آغوش خالی مادر...
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۱۹    ۱۳۹۴/۱۱/۱۳ کد خبر: 111233 منبع: پرینت

مرد ديارم!

آغوش مادرت امشب خالي است و من حس مي كنم اين درد دردناک و وحشتناک را وقتي كه مادري به دنبال دستان كوچک طفلش مي گردد اما به او دستي سرد و خون آلود را مي بخشند. مي خواهد ترا دوباره به گهواره ات ببرد تا ارام بخوابي اما تو را به خاک مي سپارد.

مي خواهد رويت لحاف گرم را هموار كند اما خاک مي بخشند به تو. مي خواهد برايت لالايي بخواند اما نماز جنازه ات را مي خوانند. مي خواهد تو را ببوسد و لمس كند اما مي گويند بعد لمس تو بايد غسل ميت بجا سازد. مگر مي شود اينقدر فاصله بين مادر و فرزندي را تحمل كرد؟

مرد ديارم! بدون شک تو نه به شوق هم خوابي با حوريان مبارزه كردي و نه بخاطر اخذ مدال شجاعت و نه بخاطر ارتقاي مقام، تو جنرال و فرماندهان و سرباز خود بوده اي و حساب بانكي اي نداشتي جز پولي كه در دخلک چوبي ات پنهان مي كردي و اين ارزشمند ترين بخش رشادت و شجاعتت بود كه تو ان را در كارتون هاي طفلانه ات جستجو مي كردي.

روحت شاد نازنينم! آرام بخواب در گهواره اي كه لايق چشم ها و قلب زيباي تو نيست اما...

توجه: وصيل احمد ده ساله از خاص ارزگان عليه مخالفان مبارزه كرد و امروز شهيد شد.

یوسف زاده


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است