شعر: کاروان تابوت ها
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۳۱    ۱۳۹۴/۸/۲۰ کد خبر: 105996 منبع: پرینت

چه سنگین است تابوتی که در آن دختر نه ساله را با تمام آرزوهایش میان درد پیچیده است.
چه دلگیر است آن روزی که جمعی با دل پر درد و آه سرد راه غصه پیموده است.
تا آرند تابوتی
که در آن مادری با گردن بشکافته خفته است
و تا گیرند تابوتی
که در آن کودک بی جان درون درد خوابیده است
و تا آرند تابوتی و تابوتی و تابوتی...
و تا آرند هفت تابوت
و هریک تکه های درد یک صد قرن مظلومی!
چه سخت است آن غروبی که تمام مردم یک شهر صف بندند شمع در دست
به استقبال تابوتی
به استقبال هفت تابوت
که هر یک تکه های درد یک صد قرن مظلومی است!
چه درد آلود و جان سوز است
تماشای عبور خواهرانی که، به روی دوش می آرند تابوتی ز یک خواهر
و چشمانی که اشک آلود، تابوت برادر را،به روی بازوان چند برادر خفته می بینند
چه مرگ آلود موعودیست وقتی مرد میگرید
به سوگ خواهری یا مادری که بی گناه در دست نامردان پس از زجری به حجم مرگ، مرگ دیگری را در گلو گیرد.
چه مرگ آلود احساسیست وقتی من تمام عرضه ام این واژه های سرد و خاموش اند!!!


فهیم صادقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است