مشترکات بین افغانستان و ایران تعجب آور است
 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۵۶    ۱۳۹۵/۱/۱۹ کد خبر: 114338 منبع: پرینت

ذهن ما را کشـش معنویت به آنطرف ها می کشاند آنسویی که ابر و باران حیات بخش از انجا می آیند، آنسویی که خورشید جهانتاب ب اطلوع اش از سرزمین ما نورش را به آنها می بخشد، آنسویی که کتاب ها می آیند، آنسویی که هیرمند چون اژدهای مست و سرکش و بیقرار پیوسته برای سیراب سازی زمینی در جولان است.

در اینسو تنها مولانا و بیدل برای صاحب دلان کافی نیست باید از عـطار و ابوسعید هم بدانیم و بخوانیم چون این در مقایسه خم یک کوچه با هفت شهر است.
به سنایی و جامی نمی شود اکتفا کرد، شهنامه و حافظ را هم داشته باشیم و تفسیر حافظ را از محمد جعفر محجوب بشنویم، تفسیر مولانا را ادیب گرانمایه حیدری وجودی دایرکرده بود.
با خواندن تفسیر مولانا توسط جلال همایی عطش ما سیراب می شود، مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری خیلی دلکش است.
آیا اشعار حـــــلاج را خوانده اید؟

قهارعاصی بجایش اما نمی شود که از سهراب سپهری نخواند ترحم به حال یک پرنده و موری را فراموش کرد.
سروده های واصف باختری را دوست دارم مگر درد غربت را از نادر نادر پور بهتر درک می کنم.
سید جمال الدین افغانی را داشتیم با خواندن نوشته های سهروردی و علی شریعتی می توان اقناع شد.
دیوان خلیلی خیلی دلکش است ولی رهی معیری و شهریار حلاوتی دیگر دارد.
روزگار زندگی پربار رابعه بلخی و فروغ فرخزاد را زود هنگام بی فروغ ساخت.

چپی های ما لایق و پنجشیری دّر سـفـتـه اند و برای وطن شان از دل گفته اند مگر در مقایسه با از میان ریگها و الماس ها در حد ریگ با الماس اند یا کتابی برخی براسیها وجهان بینیها را می شود گفت بی بدیل است.
ساعت ها می توان به سرآهنگ و رحیم بخش گوش داد مگر شجریان، حسام الدین سراج، عبدالحسین مختابادی زنگ از دل می برد.

دنبوره صفدر توکلی را سال ها شنیدیم ولی نوای دو تار حسین سمندری محشر بپا می کند.
انگشتان استاد مشعل غوری که در قصر ولایت هرات نگارستان را ساخت و بدست سپاه جهل و سیاهی صدمه دید می توانست ارژنگ مانی بسازد ولی قلم مویک استاد فرشچیان و کاتوزیان واقعا خــالـق و ســاحــراند.
نوشته های شفا و پیرار دردی را شفا نمی دهد مگر چرا (س .راوش) با کاپی وپست از این دو دل خوش کرد ؟

(ع .حبیبی) ما در تاریخ نگاری صـاحب نام است ولی اگر تاریخ ایران پیش و بعد از اسلام زرین کوب نمی بود چی می شد؟
محمود غزنوی اولین کسی بود که از خلیفه عرب لقب سلطان گرفت اما چه کسی منکر از استعداد سرشار و توان و طوفان شمشیر نادر افشار است؟
یعقوب لیث صفاری در بست سیستان شمشیرش را حجت حاکمیت اش می دانست اما آن کسیکه بزرگترین دشمن خلیفه عرب بود بابک بود!
اگر خرا فه پسندان سلطان حسین صفوی را به این معتقد ساخته بودند که یک دختر باکره مقداری نخود را بجوشاند و1200 مرتبه سبحان الله بخواند هرکس آن را بخورد نامریی می شود.

