تاریخ انتشار: ۱۲:۴۳ ۱۳۹۴/۱۱/۱۴ | کد خبر: 111297 | منبع: | پرینت |
فرد انتحاری تلاش داشت تا خود را وارد فرماندهی پولیس سرحدی در شهر کابل نماید اما این سرباز مانع از ورود او به داخل فرماندهی شد، راه گریزی نبود، باید اقدامی صورت می گرفت، اشرف غنی در ارگ لمیده بود و عبدالله در سفر هند فقط برای ویزای مُفت و رایگان سیاستمداران تلاش می کرد. کسی نبود تا جلوی فاجعه را بگیرد.
سرباز به انتحاری نزدیک شد، تصمیم خطرناکی بود اما باید انجام می گرفت، او فداکاری را بر ترس و واهمه ترجیح داد؛ سرباز و انتحاری هر دو کسانی بودند که باید یکدیگر را در یک نزاع خونین از بین می بردند و هر دو قربانی سیاستمدارانی بودند که در مبلمان های گرم اتاق هایشان فقط بازی کیش و مات را پیش می بردند. هر دو با نفرت به هم می دیدند و هر دو برای جان باختن آماده بودند یکی برای کشتن بیگناهان شهر و دیگری برای مانع از این رویداد خونین خودش را به کشتن داد. اینجا است که اتفاق باید صورت می گرفت و سرباز در یک حرکت سریع فرد انتحاری را بغل می کرد؛ لحظه سرنوشت سازی که باید تنها مرگ را انتخاب می کردند و دود و آتشی که به هوا بلند شد و ده ها انسانی دیگر که در خون بدون آنکه مرگشان را پیش بینی می کردند تپیدند و برای همیشه آسمانی شدند.
اینجا افغانستان است، مکانی برای انواع بازی های سیاستمداران
مهدی ثاقب
>>> و این که این حمله انتحاری توسط کی صورت میگیرد، دولت و یا مخالفین دولت و به چه منظوری صورت میگیرد؟ سرباز بیچاره نمیدانست.
اگر این سرباز بیچاره بیخبر از همه چیز، به واقعیت های پشت پرده پی میبرد، شاید جان خود را ازین بازی های سیاسی نجات میداد.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است