تاریخ انتشار: ۱۳:۱۷ ۱۳۹۴/۷/۲۵ | کد خبر: 104281 | منبع: | پرینت |
ترس یک حس است، یک حس بد که بیشتر مواقع بدون آنکه بدانیم چه خبر است، ترسیده ایم.
کودکان از تاریکی می ترسند چون تصویر روشنی از اتاق تاریک در ذهن ندارند حالا ماه ها است که ما شده ایم همان کودکی که افکارمان را نشناخته های ذهنمان در تاریکی، شکل می دهد. همه می ترسیم، همه فکر می کنیم دشمن پشت دروازه خانه مان ایستاده است. فکر می کنیم که ما ضعیف هستیم و آنها قوی. فکر می کنیم هر لحظه امکان سقوطمان است. فکر می کنیم ما تنهاییم و فکر می کنیم و فکر می کنیم و تنها منفی فکر می کنیم و بعد تحلیل های سیاسی منفی را به مجالس خوشی و مهمانی هایمان می بریم.
برای دوستانمان حرفی جز ترس نداریم. فیسبوک هایمان را پر کرده ایم از پست های منفی و حرف های ناامید کننده .چیزی نمی خریم و از خوش بودن لذت نمی بریم و به شنیدن خبرهای بد عادت کرده ایم و خبرهای خوش را دروغ می پنداریم.
همین ترس است که بیشتر مواقع مانع تفکر عمیق ما شده است و حس ضعیف بودن ما را از این فکر دور ساخته که چندین برابر اینکه ما از دشمن می ترسیم، دشمن از ما می ترسد و برای همین کوشش می کند از بدترین روش ها برای مبارزه با ارامش ما استفاده کند. فراموش کرده ایم که چقدر این حس منفی و ترس ما به دشمن قوت می دهد و چقدر تحلیل های پیش پا افتاده ما، دشمن را ثابت قدم تر می سازد.
من از این ترس جمعی حاکم می ترسم. از طالب نه بلکه از افکاری که منتظر سقوط اند. من از دروازه های افکار منفی ای که به روی هر خبر باز شده است می ترسم. من از انتظار سقوط وحشت دارم. من از سقوط فکری اکثریت مان رنج می برم چرا که در جامعه ای که مردم از نظر فکری سقوط کرده باشند،کمتر تاب و توان مقاومت ولو در برابر دشمن اندک، وجود دارد. به نظر من اگر تامین امنیت فیزیکی کار حکومت است، مدیریت افکار و دادن انرژی مثبت وظیفه هر شهروند باسواد کشور است ولی متاسفانه اکثریت ما افکار مان را مدیریت نمی کنیم و در سخت ترین شرایط به دنبال دلیلی برای ماندن، بودن، مبارزه کردن و ایستادگی نمی باشیم و نسخه های فرار و گذر را برای هم می پیچیم و برای همین است که من است که من نوشتم " من از این ترس، می ترسم".
منیره یوسف زاده
>>> از بزرگی پرسیدند از کی می ترسی ؟ گفت از گاو که شـــــــاخ دارد اما عقل ندارد ! از اشـرار بترسید که کلاشینکوف دارد اما ایمان به اسلام ندارد بلکه به پاکستان دارد!
>>> بمن تحربه شده کسانیکه هنوز مفکوره معین ندارند ترس از هر چیزی دارند آنهاییکه صاحب نظر شده اند مرگ در راه آرمان را افتخار میداند ترس نه بلکه در سختترین شرایط جسورتر میشوند. شاید درکابل کسان بیفکوره همچوواهمه راداشته باشند.من دریک قریه سرحدی بین اوزبیکان سکونت دارم شاید ساکنین قریه من به نظر نویسنده چوپان و بی کله تصورخواهدشدامامفکورپی بودندچنانچه چندروزقبل طالبان بالشکرزیادخمله شدندجنگ بین سربازان و طالبان سخت درگرفت . نیمه های شب بود در خانه خوب مراقب اوضاع بودم از خانه های مردم تک فیرمیشدبچشم میدیدم که این فیرهای خانه ها طالب کشی داردمنهم ازین فرصت استفاده کرده چندطالب راروانه جهنم کرذم اماجالبترازآن که فردای روزدرمسجدقصه داشتندخوب شدکه یک طالب آشنایم مرازحمله خبرکرده بودبچه هارابه تاکوی مانده خودم همراه شان بودم ازفیزهاخطری بمانبوذبخیرگذشت .وگرنه بچشم خوددیدم که بسیاری این آدم ها حداقل یک و دوطالب راکشته است .فردای روزدقیق مشاهده کردیم جسدهشتاودسه طالب دربین کوچه مانده بودهنوزطالب ازمحل خوش هم بودکه مردم محل دوستش هست .
وطندار
>>> بن نظر دهنده اول:
گربه مسکین اگر پر داشتی.
تخم گنجشک از جهان برداشتی.
هیچ کس را گرد خود نگذاشتی.
این دوشاخ گاو اگر خر داشتی.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است