارهای دهن پر کنی که گوش فلک را کر می کردند، نمی شنیدند و در زمان طالبان جز صدای شکنجه و مرگ و ناله محتضران به خون غلتیده و یا انفجار تندیسهای باستانی صدای از کسی در نمی آمد و جامعه ی جهانی نبود که بداند کشوری به نام افغانستان هم وجود دارد، ناگهان ورق برگشت و یکی از ضرب المثلهای پوسیده افغانی محقق شد و«عدوی سبب خیری شد.» گرچند شرش نیز هیچگاه کم نخواهد شد و بن لادن و طالبان جامعه جهانی را به کشور آورد و اکنون این مردم صدای موسیقی را می توانند بشنوند و این یعنی بزرگترین هدیه هستی به آنان!

آری امروزه صدای موسیقی تلویزیونها در«کوته سنگی و دهمزنگ و خیر خانه و ده افغانان» شنیده می شود و مردم می کوشند به جای تحلیل اخبار دردناک معاملات پشت پرده و یا انتحارهای گوشه و کنار، به آهنگی که از مغازه ها پخش می شود گوش فرا دهند و زندگانی«ملنگانه» را ادامه دهند چه اینکه چرخ فلک به این مردم وفا ندارد و « دم را می بایست مغتنم شمرد» که شاید دوباره فرمان قاطع طالبانیسم و یا صدای انتحاری آنان را از همین نعمت موقت محروم کند، بنابر این در افغانستان باید «ملنگ» وار زندگی کرد و فلسفه زندگی برای این مردم بر اساس عاطفه هست نه عقلانیت، هرکس در حس و حال خویش غرق است و باید با تمام وجود عشق بورزد و با تمام وجود کین بورزد و با تمام وجود شعار دهد و با تمام وجود به ریش جهانیان بخندد.
در این حال و هوای فرحناک دموکراسی و جرگه صلح و آواز، که جای «مولانا» خالیست تا بگوید:
یک دست باده و یک دست زلف یار
رقص چنان میانه میدانم آرزوست
هر نویسنده وسوسه می شود که به « محسن مخملباف» فیلمساز علاقمند به فرهنگ افغانی که از طرفداران محکم جنبش سبز است، بگوید تو غلط کردی که در کتاب «بودا در افغانستان تخریب نشد بلکه از شرم فرو ریخت»(1) نوشتی:« افغانها در مقابل مدرنیته واکسینه شدند.»(2) ما واکسینه نشدیم بلکه این شما هستید که واکسینه شدید و عده ی از مارا هم واکسن کردید، چرا که ما هزاران تحصیل کرده خارجی و خارج نشین داریم چون« ظاهر طنین ها» و« سپنتاها» و از همه بالاتر« کرزی ها» داریم که در کار دیپلوماسی غرقند و یا روزی به کشور بر می گردند و یا آن عده هم که اکنون در حال فرار از کشور هستند، روزی با دستان پر بر می گردند و همچون یوسف مصری بر تخت سلطنت تکیه می زننند و جانشین جنگ سالاران و « ملاعمرها» می شوند و از کشورهای پاکستان و ایران و عربستان عنقریب جلو می زنیم خصوصا که تازه معادن به ارزش هزاران ملیارد دالر شناساسی شده و شما همسایه های طمع ورز مارا نگذاشتید پیشرفت کنیم. «ای مصری ها ای وارثان فراعنه و ای عربها! ما همه افغانیم و وارث « زرتشت ها و مولانا و بیدل ها و سنایی ها و ابن سیناها و... » نه وارث«ابن تیمیه ها» و « حسن البناها و مودودیها و قطب ها و بن لادن ها» و تفکر اخوانی و طالبانی صادر شده از جاهای دیگر هست وکتاب منسوخ«جاهلیت قرن بیستم»(3) را عربها نوشتند آنانی و القاعده آنان درست کردند.