امیر شیرعلی ما را که به قصد گرفتن کمک از روس جانب بلخ روان بود و قسمت یک پایش را سرما فلج کرده بود طبیب روس برایش چاره را قطع کردن قسمت پایین پایش پیشنهاد داد اما درباریان متملق شاه را به این معتقد ساختند که اگر خدا خواسته باشد بدون قطع صحت یاب می شود و اگر بخواهد که امیر ما را مهمان خود سازد در صورت قطع کردن هم مهمان می سازد. همان بود که مهمان شد!
اگر قاجار برای واپس گیری هرات به استخاره رجوع کرده بود و کارهای سرنوشت ساز برای ملت را از استخاره چاره می جست، اشرف غنی هم به نتیجه استخاره حضرت مجددی در انتحابات ما دل بسته بود.

اگر فیروز شما به حاکم تازی وعده ساختن آسیاب بادی را داد که شرق و غرب از ان حیرت کنند سرزمین جوزجان و قندهار هم برای شان درس تاریخی داد که شرق و غرب از ان آگاه اند چنانچه ابوالهندی اسدی قصیده را سرود که قسمتی از ان چنین است: ((کشته شدگان بین سان و جزء(سانچارک جوزجان) از ملوک بخشنده دارای نعم فراوان بودند که در سرزمین جوزجان خوراک درندگان و عقابان شدند و در گرمسیر سرزمین هند چقدر افسران ما کشته شدند که قبری را هم نیافتند این داستان قندهار است و هرکه درانجا درگذشت خبرش باز نیامد )) این داستان سیه پرستانی هست که دیروز بنام غنیمت وامروز بنام خلافت وطن مارا تباه ساختند.

اگر غارت و ایلغار تازی از سوی شما به این دیار سرکشید هجوم سیل آسای چنگیز از اینسو زبانه کشید.
اگر اسکندر از ان دورها برای انتقام نخست با شما جنگید و عازم دیار ما شد تیمور جهانگشا اول بار با ما زور آزمایی گرد و بعد قصد خاک شما کرد.
اگر قباد از تخت پایین کشیده شده برای جلب کمک نزد شاه تخارستان رفت، شاه محمود ما هم به این منظور نزد قاجار رفت.
اگر خسرو پرویز را سردار جنگی اش بهرام چوبین از قدرت برانداخت و او به استمداد رومی ها دوباره تاج و تختش را بدست آورد، شاه شجاع ما هم دوشادوش قشون انگریز به کابل آمد و در بالاحصار کابل بر تخت نشست و سرنوشت هردو عاقبت خوش نداشت. اولی را پسر ناخلف شیرویه و دومی را رعیت معدوم کرد.

اگر انگریز برای براندازی مصدق از رضا خان استفاده کرد، برای ختم حاکمیت امان الله خان نادر را استعمال کرد.
اگر تیرشمس آبادی شکار کننده رضا شاه به خطا رفت، تیر عبدالخالق شکار کننده نادر بهدف نشست و کار را یکسره ساخت.

در فساد هرکس به اندازه توان اقتصادی اش! در اینجا قریب یک میلیارد دالر از پول امانت گذاشته شده مردم که از حقوق ماهانه یا کار و بار خود بدست آورده بودند به امید قرعه کشی در بانک امانت گذاشته بودند حرص و آز خلیل فیروزی با چند تن دیگر این پول را که از گوشت مار هم زننده تر است با اتکا به زورمندان قانون شکن غارت کرد. در انجا بابک زنجانی میلیارد ها دالر و صدها کیلو طلا را به بانک ها و بازارهای مختلف جهان انتقال داد.

تحولات سرنوشت ساز و بزرگ سیاسی هردو در سال 1357 بوقوع پیوست که متاسفانه از ما به نسبت همسایگی با اسراییل ما پاکستان و ارتجاع عربی با کمک امپریالسم امریکا با مشکلات بزرگ مواجه شد و درهم شکست.

این نوشته هدف خاص نداشت صرف یادی از مشترکات دوملت در مسیر روزگار بود.

