تاریخ انتشار: ۱۳:۳۶ ۱۳۹۵/۳/۱۲ | کد خبر: 116553 | منبع: | پرینت |
دقیقا یک ﺑﺠﻪ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺻﺪای ترسناکی اﺯ ﺧﻮاﺏ ﭘﺮﻳﺪﻡ. ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﮔﺮﻭهی اﺯ ﻣﺮﺩاﻥ اﺑﻠﻖ ﭘﻮﺵ ﺑﺎ ﭘﻮﺯﻫﺎی ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﻣﺎﻥ اﺳﺘﺎﺩه اﻧﺪ و ﻓﺮﻳﺎﺩ می کشند ﻛﻪ ﺑﺪﻩ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺖ ﺭا و ﺑﻮجی ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺷﺎﻥ اﺳﺖ.
ﺗﻌﺪاﺩی اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ راننده ﻣﻮﺗﺮ ﺩﺭﮔﻴﺮ اﻧﺪ و ﺑﺮ ﺳﺮ و ﺻﻮﺭﺕ راننده ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺗﻔﻨﮓ ﻫﺎی ﺧﻮﻳﺶ می کوبند ﺗﺎ پایین ﻛﻨﻨﺪ و راننده ﻫﻢ اﺯ ﺟﺎی ﺧﻮﺩ ﺗﻜﺎﻥ نمی خورد. ﺩﺳﺘﺶ ﺭا ﺷﻜﺴﺘﻨﺪ و ﺩﺭ ﻛﻒ ﺩﺳﺖ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺑﺎ مرمی ﺯﺩﻧﺪ و ﺗﻴﻜﻪ و زخمی اﺵ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﻮ ﺳﻔﻴﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺩاﺩ ﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺭا اﺯ ﺩﻝ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ می کرد ﻭﻟﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﻟﺖ و ﻛﻮﺑﺶ می کردند و ﻳﻜﻲ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﻳﺶ ﺗﺎ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﻣﻮﺳﻔﻴﺪ ﺭا ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﻩ انداختند بیرون و ﻳﻜﻲ ﺷﺎﻥ ﻧﺸﺴﺖ ﺟﺎی راننده.
ﻣﻮﺗﺮ ﺭا ﺣﺮﻛﺖ ﺩاﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﻴﺮ ﻧﺎﻣﻌﻠﻮﻡ و ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻴﺮاﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎی ﻣﻮﺗﺮ ﺩﺭ و ﺩﻳﻮاﺭ و ﺩﺭﺧﺖ ﺷﻜﺴﺘﻪ می شد و ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺭ ﻳﻚ ﭘﺲ ﻛﻮﭼﻪ ﺩﻭﺭ اﺯ ﺳﺮﻙ. ﺗﻌﺪادی از آنها ﺳﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮﻳﻦ ﻣﻮﺗﺮ داد می زدند ﻛﻪ ﺯﻭﺩ ﺷﻮ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺭا ﺩﺭ ﺑﻮﺟﻲ بیاﻧﺪاﺯ.
ﻭﺿﻴﻌﺖ ﺑﻪ ﺣﺪی ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻙ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺧﻮاﺏ می دیدم و ما ﻫﻤﻪ ﮔﺮﻳﻪ می کردیم. ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻆﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﻛﻲ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ. اﮔﺮ کیف ام ﺭا می پالیدند ﭘﺮ اﺯ اﺳﻨﺎﺩ و ﻣﺪاﺭﻙ ﻭﻇﻴﻔﻪ اﻡ ﺑﻮﺩ. ﻣﻤﻜﻦ ﻧﺠﺎﺕ ﻧﻤﻴﺎﻓﺘﻢ.
یک ﻧﻔﺮ ﺭا ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ تلاشی می کردند. اﺯ ساعت یک ﺗﺎ تقریبا 4 ﺑﺠﻪ اﺩاﻣﻪ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩ. یک ﭘﺴﺮ ﺟﻮاﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺭﺩﻭ ﺑﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﭘﺎﻳﻴﻦ نمی شد اﻭ ﺭا ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﻟﺖ و ﻛﻮﺏ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﻩ اﻧﺪاﺧﺘﻦ بیرون و ﺩﺳﺘﺎن اش ﺭا ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﺴﺘﻨﺪ.
ﺗﻌﺪاﺩ ﺯﻳﺎﺩﻱ اﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﻳﻦ ﻣﻮﺗﺮ ﻣﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮاﺩﺭ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩ و ﻣﻦ اﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﭘﺎﻫﺎی ﺷﺎﻥ افتاده ﺑﻮﺩﻡ و ﺯاﺭی می کردم و اﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻳﻜﻲ ﺷﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﺮهای ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﺭی ﻧﺪاﺭﻳﻢ ﺷﻤﺎ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪ.
ﻣﻮﺗﺮ ﺭا ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ و ﮔﺮﻭﮔﺎﻥ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻌﺪ اﺯ ﺭﻓﺘﻦ، ﻣﺴﺎﻓﺮان باقیمانده یکی پی ﺩﻳﮕﺮی اﺯ ﺗﺮﺱ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩا ﭘﺲ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ و ﻳﺎ ﺟﻨﮓ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻣﻦ و ﺧﻮاﻫﺮﻡ ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و از ﻣﻮﺗﺮ ﺩاﺩ می زدیم و ﮔﺮﻳﻪ می کردیم ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺳﺤﺮ ﺗﺎﺑﻴﺪ و ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻘﺮﻳﺒﺂ 6 ﺑﺠﻪ ﺷﺪ. ﻳﻚ کسی ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺩاﺩ ﻛﻪ ﺧﻴﺮ ﮔﺮﻳﻪ ﻧﻜﻨﻴﺪ اﻭﻧﺎ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻫﺎﺷﺎﻥ می کنند.
ﻣﺎ ﺭا ﺁﻭﺭﺩ ﺳﺮﻙ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺤﻞ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ نمی دانست ﻛﻪ مسافران ﺭا ﻛﺠﺎ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ 7 ﺑﺠﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺷﺪ و ﺧﺪا ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺎﻥ ﺭﺣﻢ اﻧﺪاﺧﺖ. ﺑﺮاﺩﺭﻡ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ و راهنمایی اش ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ و به او گفتند اﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻴﺎﺳﺮﻫﺎﻳﺖ ﺭﻫﺎﻳﺖ می کنیم. ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺮﻭ اﻧﻬﺎ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﺤﻞ ﺭا ﺗﺮﻙ ﻛﻮ.
ﺑﺮاﺩﺭﻡ ﺁﻣﺪ ﻫﻤﻪ ﺣﻴﺮاﻥ ﺷﺪﻧﺪ. ﻛﻪ ﭼﻂﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭا ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ و ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﻮﺗﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ و ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻃﺮﻑ ﺑﺪﺧﺸﺎﻥ. ﻧنمی دانم ﺑﻘﻴﻪ ﺭا ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻪ ﺷﺪﻧﺪ. اﺯ ﻳﻚ ﺑﺠﻪ ﺗﺎ 7 ﺑﺠﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ اﺛﺮی اﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ.
ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻭﻟﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﺮ ﻣﺎ 3 و ﻳﺎ 4 ﻣﻮﺗﺮ ﺭا ایستاد کردند و ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﻣﺴﺎﻓﺮها منتظر ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ و ﺗﻌﺪاﻱ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ.
آینور ازبک
>>> کجاست دولت یا اینکه خود دولت دست دارد برادران کرزی را تقویه کردند دند غوری را برای یشان سپردند وتقویه شدند.حلقات معین فاشیستی درعقب این ماجرا اند .حنیف اتمر,جمعه خان همدرد,گلاب منگل,ارکین بلند پایه دیگردولت کرزی وحزب اسلامی درین معاملات دخیل اند کمک میشوند تقویه میشوند اکمال میشوند.
>>> از غافلی چوپان روبا ها گوسفند خوار میشود
اکر دولت میبود ادم خوران نبود این کار برای جهلستان سود دارد
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است