آری ای همسایگان! شماها مارا به انواع جهاد و بنیاد گرایی سرگرم کردید و حالا که « جامعه جهانی» کنار ما هستند هیچ غم و غصه نداریم» و با افتخار به پاکستان می توانیم بگوییم تو غلط می کنی که به آمریکا می گویی «افغانها لیاقت دوستی تو را ندارند افغانها فقط جنگ و تعصب و جهالت و جنگ نژاد و ... می شناسند. ما پاکستانیها مثل همیشه نوکر تو هستیم و نوکر تازه واردی به نام افغانستان را بر ما که نوکر چند دهه تو هستیم ترجیح مده.»(4) اره ما افغانها به آمریکا می توانیم بگوییم از پاکستان متملق تر هستیم و «زلمی خلیل زاد» ها داریم.

در لابلای این تملق های کهنه و نو پاکستان دیروز و افغانستان امروز، نزدیک بود که آمریکا مغزش پاره سنگ بردارد و افسون افغانها بر آنان اثر کند و اینان را بر پاکستانیها ترجیح دهند اما خوشبختانه مغز غربی که ریشه در محاسبه و تجربه گرایی دارد و بایست باید باور کرد که آنان کرات آسمانی را با همین محاسبات شان تسخیر کردند و اختراعاتشان به ارقام نجومی سر می کشد، اینان با این حسابگری به جا مانده از «عهد فیثاغورث»، از اوراد تعویذ نویسان افغانستان که انواع تابلوها در سرتاسر کابل دارد بی نیاز هستند و تازه اگر به اورادی گوش بسپارند، با همان اوراد پنجاه ساله ژنرالهای پاکستان و کویته و کراچی – البته قدمت تاسیس پاکستان در همین حدود هست - بیشتر آشناست، اری غربیها ترجیح داد که افغانهارا بر پاکستانیها ترجیح ندهند چه اینکه حکام افغانی علی رغم شعار دادنهای توخالی « ما افغانها در غیرت و آزادگی مرد میدانیم» و گرچند پاکستان به صدها دلیل مرکز «القاعده و دیوبندیسم و طالبان» هست اما پاکستان، یک امتیاز ویژه دارد و آن اینکه «پاکستانی جماعت آنانی که دستی در سیاست دارد بهترین دلالهای زمین و زمانه هستند چه ملا باشد یا ژنرال یا آی اس آی چه مولوی حقانی باشد یا لشکر طیبه و سپاه صحابه همه و همه در دین و دنیای شان اهل معامله هستند» بنابر این با افغانهای که همه خصوصیتها و هنرهای این جهانی و آن جهانی اش را باخته و دهن بین و خوش باورو جزم اندیشند، به مراتب برای غرب بهتر هستند.

امریکا این طنزرا حتما شنیده که وقتی استخبارات کشورهای مختلف از سرعت کشف شان بعد از جرم سخن گفتند استخبارات پاکستان که«آی اس آی» نام دارد برنده شد. آنان ادعا کردند« شما غربیها مجرم و جرم را بعد از جرم و از طریق رد یابی مجرم و اثر انگشت شناسایی می کنید و از مجرم همیشه یک گام عقب هستید ولی ما پاکستانی جرم شناسی قویتر داریم ما یک شبانه روز زودتر شناسایی می کنیم و از مجرم همیشه یک قدم جلوتر هستیم چون دستی در معامله داریم. » و از آنجا که این طنز تلخ تاریخی را غربیها شنیده حتما نخواهد گذاشت پاکستان این نوکر قدیم و ماهرش از دستش برود.

