خاطراتی از 8 ثور و آمدن مجاهدین
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۱۷    ۱۳۹۵/۲/۹ کد خبر: 115191 منبع: پرینت

روز هفت ثور درمنزل دوم درس خانه واقع یکه توت کابل بودیم ومعلم زبان انگلیسی ما یک آمریکایی بود که درجریان درس ناگهان صدایی غرش بلند شد وقتی به کلکین دیدیم که چیزی کلان با تایر های آهنین جانب شهر به آهستگی درحرکت است آن وقت اولین باربود که تانک رادیدم معلم انگلیسی ما که تاحال یک کلمه فارسی از او نشنیده بودیم گفت: این ازبرای چی؟؟

چند دقیقه ای نگذشت که یک عراده جیپ ازجانب شهر آمد وبرخلاف دست حرکت پیشروی تانک ایستاده شد از موتر جیپ افسری بیرون شد وافسردیگری از قله تانک سرش را بیرون کشید لحظه باهم صحبت کردند ناگهان صدای فیر خفیف شنیده شد آن افسر که با موتر جیپ آمده بود زخمی وجانب تعمیر لیلیه ما فرارکرد تانک دار ها دیگر تعقیبش نکردند. وبراه خود جانب شهر ادامه دادند صداهای فیر زیاد وزیاد شده رفت صنوف تعطیل شد حالا کسی جانب لیلیه نمیرفت که مبادا آن افسر زخمی آنجا باشد وعکس العملی نشان دهد بعد معلوم شد که او از عقب لیلیه جانب میدان هوایی رفته ، شاگردان لیلیه راترک هرکس بطرف خانه اش رفت، تعدادی از شاگردان که روحیه یا عضویت اخوانی گری داشتند درک میکردند چی واقع شده از جمله همین رییس تلویزیون شمشاد وهم تعدادی که اعضای حزب دموکراتیک بودند هرگز عملی نشان نمیدادند که سوظن یا ضرری ببینند.

از جمله استانکزی فعلی ،امیرزی سنگین ، خلیل الله کوهستانی وتعداد دیگر ،روز پنجشنبه بارانی بود ساعات بعد صدای مهیب طیارات جت بلند شد وقتی ارگ را بمبارد میکردند ارتفاع وسرعت شان خیلی پایین بود ما که از دهلیزها سیل بین بودیم صرف آتش که ازعقب جت ها درهنگام ارتفاع گیری بعد از بمبارد ارگ زبانه می کشید را میدیدیم آن روز برای اولین بار تانک را دیدم ساعاتی بعد جت وپرواز وصدایش را ، هیچ چیزی را نمیدانستم سه ماه بود که از دورترین ولایت برای تحصیل بکابل آمده بودم چون مصروف دروس خودبودم از اخبار رادیو که موضوع خیبرودستگیری رهبران بود هم آگاه نبودم گرچه درمکتب متوسطه قبلی خود چیزهای در مورد حزب دموکراتیک میدانستم اما امروز کاملا گیچ وراه گم بودم !فردایش جمعه صدای فیر ها آهسته آهسته تقلیل یافت بعد ها شاگردان اخبار وصورت دلیل واقعه را با هم قصه میکردند.

وقتی فهمیدم چی واقع شده خوشحال شدم اما در قلبم داود خان را دوست داشتم چند روزی گذشت میدیدم که تعدادی مایوس وتعدادی خوش هستند ، روز های چندی سپری شد چند محصل مکتب راترک کردند ، کوهستانی معین شد ، معلم انگلیسی ما به درس می آمد اما آن انرژی وشور اشتیاق ودقت درس قبلی را نداشت ، چند هفته ای سپری شد که روزی معلم ... ما نیامد خبر آوردند که اودرمنطقه یکه توت حوزه نهم عکس های ظاهر شاه را بین مردم توزیع میکرده توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده ، حقیت ویا دروغش بما معلوم نشد ،ماهی گذشت که میتنگ ها وشعارها شروع شد آمر انستتیوت که شخصی فوق العاده با دسپلین بود جایش رابه رفیق خلقی شیرین گل خان آنروز و امیرزی سنگین امروز خالی کرد حالا همه مشخص شده بود او اخوانی این خلقی واو بیطرف سه چهار ماه سپری شد روزی بعد از ختم درس پیش از ظهر بما اجازه ندادند داخل لیلیه گردیم همه شاگردان را درپیشروی لیلیه ایستاده کردند ومعلم لیلیه به نوبت یک یک را می خواست ودر حضورش الماری یا بکسش را داخل لیلیه تلاشی میکردند.