(گیلگمش)


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   ای برادر تاجیکستان هم خراسان تو است
گر خراسان تن بود این پاره جان تو است

در بخارا و سمرقند و خجند و وخش و چاچ
ریشه فرهنگ اجداد درخشان تو است

کابل و بلخ و هرات و گنجه و مرو و حصار
همچو شیراز و سپاهان است، ایران تو است

مرز و بوم آریانا مرز و بوم حکمت است
گر فرو پاشیده است خاک پریشان تو است

ذره-ذره خاک اورا جمع می باید نمود
قطره قطره آب پاکش اشک چشمان تو است

رستمی باید که باشد حافظِ ناموس و ننگ
ورنه داغ بی وفایی نقش دامان تو است

بهروز ذبیح الله

>>>   اگــــردربلخ مــولانا بجهان آمد در تبریز شمس آمد واگر او نمی بود کسی آتش بر سوختگان این عالم نمیزد ،
( ر )

>>>   بسیار جالب نوشته شده بود تشکر

>>>   به امید اتحاد دوباره ایران و افغانستان و نابودی آمریکا.
علی از شیراز

>>>   ایـــــــــــــران بزرگ قوم های زیادی داره
اقوامی که الان توی افغانستان هستند و چه توی تاجیکستان و آذربایجان همه و همه بلاشک ایرانی هستند.
معنی ایران در اصل کلمه یعنی سرزمین و سکونت گاه آریایی ها
همه مون یک ملتیم.اما امان از این تفرقه ای که انگلیسی ها و شوروی ها و آمریکایی ها به راه انداختند و باعث شدند ما از هم جدا بشیم
هیچ ایرانی(منظور کل ایران بزرگ هست) نیست که دلش نخواد همه با هم دوباره به زیر یه پرچم دربیایم.اما منافع عده ی زیادی توی مخالفت کردن با ایرانه
از وقتی خراسان بزرگ رو از ایران جدا کردند خراسان یه روز خوش هم به خودش ندیده.چرا واقعا؟؟؟؟چرا هر چی گروه تروریستی هستش باید از افغانستان شروع کنه کارشو
القاعده/طالبان/داعش
در باب تاریخ هم واقعا وقتی میایم یه نگاه میندازیم به گذشته به نظر شما میشه تاریخ خراسان یا آذربایجان یا سیستان و یا فارس و حتی عیلام و بقیه تاریخ این مرز و بوم رو میشه جدای از ایران دونست؟؟؟
به امید روزی که به یاد بیاریم واسه ی این آب و خاک منظور همون ایران بزرگ هست چقدر خون دادیم و چقدر جان بازی کردیم.(در طول تاریخ)
تاجیک ها با سامانیان باعث شدند از زیر سلطه ی اعراب بیرون بیایم.و هر قوم ایرانی به نحوی واسه ی ایران بزرگ کاری انجام داد.
به نظرم وقتشه که به یاد بیاریم پدرانمون چه کسانی بودند.به یاد بیاریم زمانی که غربی وجود نداشت و اگر هم داشت غرق در گناه بود ما آریایی ها یکتا پرست بودیم.وقتشه تبعیض قومیتی رو کنار بزاریم (همون چیزی که انگلیس و شوروی و آمریکا میخوان) و یه بار دیگه نشون بدیم آریا و آریایی کجاست.
اگه یه ملت به خودش رحم کنه و روح ایثار درش بوجود بیاد خدا هم کمکش میکنه اما اگه ملتی به هم رحم نکنن خدا هم بهشون رحم نمیکنه.

>>>   احمد شاه شما آخرین شاه قاجاربود احمدشاه ما اولین شاه ابدالی بود حامد ماومحمودشما درمعنی یکیست صرف درتلفظ ومقدارفساد متفاوت است واندکی تفاوت دیگرکه از شما قانع است وآرام گرفته ،اما ازما حالا هم شب وروز درتک ودو است تا راه گنجشکک برای رسیدن یا شریک شدن به قدرت رابسازد البرزشما والبرزما یک سلسله است دماوندشما وشاه فولادی ما هردو خاطرات ناشماری از گذشته ها دارند وشریک تاریخ ماهستند ،گذشت روزگاران هردو را سرسپید ساخته ،گرچه خط جغرافیائی سیستان وزابل مارا جدا نشان میدهد مگرباهم اندو یک تاریخ دارند
گ