از همه مهمتر این که آمریکا خیال می کرد چون «کرزی ها» و امثالش مدتی در امریکا قدم زده و کارهای کوچک استخباراتی کرده اند و احتمالا در کشورهای خارجی طعنه«افغانی بودن» به گوششان خورده و چون دست نشانده ما هست احتمالا مثل «ربانی ها» به قدرت نمی چسبند و مثل«ملاعمرها» قوم مدار و متعصب نخواهد بود و وبویی از دموکراسی و مردم سالاری استشمام کردند، لذا به او اعتماد کردند و ثروت و حیثیت خویش و جامعه جهانی را در اختیار او قرار دادند که افغانستان را آباد کند و مردم افغانستان را که« در مقابل مدرنیته واکسینه شدند» به آرامی سوی مدرن شدن سوق دهند و منافع آنان را نیز برآورده سازند و این آهوی وحشی را به درد مشترک واقف کند که هم غرب و هم افغان دشمن مشترکی به نام القاعده دارند و شعر حافظ بر او بخوانند:
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با تست چندین آشنایی
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
اما متاسفانه برای این آهوی وحشی! اینجا حرف « حکیم آلمانی»- اصطلاحی که «اقبال لاهوری» برای حضرت «نیچه» بکار می برد- از آب درست در آمد که می گفت« تقدس بیماری واگیردار هست» آری طبق گفته نیچه، کرزی آمد تا با مقدس نمایان افغان یعنی جنگ سالاران و طالبان بجنگد ولی خود در دام «تقدس» افتاد و این بیماری بر او سرایت کرد و «چپن» یا به اصطلاح قدیم «طیلسان» را که نماد تقدس هست بر«نکتای» ترجیح داد و دست گدایی و «جمع کردن خیرات» که اخیرا یکی از شاخصه های «افغان ها» شده – خیلی زن و مرد گدایی که پا برهنه در کوچه های کابل میبینیم- به هر سو دراز کرد و به سوی تمامی قدرتهای متضاد خم و راست شد و همه بر این هنر و تعامل و تساهل و فوت و فن و تواضع او احسنت گفتند چرا که «دلالی»کرزی برای مردم افغانستان بر «خون آشامی» جنگ سالاران و طالبان برتری داشت او لا اقل فهمیده بود که جهاد افغانها پوچ بوده و جای افتخار ندارد چون این کشور را به ویرانه «یا زباله دان» تبدیل کردهو باید وارد تجارت از هرنوعش شد و از طرفی او با انواع حیل افغانستان را« مرکز گفتگوی تمدنها»!- یعنی از نوع افغانی اش – کرد. ادعای که کرزی از زبان خاتمی ربود و با این ادعایش آرمان مقدس« خاتمی» را غبار آلود کرد.

آری کرزی نیز خواست چون خاتمی گفتگوی تمدنها را رونق بخشد اما «میان ماه من، تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان هست» کرزی با کرسی خرد ورزی و تریبون اندیشمندان، گفتگوی تمدنها بر قرار نکرد بلکه با کاسه گدایی. او هم از غرب و هم از شرق گدایی کرد و همه را احسنت گفت و همه مخلوقات خدا را – چه دیو و چه فرشته و چه طالبان و القاعده- برادر افغانها خطاب کرد و همه به دیپلوماسی او تحسین کردند و به او رای دادند جز جمعی از هوادارن طالبان -که چند میلیون می شدند- و با او گفتگو نکردند و او تصمیم گرفت با آنان نیز گفتگو کند. البته او با دیپلوماسی زیرکانه خویش، افغانستان- یعنی خود- را برای همه شیرین کرد و در آخر به موفقیت جدید دست یافت و آن اینکه دیگر افغانستان – یعنی خود کرزی- هیچ دشمنی نداشت زیرا او حتی اعتماد«ای اس ای» را نیزجلب کرد و افغانستان- که دیگر افغانستان نبود و مساوی با کرزی شده بود« کرزی ستان»- را از گزند همه حوادث مصون کرد. و طالبان را به عنوان برادر در بازسازی_ یعنی ویرانی - شریک نمود،«لوی جرگه مشورتی» را برای مصالح افغانستان - یعنی مصالح کرزی- فرا خواند.

اری در این عمر کوتاه و با برکت، امثال بنده می توانند حد اقل دو مطلب را در زندگی شان به یاد داشته باشند و چیزی از بازی روزگار آموخته باشند و باخود آهنگ «داوود سرخوش» را سرخوشانه زمزمه کنند« دنیا را شناختی دل من، مرد و نامردا را شناختی دل من» و بفهمند که دنیای فراخ برای افغانها کوچک هست چون نمی توانند دنیارا فراخ ببیند و دور اندیش باشند و افغانها دنیای شان از آخرت تعصب بارشان کوچکتر هست و دنیا برای افغانها همان شکم و انانیت وخانواده اش هست و آخرتش همان ریش و محاسن و سنتهای بدون محک عقل خورده شان می باشد. اما دو مطلب که باید از بازیهای چرخ فلک می توان آموخت و نباید از یاد برد، بدین قرار هست:

