مرگ لبخندهای شکریه
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۴۹    ۱۳۹۴/۸/۲۰ کد خبر: 106001 منبع: پرینت

لبخندهایت را چگونه به خاک بسپاریم خواهرکم!
لبخندهایت که سربلندی هندوکش
لبخندهایت که غرور ارغنداب
لبخندهایت که ناموس «بابا» بودند

لب خندهایت را چگونه به خاک بسپاریم؟
پر پر شدن لبخندهایت
شاه فولادی را از کمر شکست
و پامیر را هزاران سال پیر تر کرد
متلاشی شدن لبخندهایت
صلصال را به زانو در آورد

و خاک ایران را برای همیشه خاک افغان ساخت
متلاشی شدن لبخندهایت
استخوان هایم را قلم کرده است
و خون پاییز را
خروشان تر از سرخاب های ارغنداب
در قصر زرنگار آورده است.

خواهرکم
از این پس
شب حنا بندان عروسان سنگماشه
با خون انگشتانت
چراغان تر خواهد بود
چراغ های که از از آخرین قطره های خون گلویت روشن شده اند.
با وزش هیچ چرخبادی از قصر گلخانه، گل نخواهد شد.

خواهرکم!
از لحظه ای که تارهای حنجره ات را بریدند
تارهای تمام دمبوره های هزارگی
به هیچ سبکی جز گیسوان خونالودت به ناله نمی آیند
تمام خوشقاچه های بدخشان
به مخته خوانی روی آورده اند
گیتارهای شمالی
سکوت کرده اند.

خواهرکم!
خنده های که از کاخ ها به گوش می رسند،
از جنس لب خندهای تو نیستند
کاخ ها هرگز شام غریبان را حس نمی کنند.
مادر می گوید
خوش به حال کاخ ها
کاخ ها هیچ گاه مثل برادرت
سرهای بریده شهیدان زابل را در خواب نخواهند دید.

کاخ ها چه آرامشی دارند!
کاخ های سپیدار
کاخ های زرنگار
کاخ های...

ای شعر!
تنها تویی که جنازه لب خندهای خواهرم تبسم را
باید بر شانه هایت تشییع کنی
برادرم می گوید این لب خندها به خاک سپردنی نیستند
این لبخند ها را باید به آیینه های قصر مرمرین سپرد


قنبرعلی تابش


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   سوزناک بود، با خواندنش سوختم ... ولی واقعی بود :'(


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است