>>>   در واقع نیاکان ما یک وطن داشتند و میانشان مرزی به این شکل حایل نبود اقوام خراسانی و سیستانی با هم خویشاوندی داشتند ولی ناگاه با یک مرز انگلیسی ایران زمین تجزیه شد و نیمی از خراسان (هرات و غور و فراه و فاریاب و بلخ ) و سیستان (زرنج و زابل) به سویی و نیم دیگر آن بر آن سو تقسیم شد.
این جدایی همانند جدایی بخش دیگری از مردمان ایران زمین در خطه آذربایجان بود که تا اکنون دلهایی در آذربایجان شمالی(باکو گنجه شروان قره باغ آستارا) و جنوبی اندوهناک شده است سبب آن هم فتنه روس و معاهدات ننگین ترکمنچای و گلستان بود.

>>>   حسن گفتا به حامد: خیلی مردی!
از اینکه، آن سند امضا نکردی
حامد گفتا: که من «شیر»‌م، حسن جان!
نپنداری کدویم یا بادنجان
همیدانم، که شش سو در نبردی
بگو، با مردک سیاه‌ات چه کردی؟
حامد گفتا: حسن، حالم خراب است
دلم از دست این سیاه گک کباب است
به هر سو میزنم کارم نمیشه
از این پس، گفته بادارم، نمیشه
گمانم بخت و اقبالم نگون شد
غم و چُرت و خیالاتم فزون شد
ز یک سو انتخاباتم سر راه
ز یک سو مصرف یاران گمراه

تمام پول مصرف شد به «جرگه»
نمیدانی ، که حالم، حال مرگه
چقدر پول داده بودم بهر اعضاء
که جمله یک صدا گویند «نه» امضاء
ولی جرگه و اعضای کرایی
همه گشتند یک دم امریکایی
به «حضرت» گفته بودم یک اشاره
بگیر از بهر این کار «استخاره»
به من گفتا: که خیر آمد بفرما
در اقدامش کمی تعجیل بنما
ندانستم که مار آستین بود
عجله کار شیطان لعین بود
در انظار همه پیر دغلباز
زپشت مایکرفون در داد آواز
که حامد! بشنو از من این سبق را
و امضاء کن همین حالا ورق را
نه «چشمک» را میداند نه اشاره
دلم از یار نا دان گشته پاره
خدا داند ز یاران دل غمینم
به نزد خاک و ملت شرمگینم
ز شور جاهلانم خشم آمد
که حاصلم ز «جرگه» پشم آمد
دوصد میلیون خرچ جرگه ساختم
قمار جرگه را هم مفت باختم

همه با جیب پُر گشتند به خانه
نخورد این تیر من هم به نشانه
حسن بهر خدا! یک کار نو کن
چپن و این کلاه‌ام را گرو کن
حشیش قندهارت میفرستم
ز هلمند و تخارت میفرستم
حسن! محمود، خیلی مهربان بود
به ما لطفش همیشه در نهان بود
برای گرمی‌ام “خاکشیر” میداد
به وقت باز گشتن شیر میداد
نهان زیر عبایم مینمود در
گهی خشت طلا و بکس دالر
به داودزی همیداد مخفیانه
رنج اخلاص ما را ماهیانه
اگر چه دست دراز کردن ننگ است
حسن! بهر خدا دستم تنگ است
حسن گفتا: چگویم او برادر!
باید عرض‌ات برم در نزد رهبر
حامد! از دست محمود دلفگارم
به قهر وغضب عالم دچارم
محمود خیره سر، دل را کفانده
تمام ملتم در خون نشانده
حامدا! من، حسنم گر بدانی
بگویم آشکارا، در نهانی
به خنده میکُشم، نمی خراشم
به نرمی میبُرم، مسکه تراشم
ز مکر غربیان وارسته‌ام من
دهان جمله عالم بسته من
فقط یک پند بشنو رَو سفر کن
ز امضای قرادادش حذر کن
تو کانی غیرتی، فقط بگو نه
بکن چند ماه دیگر یک بهانه
تمام خرچ و دخلت گردن من
طالب و دزد و نااهلت گردن من
یکی پایپلین نفت سازم برایت
جواهر خانه‌ای سازم سرایت
به اوباما بگو ایران با ماست
برایت میدهم هرچه دلت خواست
از ان سیاه‌چرده‌ای سیاه‌دل نترسی
سوالش هر چه بود از من بپرسی
دلت مثل کدو پر باشد از ما
به شرطی که «سیاه» دور باشد از ما