1-یک کلمه قصار و یک جمله از«اعلی حضرت ظاهر شاه» بابای ملت که بدون قصد طنز بلکه با جدیت باید حک تاریخ افغانستان می شد و نشد و آن اینکه فرمود:« طالبان همچون طاعون هستند که حالت مسری دارند»(5) آری او خوشبختانه دار فانی را وداع کرد و از سرایت این بیماری «طالبانیسم» رهایی یافت لا اقل «چپن» را به دغل نیالود و ریش را وسیله معامله قرار نداد. اما این بیماری به «کرزی » سرایت کرد و آنانی که باید طالبان را معالجه می کردند خود توسط طالبان معالجه شدند و به قول جلال آل احمد از بیماری «غرب زدگی» مداوا شدند و به بیماری صعب العلاجتر«طالبان زدگی» کمی آلوده شدند و آری کرزی به نحوی تندرست شد که به غرب و«اوباما» که می گفت « کرزی کشور را به کابل خلاصه کرده و باید به فکرآبادی کل کشورش باشد و حیثیت غرب را نباید وسیله منافع خویش قرارا دهد» هشدار می دهد « آقای اوباما ما تنها نیستیم ما پشت صحنه طالبان و پاکستان را با خود داریم اگر بخواهی با نام« دموکراسی و مشروعیت مردمی» مشروعیت ماکیاولستی مرا به چالش بکشی و برادرانم را از مافیا جدا کنی قدرت را نه به فرد بعد از خویش وا می گذ ارم که به طالبان آن برادران سابقم خواهد سپرد.» و اوباما با این تهدید صریح او مجبور به تسلیم می شود و حرف مفسرین درست از آب در آب در آمد«کرزی خود را بر اوباما تحمیل کرد.» و اوباما از اصلاح و انکشاف افغانستان نا امید می شود. اوباما فهمید که نمیتوان همه هست و بود و حیثیت کشورش را برای افغانستان قربانی کند چون حاکمان افغانستان طبق معمول همیشه منافع شخصی شان را بر منافع کشورشان ترجیح می دهند و اهل کنار رفتن از قدرت نیستند و دموکراسی و حب وطن به معنای شناختن مصالح کشور با روح افغانها بیگانه هست، وطن برای افغانها یعنی وطنی که خود فرد از آن لذت ببرد«حب وطن» یعنی «حب لذت بردن از وطن نه آبادی وطن یا وطندار و محبت به همه افراد ساکن وطن » برای افغانی جماعت بی معنا هست، لذا اوباما از آرمانهایش راجع به افغانستان دست بر می دارد و در دل می گوید« آهای کرزی! ما را چون روسیه درجنگ ناخواسته فرو نبر بلای که « ببرک کارمل» بر سر روسیه آورد ابر قدرتی را فدای شخص خویش کرد و تو نیز امریکا را فد ای «کرزی» نکن. ما از خیر تو گذشتیم و به ما شر مرسان و تورا به خیر و مارا به سلامت.» و چنین شد که بار دیگر افغانها ابر قدرتی را با خزیدن در سایه طالبان و یا پاکستان به زانو در آورد و افغانستان دوباره به چنگ طالبان افتاد!

