تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ ۱۳۹۴/۸/۱۹ | کد خبر: 105924 | منبع: | پرینت |
سیلی که به خاطر شهدای جاغوری از فرنگیس خوردم!
صفحه فیسبوکم را مرور میکردم و یادداشتهای دوستان را میخواندم. فرنگیس، دختر 3 سالهام، در کنارم نشسته بود و سرگرم بازیهای کودکانه. گاهی چیزهایی نیز از من میپرسید و من هم بدون آنکه به سخنان او گوش دهم پاسخهای مرتجل میگفتم. هی سرگرم مطالعه یکی از یادداشتهای دوستان بودم که ناگهان سیلیای صورتم را نوازش داد. متوجه شدم فرنگیس است. گفتم: چرا؟ به عکسهای سربریدهشدگان ﺟﺎﻏﻮﺭﻱ اشاره کرد و گفت: چرا اینها را کشتی؟
قصه از این قرار بوده که او وقتی تصاویر سربریدهشدگان را میبیند از من میپرسد که آیا اینها را تو کشتهای، و من نیز بدون آنکه متوجه پرسش او شوم گفتهام بلی. فرنگیس وقتی این "بلی" را میشنود، با سیلی به صورتم میزند.
سیلی که فرنگیس بر صورتم حواله کرد، برایم آموزنده بود. نخستین درسی که از فرنگیس آموختم این است که جنایتکار حتا اگر پدر مان باشد، نباید از وی حمایت کرد. کسانی که به دلایل قومی از طالب حمایت میکنند، اصلاً وجدان ندارند. دومین درسی که آموختم این است که آدمی در هنگام مواجهه با قربانی نباید از نژاد او بپرسد.
فرنگیس از قومیت این قربانیان اصلا نپرسید. قربانی به هیچ نژادی تعلق ندارد، بل متعلق به تاریخ ستمدیدگان است و همه باید یکسان برای شان دادخواهی کنند.
عبدالشهید ثاقب
>>> چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
فرنگیس تا کودک است بر فطرت اولیه و خداشناسی قضاوت می کند کم کم که کلان شد می شود یک پشتوی نژاد گرا در کودکی همه پشتوها خوب بودند بعد ملا عمر می شوند!
از سرپل
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است