>>>   سیاوش منم از پریزادگان
از ایرانم از شهر آزادگان
که ایران بهشت است یا بوستان؟
همی بوی مشک آید از بوستان
سپندار پاسبان ایران تو باد
ز خرداد روشن روان تو باد
ندانی که ایران نشست من است
جهان سر به زیر دو دست من است
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستن گه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بد اندیش، تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک وخرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم/
@@@از طرفداران گروه اتحاد سرزمین (شهر ری)

>>>   بـــه فردوسی از شاعر گرانمایه افغان پرنـــو نادری :
تو شاهی و شهنامه اورنگ تو
نیای بزرگ سخندان من
تو مهر سخن را خراسان من
به یادت چو یاد خراسان کنم
چراغ سخن را فروزان کنم
خراسان چه گویم روانم تویی
نه آتش که زردشت جانم تویی
چو نام ترا بر زبان آورم
گل تیره­گی را خزان آورم
حضور تو مرگ سیاهی شود
شب تیره در بی پناهی شود
خراسان سخن را دیار گزین
درخشد به تاج زمان چون نگین
درخت خراسان پر از بار و برگ
که بر وی نتازد همی باد مرگ
خراسان به جان سخن زنده است
زمینش سپهر درخشنده است
سپهر خراسان پر از آفتاب
حقیقت چو خواهی ز من سر متاب
خراسان چو گردن گردان به پای
ز خاکش همه اختران سرمه سای
خراسان به گیتی چراغ آورد
بهار سخن را به باغ آورد
سخن تا ز شعر خراسان زنم
نمک را به چشم حسودان زنم
حکیم سخن سنج دانای طوس
خروشنده موجی به دریای طوس

>>>   واقعا این همه تشابه باعث حیرت است !
به امید شکست طالبان و موفقیت برادران و خواهران افغانستانی به امید ابادی دوباره کشور های حوزه ایران باستانی. امیدوارم افغانستان تاجیکستان ایران اذربایجان کردستان روزی دوباره به شکوه و عظمت سابق خود برگردند. در اسیا و خاورمیانه ما باید آقایی کنیم نه عرب ها.
درود بر افغانستان از ایران

>>>   دعاء کنید ! داعش آرزوهای تان را مبنی بر یکی کردن کشور ها واحیای خراسان بزرگ، درنقشۀ سیاسی خود داردند، برآورده می کند .

>>>   بسیار عالی بیان نمودید

>>>   اینکه آدم شباهت های یک ملت دو پاره شده را بشمارد به این می ماند که کسی بر دو دست خود بنگرد و بگوید چقدر رنگ پوست این یک دست من به مانند رنگ پوست آن دست دیگر است ، چه جای عجب ، بلکه اگر هر دست را که بی اختیار در رنگی دگر زده بود و اینک هر کدام به رنگی در آمده بود می شایست اگر می گفت : چرا این دو دست من هر کدام به رنگی در آمده است و می کوشم که رنگ غیر بزدایم و هر دو را به بی رنگی اول برسانم .
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
موسئی با موسی اندر جنگ شد
شهروند - ایران

>>>   این همه تشابه عجیب نیست چرا که این دو کشور در طول تاریخ یک کشور واحد بوده و سرنوشتی مشابه داشته اند. آنچه عجیب است جدایی و دوری این دو کشور طی 200 سال اخیر است و مردمان آن به حدی از هم دورند که تشابهات خود را عجیب می پندارند.
به امید اتحاد دوباره
ایرانی

>>>   داعش هیچ غلطی نمیتواند بکند ای برادر که از داعش گفتی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است