2- معجزه دوم اینکه دیگر نیازی نیست با طالبان جنگید وقتی رییسان حکومت هویت شان و ملیت شان استحاله می یابند باید با طالبان یعنی عمال خارجی تعامل کرد آنهم از نوع طالبانیش، طالبان تمامیت خواهی که در چنگ «آی اس آی» هست و هیچوقت از آن منبعش جدا نخواهد شد پس برای چه جنگید؟ وقتی خواسته آی اس آی را می شود با دیپلوماسی برآورد چرا چون « دکتر نجیب الله»وطن پرستی کرد؟ وقتی از کشته شدن توسط پاکستان می شود جان سال به در برد، برای چه هزینه کنیم؟ خصوص اینکه غربیها بر اساس محاسبات خویش به این نتیجه رسیده اند که افغانها مدرنیته را نمی خواهند – چون مقابل مدرنیته واکسینه شدند ومدرسه ها ساخته شده به منظور سواد اطفال را «کفار سازی» تلقی می کنند و آنتن های مخابراتی و پلهای ساخته شده را تهاجم فرهنگی می دانند- افغانها در دلالی چون پاکستانی ها و عربها (امارات ، مصر و عربستان و اردن)مهارت ندارند و بیش از آنکه به فکر آبادی وطن شان باشند و از عقل خودشان کار بکشند به عقل امثال پاکستان و عربستان باور دارند و تازه دولتمردان افغانستان، جغرافیای افغانستان را منحصر به خویش و بستگانش می دانند و آبادی افغانستان یعنی آبادی چند قصر برای چند دولتمرد، پس برای چنین افغانستانی نباید هزینه کرد. معجزه خلاصه شدن یک کشور به افراد خاص و تغییر هویت آنان به صورت پنهانی نیز را نباید از یاد برد.

خلاصه در چنین بازار آشفته، دل ما هست که به سازها ی افغانی -که سرآهنگ و احمد ظاهر پیشقراولانش هستند- خوش است چون هر روز برای استعدادهای افغانی دریچه «خواننده شدن» بیشتر باز می شود و این دل «ملنگ پیشه» هوس رقص با سماع منتسب به «مولانا» دارد که البته بزرگترین وارث آن عارف شهیر اکنون «ترکیه» هست نه افغانستان که وارث طالبان و «اخوانی» ها باید نامید، امروزه همه افغانها گرفتار رقصند اما نه رقص مورد نظر مولانا که رقص مورد نظر«آِ اس آی» که دولتمردان افغان در این سی سال به نام طالب و مجاهد به ساز امثال پاکستان رقصیدند و چه حکومت فعلی که بالاخره با تمام وجود شروع کرد به رقصیدن به ساز پاکستانیها و این یعنی دیگر افغانستان را باید «پاکستان دوم »و «پاکستان در سایه» و یا«طالب ستان» نامید و ما بالاخره از ننگ مهاجرت و «افغانی» بودن نجات یافتیم بر هویت جدید خویش که تا حدودی بر جامعه جهانی تحمیل شده است ببالیم و آن اینکه ما بالاخره خوشبختانه«پاکستانی» شدیم. و میوه ای این یک دهه باز سازی و دو دهه جهاد همان میوه ی است که پاکستان درختش را در کشور ما سالها قبل نشانده است و منتظر میوه های دیگرش باید بود که این درخت هنوز جوان هست.
1. اسم کتابی از محسن مخملباف.
2. جمله ی از کتاب فوق.
3. اسم کتابی از سید قطب نویسنده مشهور مصری که علیه فرهنگ غرب نوشته.
4. مطالبی که زلمی خلیلزاد در یکی از مصاحبه هایش در تلویزیون اریانا گفت و اعتقاد داشت که پاکستان برای غرب تملق بیشتر می کند تا مورد اعتماد او باقی بماند و البته به نقل از او آنان در این کار موفق هم شده اند و دیگر کرزی و افغانستان محوریت قبلی را برای غرب ندارند.
5. جمله ی که ظاهر شاه راجع به طالبان گفت.

سید محمد (فطرت) دانشجوی رشته ارتباطات و رسانه
مقطع ارشد و فارغ التحصیل علوم دینی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   اری اری اری چندان تحلیل مهم نبود تمام این گپها تکراری است
و در حق ان معلومات با ارزش وجود ندارد.
لهله لوا ولولو لئ روسها میگویند ابرا کا دابرا.

