تاریخ انتشار: ۱۱:۵۳ ۱۳۹۴/۸/۱۴ | کد خبر: 105537 | منبع: | پرینت |
مریم؛
دختری از افغانستان در کشور بیگانه در دیار غربت، عضو پارلمان و بعد وزیر میشود.
رخشانه؛
در کشور خودش، توسط تبار و هموطن خودش به وسیله سنگ به کام مرگ میرود.
فرخنده؛
توسط هموطن خودش به آتش کشیده میشود.
مریم از افغانستان است ولی در افغانستان نیست، خوشبخت ترین است.
رخشانه و فرخنده نیز از افغانستان است و در افغانستان خودش با پیکر کبود و سوخته در دل خاک میروند.
بزرگترین خوشبختی مریم این است که در دیار انسانیت زندگی میکنند.
بزرگترین جرم و بدبختی رخشانه و فرخنده این است که در دیارش خبری از انسانیت نیست.
تا وقتی انسانیت جای جهالت را درین مرز و بوم نگیرد، ده ها فرخنده در آتش خواهند سوخت و ده ها رخشانه در زیر سنگ جان خواهند داد.
بزرگترین آرزویم "پیدایش انسانیت " در جامعه ام بوده و است. هیچ آرزویی مقدم تر ازین خصوصا برای آن عده هموطن ام که فقط فیزیک انسانیت را دارند، نبوده و نیست.
شمس نجفی
>>> این انسانیت از قرن شش یافت نمیشده اگر میـــــــشد چرا از بلخ ندا درمیداد : از دیــــــــو دد مــــلــــولـــــم وانـــســـانم آرزوســــت
( ر )
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است