سرگذشت یک مسافر
 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۳۶    ۱۳۹۴/۷/۲۳ کد خبر: 104195 منبع: پرینت

ریحانه می گوید: «ما از راه ترکیه آمدیم، راه فرار ما بسیار سخت بود، بسیار پیاده روی کردیم و روزهای بدی داشتیم. اگر امروز از من بپرسند که می خواهی اروپا بروی، خواهم گفت نه.

شوهر ریحانه در افغانستان خیاط بود و خود او هم تا صنف پنجم به مکتب رفته بود. برای این سفر به کمک خانواده و دوستان شان حدود 12 هزار دالر مصرف کردند. او می گوید که در جریان راه یکبار یکی از قاچاقبران پول شان را خورد و مجبور شدند باز هم از خانواده شان از افغانستان پول بخواهند. وقتی این زوج به ترکیه رسیدند، شوهر ریحانه خیلی مریض شد، بعد از اینکه به داکتر مراجعه کردند، دریافتند که سرطان معده دارد. بعد از مقداری تداوی، هر دو به سفر شان به قصد آلمان ادامه دادند اما در سرنوشت این دو طوری دیگری "قلم زن قلمزده بود".

ریحانه ادامه می دهد: در سرحد چک و اسلواکیا زمانی که پولیس سرحدی برای کنترل آمد، ما را از هم جدا کردند. چون وضعیت صحی شوهرم خوب نبود، من را گفتند که شوهرات را به شفاخانه می بریم و خودم را به چک انتقال دادند. هفتاد روز از هم جدا بودیم. ریحانه بالاخره از طریق خانواده اش در افغانستان آگاهی حاصل کرد که شوهرش در سلواکیا است. او میگوید «شوهرم به کمک یکی از خانواده های افغانستانی و داکتران شفاخانه ای در سلواکیا با مقام های چک تماس حاصل کردند.

بالاخره ریحانه اجازه پیدا کرد با ویزه موقت وارد اسلواکیا شود: «من یک ماه در اسلواکیا کنار شوهرم بودم. وضعیتش خیلی بد بود. در نهایت او در برابر چشمانم و دست اش در دستم با عالمی اندوه و درد چشم از جهان پوشید.» ریحانه با به یاد آوردن این لحظه گریه می کرد و دردش را از لابه لای صدایش می شد احساس کرد. چیزی بیش از 6 ماه می شود شوهر ریحانه فوت کرده و در اسلواکیا دفن می باشد. به قول ریحانه جسد او چون خودش مسافر شد. او می گوید هر چه پول داشتیم به قاچاقبران دادیم، پولی باقی نمانده بود که جنازه شوهراش را به افغانستان انتقال دهند.

ریحانه فعلاً در چک در انتظار پاسپورت چکی اش است اما می گوید منتظر موقعی است که این کشوری را که اینقدر در آن رنج متحمل شده است، ترک گوید. او فضای چک را به جهنم تشبیه می کند.

حسن فکرت


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   زادگاه هرکسی برایش دوست داشتنی وفراموش ناشدنی است در خارج کشور چه اروپاوچه غرب باشد نا خوش ایند است زیرا اگر یک چیز که امنیت استبدست میاورد در مقابل یک چیزی را از دست میدهد که دوری از وطن کلچر وفرهنگ ودوستان واقارب است هیچکسی حاضر به ترک وطن نمیگردد تا زمانیکه ناگزیر ساخته نشود کسانیکه امکانات دوام زندگی را درکشور دارند نباید باشوق رفتن خارج پول های خود را به قاچاقبران بدهند وخود را بدست خودبه مشکل گرفتار کنند زندگی بهتر با همه زیبایی های اندرزادگاه انسان است نه درخارج .

>>>   یعنی بااین دوازده هزار دالر درافغانستان نمیشد زندگی کرد؟؟
اگر من چنین پولی داشته باشم فورا از ایران به افغانستان بر میگردم و با این پول یک خانه گگ کوچک درست میکنم خب اگر یک خانه کوچک داشته باشی باور کنید که از گرسنه گی کسی نمی میرد خیلی بهتر از اروپای زندگی میشود کرد .
طاهر


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است