>>>   فطرت عزیز خدا قدرت قلمت را بیشتر کند تا ازموده ها را بشتر به یاد این ملت فراموش کار بباری.
امین

>>>   بسیار زیبا نوشتی برادر عزیز. خداوند تو را سربلند داشته باشد.
جوشن از کابل

>>>   زیبا نوشتی اما کاش کوتاه هم مینوشتی
از میان این همه بدبختی ، صرف چند لحظه یی موسیقی و پایکوبکی - آنرا هم میخوهی از ما بګیری ؟

>>>   می گویند جوانی مستمندی بود که تکت لاتری خریده بود تا با بیرون شدن جایزه وضعش خوب شود. و اتفاقا جایزه ممتاز به نام او در آمد. منتها مسئولین سره میاشت اور ا به خاطر اینکه از خوشحالی سکته نکند نمی توانست باخبر سازد و برای این کار به یک داکتر روانشناس متمسک گردیدند. داکتر رفت تا او را با تکنیک هایی که داشت باخبر سازد و به اوگفت چرا زندگی ات این طور است و... و چرا تکت لاتری نمی خری تا برایت جایزه بیرون شود ... او در جواب گفت تکت لاتری فایده ندارد چند بار خریدم جایزه بیرون نشده است. داکتر روانشناس به او گفت اگر جایزه ممتاز برایت برون شود چه می کنی اوکه خبر نداشت گفت نصفش را به تو می دهم. داکتر که از ماجرا باخبر بود در جا سکته کرد و مرد! داستان کرزی صاحب و هوادرانش در برابر طالبان داستان همین داکتر است که به جای اینکه طالبان را به راه آورد خود شان به مرض طالبان مبتلا شده اند!

>>>   سلام
برادر عزیز بسیار خوب نوشته بودی.امید است که بیشتر هم بتوانی.
اما بدان که مشکل ما از نادانی است.از آنجا که مردم سواد خواندن و نوشتن کم می دانند چه رسد به کلمات سیاسی و فلسفی پس در سطح مردم افغانستان باید بنویسی.کاری که امام خمینی(ره) می کرد یعنی در سطح و اندازه مردم حرف می زد تا همه بفهمند.

>>>   ا فرین خوب نوشتی ولی کو چشم بینا و گوش شنوا ؟

>>>   فطرت جان متن زیبای شما را خواندم و از لابلای متن شما برداشت خود را خدمت خواننده گان مینگارم اولا شخص شما به نظر من افغان نه بلکه ایرانی استید. زیرا توهین را که شما بر افغانها روا داشته اید تنها ایرانی های منفور و یا جیره خواران آنها به این شکل بی شرمانه مردم نجیب ما را حقیر میشمارند. ثانیا از زشتی هایی پاکستان مفصل ذکر کردید که من هم در این مورد شما را تایید میکنم. اما از ایران که هیچ وقت به دشمنی با افغانستان در میدان رقابت عقب نمانده از آن به بدی یاد نکرده و با تاسف از خاتمی به حیث قهرمان خواب های پوچ خود نیز مثال داده اید. "بهر شکل که میخواهی جامه پوش من تو را از ...میشناسم. و ثالثا برایت بنویسم که فطرت جان قسمیکه در گذشته ها این ملت غیور در مقا بل استکبار جهانی چون انگلیس و روس ایستادگی کرده اند امروز شما شاهد استید که در مقابل تمام دنیا ایستادگی میکنند. شما خاطر تان راحت باشد کشوری را که انگیس و روس و بالاخره امریکا با همه متحتدین خود اشغال کرده نتواند. چطور پاکستان و ایران ... میتواند اشغال کند؟
ر.س.

>>>   شعر . خاک مادراست شخص خدمتکار کو؟
خاک مادر اســت اما شخص خدمت کار کو؟
پر زگوهر هاست اما صادیق وعمـخوار کو؟
کـشـــــور با افــتــاب واب وخــاک وپــرززر
ان کــه برگیــرد ثمر زین روضه پر بار کو؟
دره هــازیبا .وکوه دشت وصحــرا بی نظیر
لیــک یکتن راضی و از عدل برخودارکــو؟
بــا همــه زیبای مــردم زاتش دوبی حزیــن
ان دل را کــونباشــد گل .به دیده خـــار کو؟
مهــر خاور .ابر نامردمی ها پوشیده اســت
یکتن از ظلمت پرستان زین عمل بیزار کو؟
روبه هــان بگرفته جــای نره شیران وطــن
این چنین است حال یاران .همت وایثار کو؟
جـنـت خـــاک خراســـانم بـدســـت اجــنبــی
ان کعبــه ملــک مرا ان صفدر کــیردارکــو؟
اتـــش دوبـی نـموده خانـه وخــلـقــم تبـــاه
ان که این اتش نداند زان سوی ابحــار کو؟
از قضــا تا دفتر ودیــوان ومــکتب اجــنبــی
دایه بــهتر زلطـف مــادر عــمـــخوار کــــو؟
دشـــمن خلق جهان امروز جانـــی تر زپیش
انــکــه این افــات شنــاســد با دل بیدارکــو؟
چرخ دون را طبع از روز ازل دونپروراست
یــک شــه خود اختیــار یا حاکم ئبیـدار کــو؟
دوران روســان رفت اکنون زمان دیگراست
انـکه غیر از نفع خود خواهــد در ادوارکــو؟
با هزاران قتل خــون دم از دموکراســی زنند
دوستــان .زنــجیر کو؟ان تسمه وافسار کــو؟
اتــحــاد وبـا وفــا بــاشــیــد وای بــرنــج هــا
انــکــه نــادم بــوده این مغجزه در ادوارکــو؟

