شعر: شهر غمگسار
 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۲۲    ۱۳۹۴/۸/۲۳ کد خبر: 106123 منبع: پرینت

صاحب دلی ندیدم در شهر غمگساران
بـــی گل ترانه نایــد از لانه ای هزاران
فرقی ز مسـجد ودیر در شهر ما نباشد
هم شیخ باده نوشد هم رند و باده خواران
قاضی و متهم را دریک فسانه بینی
دزدان بـروی بازار دلداده گان به زندان
کانون مــهر بسته دست هنر شکسته
نقش است روی دیـوار تصویر زورمندان
بشکسته نخل قانون افـــتاده شاخه شاخه
با تیشه ای جهالت سنـت شکن فراوان
آبی ز چـشم مسکین گردیده جویباری
برق چپاول هرجا روشـن چو ماه تابان
دفن است جـسم انصاف در تپه تجا هل
خواند بصـوت تجوید قاری شهر قران
ناکام صــنف عزت دعوا کند مداوم
لاف ظـفر گرفتن، ورد زبان نادان


نذیر ظفر


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است