زنجیر شکن (شعر)
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۳۳    ۱۳۹۴/۱۲/۲۶ کد خبر: 113552 منبع: پرینت

شکن زنجیر بیدادو ستم را
که در اوج شهادت لانه داری
بسوزان تاور پود بندگی را
اگر درکوی غیرت خانه داری

بدین هنگامه ها بیدار شو زود
بگیر از دست دشمن سنگر خود
خدا را شرط ایمان این چنین نیست
که بر کافر دهی بوم و بر خود

ترا گر عرصه پیکار تنگ است
بگوی بی خودی عزم سفر کن
و یا همچون دلیرا جهان ساز
بنای غیر را زیرو زبر کن

تو زنجیر کهن را پاره کردی
به اعماق زمان آوازه اتن رفت
نبر آغاز و دوران ساز بودی
چسان یکباره گی شیرازه ات رفت

نهنگ بحر غیرت این چنین نیست
که خرچنگش بدام خویش گبرد
زآب مرده ی ساحل گریزد
به تیغ موجها مردانه میرد

به این میهن فروشان ستم کار
مکن سازش که فرصت تنگ داری
خدا با توست پیکار تو حق است
تو شاهینی چو آهنگ چنگ داری

بیا غوغای دوران ساز می کن
سرود رزم را آغاز می کن
قفس جولانگهی پرواز نبود
به آن سوی فلک پرواز می کن

تو ای مومن تو ای نیروی ایمان
مگر فرمان حق از یاد بردی
دگرگون تا نسازی عالمی خود
یقین کآخر به ذلت جان سپردی

12 – 3 – 1357
هرات باستان
حسینی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   واه واه.
ع

>>>   در کف مردانگی شمشیر می باید گرفت.
حق خود را از دهان شیر می باید گرفت.
در کف زنانگی چادر به سر.
موقف ات نزد سعودی ها چو خر.

>>>   بسيار شعر خوب گفتي برادر خدا كند گوش شنوا بشنود

>>>   چون بوریا نداشتم زیر پا
دریافتم دالرها و اسمان خراشها
چون اسلام و ایمان را خواهد دادم زدست
ولی این اسمان خراش ودالرها راچطور دهم زدست

>>>   فــــــــــــرد سوم مقصدش (تارو پود ) است که سهوا تاوروپود نوشته شده


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است