>>>   سلام مجدد حضور دست اندرکاران سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان تقدیم می کنم و از اینکه مطلبم را به نشر سپردند سپاسگذاری می کنم. از ابراز احساسات دوستان که فرزندان مام یک میهن هستیم نیز سپاسگذاری می کنم.
با دوستان تا حدودی موافق هستم که مطلب کمی هویداست و کمی مطول اما حضور دوستی که با نام«ر.س» پیام گذاشتند عرض شود هویت افغان بودن من با عکس و مشخصات آشکار هست و نیازی نیست که با حروف رمزی چون شما ارائه نظر کنم. همچنین بنده با تمام وجود هنوز که هنوز هست به افغان بودنم افتخار می کنم و ایرانی هم نیستم اما افغان دردمندم که بازگو کننده کاستی های دولتمردان امروز کشورم و کاستی های فرهنگ جزم پرور طالبانی هستم که از پاکستان و عربستان و... به کشور ما سرازیر شده. وظیفه یک دردمند امر به معروف و نهی از منکر هست که مبادا سیاستمداران کشور به سرنوشت مردم کم توجهی کند چیزی که سیاستمدارن کشورم در طول حد اقل سی سال اخیر انجام دادند و در میدان همین معاملات تمام افتخارات افغانستان را فروختند. من مردم میهنم را تحقیر نکردم . بلکه از دولتمردانی که با کشور ما معامله کردند و از افتخارات میهن مسند قدرت فردی خویش را فراهم کردند و فقط بر طبل شعارهای تو خالی و احساساتی که خود به آن عقیده نداشتند و کوبیدند تا تا خود به نام و نشان برسند، گله کردم اگر شما افغانستان را برابر با امثال سیاستمداران طالبان محور و معامله گر می دانید و یا خدای نکرده دستی در کاسه دولت و یا طالبان دارید این حرف دیگر هست و ایراد شما را وارد می دانم چون طالبان هم هر منتقد خود- یعنی جز طالبان- را که میلیونها فرد از اقوام مختلف بود، ایرانی و ... می خواند.
من اتفاقا در قالب طنز تلخ مفاخر ادبی و معرفتی که فرهنگ بشریت بر آنها می بالند از جمله« ابن سینا، سنایی، مولانا، ناصر خسرو،فارابی، بیدل و...» و پیشینه کشورم را که از یادها رفته با وضع امروز مقایسه کردم و خواستم متوجه کنم که از دیگر کشورها تقلید کردن در اندیشه و شعارها هنر نیست از جمله شعار «مبارزه با ابر قدرتها» که لا اقل خود شما در آن با همین «ایران» ی که ازش انتقاد می کنیداشتراک دارید و دیدیم که شعارهای احساساتی و غرور آفرین وقت دست افراد سطحی اندیش می افتد، بعد از به قدرت رسیدن مجاهدین و طالبان چه مشکلاتی بر سر مردم آورد، جهادی که با ابر قدرتی در گیر شدیم و فورا به ابر قدرتی دیگر پناه بردیم و کشور در این وسط ویران شد و جهاد را در صدای گلوله ها خلاصه کردن دلیل می خواهد و در قران و دین اسلام، مهمترین مصداق «جهاد » و «آزادگی»مبارزه به جهل و خرافات و مبارزه با تعصب و نفسانیت هست یعنی «جهاد اکبر» و جهاد واقعی و جهاد علمی و منطقی هست را نبایداز یاد برد. پیامبر فرمود:« بقی جهاد الاکیر و هی مجاهده النفس» مولانای بزرگ صاحب مثنوی شریف می فرماید:
الذین جاهدو «فینا» بگفت آن شهریار
الذین جاهدو «عنا » نگفت ای مرد کار
مادر بتها بت نفس شماست
زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست
من به افغانستانی افتخار می کنم که مفاخرش امثال «مولانا»و «ابن سیناها» هست که دین و دنیای بشریت را به نور معرفت منور کردند و «مثنوی» و «قانون» اش جهانگیر هست، نه «ملاعمرها» که کشور را به القاعده و پاکستان و... فروخت و میلیوها هموطن را بدون محاکمه در شهرهای مزار شریف و ...رگبار کرد و پای همین ابرقدرتها را به کشور باز کرد و امروز هم «مکاتب و آنتن های مخابراتی و...» را ویران می کند و «اطفال و رهگذران» را البته با دستور پاکستان سر می برد و کشور را نا امن می کند و جلو سرمایه گذاری و آبادانی را می گیرد.
برادرم اگر در ظاهر امر با چند جمله خود انتقادی کمی غرورمان جریحه دار شده معذرت میخواهم ولی متاسفانه غرور را نمی توان با شعار اثبات کرد باید کوشید افغانستانی بسازیم که از هر نظر در آن تحمل و مدارا موج زند و در عمل بتوان به بشریت نشان داد که ما مردم مستقل هستیم از نظر کارخانه ، تولید، اقتصاد و علم و... و کشوری داریم که مردمش در کمال امنیت بهترین مشاغل را دارند و پوهنتونهایش تولید علم کند و مردمش به دنبال یک لقمه نان چشمش به بیگانگان نباشد و بلکه مردم با هنر و دانش و فرهنگ فخر بشریت باشد و با خوبیهایش چشم جهانیان را به خویش متوجه کند نه با ویرانیها و مصایبش...
یقین دارم که افغانستان مورد نظر طالبان که دغدغه اصلیش ریش مردم باشد و کادر مرکزیش از یک حلقه وابسته به پاکستان تشکیل شده باشد را شما یا دیگری تایید نمی کند و من نگران بازگشت شخصیتهای طالبان نیستم خدا کند که آنان با همان قیافه ها آفتابی شوند که مردم لا اقل در حجاب قرار نمی گیرند ولی مصیبت آنجاست که مفکوره آنان تحت نام «دین» یا «غرورافغانها» مردم را بار دیگر در گودالی که پاکستان میخواهد یعنی« طالبانیسم» بیندازد.

