تاریخ انتشار: ۱۴:۲۹ ۱۳۹۵/۱/۳۱ | کد خبر: 114806 | منبع: | پرینت |
یغما گلرویی شاعر ایرانی در غم ستایش شش ساله چنین سرود:
«شنل قرمزی»
می رفت بستنی بخرد
اسکناس مچاله ای
در مشت کوچک و
هزار ستاره ی رقصان
در چشم های درشتش
شنل قرمزی شش ساله ای
که هنوز
در خنده اش
دندان های شیری افتاده داشت
می رفت بستنی بخرد
با رنگین کمانی از شادی
در قلب بی قرار و
ترانه ای کودکانه
روی لبانش
عابر معصوم جنگلی ناامن
که غریب کشی قانونش بود
و درندگان خوفناکش
به پایان خوش هیچ قصه ای
باور نداشتند.
می رفت بستنی بخرد
عروس-بچه ی ترسخورده
در وانی از اسید،
با جیغ های مجروح ناشنیده در گلو و
چاک خونچکان چاقو بر تنش
شنل قرمزی غمگینی
که راه برگشت را
برای همیشه گم کرده است
و بستنی نیمخورده اش
جایی در سکوت جنگل
آرام،
آرام
آب می شود
>>> خیلی زیبــــــا
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است