تاریخ انتشار: ۱۳:۱۰ ۱۳۹۴/۷/۲۵ | کد خبر: 104279 | منبع: | پرینت |
راهبان، در تنهایی خویش می خندند. از شیار سنگ ها از کنار مزارع و از جاده خاکی با تنی نیمه عریان با چوبدستی می گذرند.
راهبان، در هنگام شب به آسمان خیره شده و به خاکی جاده تف می اندازند.
سرت را بالا بگیر که ستاره رخ بنماید و در سیاهی چشمانت که فریب راهبی را خورد بنگرد.
راهبان در کوه
راهبان در معبد
راهبان جاده
و در انتظار نذورات شماست که شکمشان را سیر نماید...
محمد رضا محمدی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است