تاریخ انتشار: ۱۴:۴۴ ۱۳۹۴/۱۱/۲۰ | کد خبر: 111605 | منبع: | پرینت |
ساعت 12 و چند دقیقه ای بود که پیش دادگاه عالی رسیدم. یکی از دوستان را دیدم، سلامی کردیم و احوالی پرسیدیم. بعد چند دقیقه او رفت پی کارش، من ماندم تا ساعت یک بعد از ظهر شود و دروازه محکمه بروی ما باز شود.
تا باز شدن دروازه، جمعیتی آنجا جمع شد. هنوز دروازه باز نشده بود که سر صحبت با یکی از منتظران مثل خودم باز شد. از بروکراسی شکایت داشت. از شروع کارش تا رسیدن به دادگاه عالی سخن گفت. او ناراضی تر از من بود! من هیچ چه نگفتم، چون می دانم خود ما بخشی از همین مشکل هستیم.
گفت تصمیم دارم بروم.
گفتم کجا؟
گفت جایی که جنگ نباشد. آنسوی این جنگ ها، می روم و با تمام وجود می تپم که زندگی کنم. اینجا نمی شود. چهاردهه تپیدم، چیزی به غیر رنج ندیدم که ندیدم!
(حتی اسمش را نپرسیدم. از کدام ولایت بود نمی فهمم. چه کاره بود، نمی دانم. اما آرزو می کنم به آنسوی جنگ ها برسد و زندگی کند).
هادی دریابی
>>> داخل کمپ های مهاجرین با بدترین شرایط خلاف نورم های انسانی. مردن در انفجاربهتر از ان زندگی هست
>>> اعلان برای کسانی که به خارجه میروند!
در خارجه کمود ها( تشناب) قسمی ساخته شده است که آدم باید بالای آن درست بنشیند و بعداُ رفع حاجت کند.
اما بعضی افغان ها در بالای آن درست نمی نشینند و سر دوپای مینشینند، در نتیجه هم خود را چتل میکنند و هم اطراف کمود را.
بناُ از وزارت خارجه و یا داخله جداُ تقاضا میکنیم، که اولاُ کورس کمود نشستن را به آنها دایر کند و بعد از آن که نشستن درست بالای کمود را یاد گرفتند، بعداُ پاسپورت آنها را بدهد.
یک چیز دیگر را نیز برایتان تذکر میدهم که کاغذ تشنابی را که خود را پاک میکنید، در داخل کمود بیاندازید و آب را رها کنید که آن را ببرد. در دوله کثافات پهلوی کمود نگذارید که همه جا را مرداری و بوی میگیرد.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است