وقتی که عقل به تعطیلی می‌رود
 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۲۹    ۱۳۹۵/۳/۶ کد خبر: 116322 منبع: پرینت

مسافری خسته و کوفته به دروازه بلخ رسید. در همان حال دید که مردم زیادی جنازه‌ای را به دوش گرفته به بیرون شهر می‌برند تا دفنش کنند؛ اما انگار از داخل تابوت صدای داد و ناله و فریاد بلند است. مرد مسافر پیش‌تر رفت و بیشتر دقت کرد و مطمئن شد که این صدا از داخل تابوت و از مرده است. مرده هر لحظه فریاد می‌زد: از برای خدا من زنده هستم، چرا مرا می‌خواهید دفن کنید. خواهش می‌کنم تابوت را به زمین بگذارید و خودتان ببینید. آخر من صحیح و سالم و زنده هستم. مرا به قبرستان نبرید.

مرد مسافر خود را به مردم رساند و گفت: ای مردم! من مردی مسافرم و از راه دوری نخستین‌بار به بلخ آمده‌ام. آن‌چیزی که می‌بینم، نمی‌توانم باور کنم؛ چگونه می‌تواند این حقیقت داشته باشد؟ یکی از میان تشییع کنندگان گفت: می‌دانم که تو از چه به حیرت افتاده‌ای؛ لابد از اینکه این مرده فریاد می‌زند که من زنده هستم و چرا مرا دفن می‌کنید.
مرد مسافر گفت: آری؛ چنین است؛ آخر او که زنده است و صحبت می‌کند چرا می‌خواهید دفنش کنید؟

مرد محترم به محاسن خود دست کشید و گفت: او یک دروغگوی فاسق است. او مرده و مرگ خود را نمی‌‌پذیرد. به دروغ ادعای زنده بودن می‌کند.
مسافر گفت: مرا بیش‌تر گیج کردی؛ یعنی چه؛ آخر او زنده است؛ اینکه دروغ گفتن ندارد. خودتان که می‌بینید.
مرد گفت: او مردی ثروتمندی بود. به منظور تجارت به سفر رفته بود و سفرش اینبار طولانی شد. بزرگان شهر جمع شدند و دو نفر آدم عاقل بالغ و عادل شهادت دادند که او مرده است. به خاطر همین زنش را یکی از سرشناسان شهر برای خود گرفته، ثروتش را نیز بزرگان بین خود تقسیم کردند و املاکش را نیز افراد با نفوذ و قدرتمند صاحب شدند. حالا او آمده و برخلاف شهادت دو نفر عادل ادعا می‌کند که زنده است.

مرد مسافر با حیرت گفت: آخر حرف خود او را باید پذیرفت که زنده است.
مرد محترم با مشت به سینه مسافر زد: چه می‌گویی تو دیگر؟ فکر کنم از مسایل شرعی هیچ نمی‌دانی! آخر او آدمی است فاسق و دروغگو؛ چگونه سخن یک مرد فاسق در برابر شهادت دو مرد عادل پذیرفته می‌‌شود؟!

سید اسحاق شجاعی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   در دنیا دو قسم مرگ وجود دارد: یکی مرگ وجدانی که عبارت از دروغ و خیانت و رشوه و اختلاس و قتل و ده ها و صد ها اعمال خلاف قانون و زندگی شخصی و فامیلی و اجتماعی و غیره میباشد.
دیگری مرگ فزیکی است که قلب انسان از حرکت باز می ایستد و در اثر آن خون و آکسیجن به مغز نمیرسد و مغز از فعالیت باز می ایستد و انسان میمیرد.
بنآ این شخص از نگاه وجدانی مرده بود، اما از نگاه جسمی زنده بود.
بنآ این شخص باید مطابق قانون به جزآ مرگ وجدانی خود میرسید، یعنی محبوس میشد.
اما این که یک تعداد اشخاص بخاطر مرگ وجدانی شخصی، او را زنده بگور میکنند، وجدان این اشخاص نیز در حقیقت مرده است و شخصی را که از نگاه فزیکی هنوز زنده است،زنده بگور میکنند.آنها صلاحیت گرفتن حیات یک انسان را ندارند، ولو هر چقدر گنهکار باشد.

>>>   او بـــایــــــد رسما خــــــــــــــــودرا زنده میساخــت ! چند روز پیش در هرات مردی از زندان بعد از هفت سال آزاد شدبجرم اینکه زنش راکشته اما زنش زنده بر آمد درحالیکه وکلای محکمه اسرار داشتند که باید اعدام گردد جسد از کسی دیگری بوده خسر وخشویش دسیسه ساخته بودند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است