>>>   آقای فطرت سلام به شما!
نوشته ی شما را با لذت خواندم و حظ بردم. اینها همه متاسفانه واقعیت هائی است که کشور به آنها روبروست. مشکل بزرگ افغانستان خود ما هستیم که در بستر فرهنگ قبیله ی رشد کردیم و از هرچه بدعت ونو آوریست گریزانیم. البته این نوع تفکر را میتوان تفکر "طبیعی" دانست تا زمانیکه رشد اقتصادی ودرهم آمیختگی مراودات اجتماعی این مرز های محجر را نگسلد. راه بسیار طولانیست و همسایه های ما هم عوض اینکه کمکی باشند درد سری اند.
این هم یک واقعیت است که بیش ار چهل کشور درافغانستان حیران مانده اند که با این "ملت" چه کنند! شاید بهتر باشد که آنرا به حالش بگذارند و نیروی خود را بی مورد هدر ندهند که این "ملت" ملتی "قهرمان" اند واز "فرهنگ" حجر قدیم محافظت می کنند تا لا اقل نمونه ی از ده هزار سال قبل هم در جامعه ی جهانی وجود داشته باشد تا بچه های مکاتب از سیر وسلوک بشریت تا قرن بیست و یکم آکاه شوند. برای شما موفقیت بیشتری خواهانم.
نبی هراتی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است