در الماری یابکس یک دونفر کتاب های سید قطب یافت شد آنهارا بردند با آن که با آنها همسویی نداشتم اما ازین که از جریان درس محروم میشدند ومعلوم نبود چی سرنوشتی دارند دل تنگ بودم ، هم لیلیه من از غزنی بود یکی ازشاگردان صنف بالاتر بخاطر او گاهی به لیلیه ما می آمد وخط بی نظیر انگلیسی داشت آنهم به چند شکل مدت زیادی کوشش کردم تا منهم بتوانم به همان زیبایی خط انگلیسی بنویسم تا اندازه مهارت پیداکردم .

چند شب وروزی گذشت که آن شاگر به لیلیه ما نیامد بعد با خبر شدم که او شعله ای بوده اورا برده اند ، هرچه باخود فکر میکردم که او چی ضرری برای حکومت دارد دلیلی نمی یافتم ، جوانی آرام با جرات ، صادق لایق بعد ها آگاه شدم که اوهم درجمع اعدام های دسته جمعی بوده نه قتلی کرده بود نه فعالیت ضد دولتی نه تبلیغی نه عکس العملی صرف اندیشه شخصی اش برای امیرزی سنگین که آمر انستتیوت بود سنگینی می کرده، در زمان حکومت کرزی روزی از تلویزیون شمشاد مصاحبه شیرین گل خان یا سنگین را با گرداننده برنامه می دیدم که میگفت: من در حزب دموکراتیک هیچ ربطی نداشتم برادران من مجاهد بودند، صنف ما که همه از اول نمره های متوسطه های ولایات ودارنده بیشترین نمرات از ریاضی انگلیسی فیزیک بود تشکیل شده بود پیش از داخل شدن به صنف دهم چندین بار از ما تست گرفتند وناکام شده ها یا کم نمره ها را رد کردند بعد کورس سه ماهه تشکیل دادند وبعد از ختم کورس کسیکه کامیاب شد شامل صنف دهم وکسانیکه ناکام شدند رد شدند، فصل تابستان رخصتی سه ماهه ما شروع می شد ودربهار خزان وزمستان درس می خواندیم.

رخصتی تابستانی شروع شد بعد ختم رخصتی در ماه میزان تعدادی از شاگردان که به ولایات رفته بودند دوباره برنگشتند آن صنف 32 نفری به بیست وچند شاگرد کاهش یافت مدتی گذشت دیدیم چندین محصل صنوف بالایی دیده نمیشوند آنهم حزبی ها ! وقتی دقیقتر جویا شدیم معلوم شد آنهارابه کورس های قصیرالمدت نظامی برده اند تا افسرشده وبرضد اشراراز حزب وحکومت دفاع کنند دیگر آن درس و استادان وسعی وتلاش رقابت های درسی گذشته نبود هفته دو بار یکبار مارش ومیتنگ بود، زنده باد نابغه شـرق ! مرگ برفیودال، مرگ برامپریالزم، نابود بادچین مُــرتــد ، معنی شعار های اولی را میدانستم اما مفهوم چین مرتد را درک نمیکردم برای اینکه نزد دیگران کم دانش معرفی نشوم نپرسیدم چین را چرا مرتـــد میگویند؟ و گاهی چین هــــــژمونیزم میگفتند ، درجریان مارش ها و میتنگ ها تعدادی که روحیه اخوانی گری داشتند به مجبوری شعارهارا با صدای بلند تائید میکردند.

داخل دهلیـــز روزنامه خـلـق روی برد نصب بود در آن عنوانی با خط درشت نوشته بود: اخوان المسلمین یا اخوان الشیاطین؟ این نوشته خارچشم بعضی وباعث مسرت تعداد دیگری بود ،آن انستتیوت از جانب ملل متحد اکمال می شد واستادانش اکثر خارجی وهندی بودند.حالا اکثرا استادان داخلی باقی مانده بودند که این ها یا از دانشگاه انجنیری کابل آمده بودند یا فارغین اول نمره ها بودند دوسال بعد زیاد تر سیاسی شد کیفیت دروس پایین آمد حزبی ها نسبت به دیگران امتیازی داشتند تعداد دیگری هم ترک تحصیل کردند.

در هر صنف ده نفر یا کم وزیادتر باقی نبود آن جریان ها بزرگترین صدمه را به نسل جوان آن زمان وارد کرد عده کثیری به دلیل آن مشکلات ترک درس ودرسخانه کردند ،تعدادی ازانها امروز با موی سفید درکنار جوانان بیست ساله در دانشگاه های خصوصی حضور می یابند تا سند فراغت رابرای ادامه زندگی دریافت کنند، آن زمان دانشگاه های شخصی نبود وهرکس هم به آسانی شامل پوهنتون های دولتی شده نمیتوانست ، ساعت دوی بعد از ظهر بود مشاور تدریسی ما رو به آسمان کرده وگفت اینهمه طیارت برای چی امروز می آیند ؟
هر لحظه که صدای طیاره را می شنید دقیقا طرف او به اسمان نگاه میکرد نزد همه این سوال ایجاد شده بود ساعت هفت شام بوده باشد که دفعتا صدای تلویزیون ملی قطع شد صدای فیر های متعدد شنیده میشد فرداصبحش شاگردانی که از شهر آمدند گفتند در تمام راه وسرک ها سربازانی با یونیفورم کاملا جدید ایستاده اند تانک های زیادی دیده میشودچند ساعتی گذشت که صدای انتقام جووحـریف دیرینه امین چنین گفت:اینجانب ببرک کارمل..... امین ناامین این جلاد وجاسوس سی آی ای از بین رفت وحزب وانقلاب ما وارد مرحله نوین خودشد ، اینبار چهره های خلقی مایوس وتعداد کمی پرچمی که از زیر شمشیر امین جان بدر برده بودند شادی میکردند سالها گذشت ، تاکه برای اولین بار افرادی با دریشی پلنگی وموهای دراز وهمه با کلاشینکوف در شهر کابل را دیدم که هر کدام درپی غنیمتی بود واین آمدن مجاهدین سربکف بود.

((@ ))


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   چیزی اضافه کنم آن اینکه تانک روان بطرف شهر بعد معلوم شد که مربوط اسلنم وطنجاربوده وچیزی درینمورد دهنم را مدتها بخود مشغول داشت آن اینکه تانک آنروز ازقسمت خامه سرک حرکت میکرد، دران لحظات هبجانی تخــــــــت یا تابـــــوت آیا تانک ثقیل زنجیری برای این از خامه میرفت کـه سرک صدمه نبیند؟؟ بعد چیزی دیگری هم به آن اصافه شد اینکه وقتی بعد از کودتا دروازه ارگ بروی مردم بازشد که رفتم دیدم همان تانک بانخستین فیر صرف یک گوشه بالائی طرف راست تعمیر وزارت دفاع را هدف قرارداده که سبب هراس وفرار افراد حاضر دروزارت شده این دوحرکت قوماندان تانک که همان وطنجار بودچی معنی دارد ؟؟ آیا دران لحظات هم رعایت اینرا میکرده که تخریب زیاد واقع نشود؟؟؟
@

>>>   ای کاش این ... نمی امدند و زندگی مردم بیگناه را تاراج نمیکردند این ...ن بد نام.

>>>   واقعا همین طور بود واز دهن دوستان وطنجار شنیده بودم

>>>   بـــه ( ای کاش !
یک سوال حتما حقیقت رابگـــــــو !
اگـر پاکستان مداخله نمیکرد جنگ را براه نمی انداخت ، اصلاحات ارضی میشد، منع دختر فروشی ازبین بردن بیسوادی همه پلان های امان الله خان ! درینصورت خلقی و پرچمی چی عیبی داشت؟؟
نه اختلاس میکردند نه رشوت نه قوم وسمت پرستی !
چرا دشمن اصلی را نمی شناسید ؟؟؟ همان اسرائیل همسایه جنوبی !
ر


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است